لحظاتی هستند که دوران سازند کلماتی که دلانگیزتر از آوازند، مردهایی که تو گویی آنان از دل پاک حقیقت زادند.
کدواژه «۳۰دی» روز آزادی آخرین گروه زندانیان سیاسی از زندانهای شاه برای همه مردم ایران شادیآفرین و فراموشنشدنی است. این درخشانترین دستاورد قیام مردم ایران و پیشتازان انقلابیاش پس از حداقل ۸سال نبرد مسلحانه بود. در کوتاه فرجهیی بین فرار شاه(۲۶دی ۵۷) و ورود ولیعهدش خمینی(۱۲بهمن ۵۷) که حریصانه بلعیدن انقلاب و حاصل رنج و خونها را در پیش گرفت، قیام مردم ایران توانست امانت و سرمایه انقلابی جامعه را از چنگ شاه و ساواک دربیاورد. بله ما در این جنگ نفسگیر بر ساواک شاه پیروز شدیم.
برای مجاهدین اما ۳۰دی، همان لحظه دورانساز و آوای دلانگیز تنیده در قلب و روح و عشق و جان و خون و ایمان است. کدواژهیی که لحظه انتخاب و روز وصل به سرچشمه مبارزه و صدق و فدا را یادآور میشود. روز میعاد با مسعود که نسلهای پیاپی مجاهد خلق در سیمایش، در تکتک کلماتش، در موضعگیریها و راهگشاییهایش، در خلقوخو و صدق و فدایش و در درایت و هوشیاری انقلابیاش آرزوها، باورها و آرمانهای خود را یافتند. با او عهد بستند و ۳۰هزاران رستگاری خود را بر طناب دارها گره زدند.
مسعود ۴روز بعد از آزادی به دانشگاه تهران رفت(۴بهمن ۵۷) و در سخنانش در آنجا و طی مصاحبه تاریخیاش با کیهان که در شبهای انقلاب ۲۲بهمن منتشر شد، مواضع مجاهدین را حول کلیدیترین مطالبات انقلاب یعنی آزادی، استمرار و تکمیل انقلاب و جمهوری دموکراتیک اعلام کرد. این آغاز شکلگیری جنبشی بود که بهسرعت در سراسر ایران شکفت و ریشه دواند و بهزودی به تولد یک جایگزین دموکراتیک و مردمی در برابر رژیم منجر شد.
درباره ۳۰دی گفتنیها سر دراز دارد. پیش از این ۴۳بار ۳۰دی را در بستر دهها سرفصل و نقطهعطف تعیینکننده پشتسر گذاشتیم. برشهایی از تاریخ نیم قرن اخیر که هر کدامش در صورت فقدان حلقه ۳۰دی بیتردید تمامی سرنوشت را به گونهیی دیگر رقم میزد. اما چهلوچهارمین ۳۰دی که اکنون به استقبالش میرویم معنای متفاوتی دارد. چون، ایران اکنون ایران دیگری است و جایگاه و کارکردهای تاریخی ۳۰دی نیز درخشش دیگری دارد. در دنیای ما بعد قیام سراسری ۱۴۰۱، ۳۰دی را هم باید از نو نوشت، باید از نو شناخت. این را موقعیت و نقطه مختصات کنونی به ما دیکته میکند. پس بگذار کمی دقیقتر به دور و بر خودمان نگاه کنیم؛ کسی نیست نداند که امروز از رژیم ولایت فقیه چیزی جز لاشهیی درهمشکسته و متعفن باقی نمانده است. و درین سو خلق محبوب ما اگر چه زخمخورده از صدها خنجر این رژیم ضدبشری و داغ و فراقهای جگرسوز است اما سرش بالاست، دنیا را مسخر عظمت، شجاعت و مظلومیت خود کرده و خامنهای و رژیم ضدبشر و کودک کشش را در تعادلقوای سیاسی لگدمال عزم و رزم خود نموده است. نگاه کنید امروز این همان مماشاتگران و مشوقدهندگان چهلوچند سالهاند که در یک تحول بزرگ به لیستگذاری سپاه پاسداران نشسته و با ستایش از قیام ایران، جوانان و دختران و پسران شجاع و شورشگر ایرانزمین را الهامبخش جهان میخوانند. اما راستی از کجا تا به اینجا آمدهایم؟ این تحول که ایران را دگرگون کرده چگونه رخ داد؟راستی مگر خمینی از همان فردای انقلاب ۵۷ همه گروهها و احزاب را از صحنه روزگار حذف نکرد؟ مگر همان رژیمی نیست که سال ۶۰ هر شب ۵۰۰-۴۰۰ بیشتر یا کمتر تیرخلاص در اوین و دیگر زندانها میزد و در بیرون مرز هم ترور و جنگ را گسترش میداد و هیچکس هم در دنیا به او نه فقط کاری نداشت بلکه حتی جنایتهای کاملاً عیان تروریستیاش مثل انفجار بیروت یا برجهای خبر و امثال آن را هم چشمپوشی میکردند و حداکثر با احترامات او را به گفتگوی تمدنها، دیالوگ سازنده یا انتقادی و و و دعوت میکردند. تروئیکا هم مرتب برایش مشوق میفرستاد. در طرف متقابل اما، اپوزیسیونش را لیستگذاری، خلعسلاح و بمباران میکردند. در پناه آن مماشات شرمآور آخوندها هر روز دامنه نفوذشان را در خاورمیانه و دیگر نقاط گسترش داده، بهاصطلاح هلال شیعی میساختند و پروژه مخفی اتمی و بمبسازی را در آرامش کامل پیش میبردند. در چنان شرایطی آیا همه پارامترها برای تثبیت رژیم و شکلگیری یک امپراتوری یا خلافت شبهعثمانی و چندصد سالهٔ بنیادگرا با روکش اسلام قطعی و فراهم نبود؟ و آیا زمینه برای اجرای طرحهای نرم و سخت ارتجاعی–استعماری جهت نابود کردن مجاهدین و اپوزیسیون دموکراتیک یعنی خاموش کردن هر گونه مقاومتی فراهم نمیشد؟! بهراستی شرایط بسیار پیچیده و همه پارامترها منطقاً سمت و سوی تثبیت و گسترش این رژیم را حکم میکرد اما شگفتا که چنین نشد و گویی مسیر تاریخ به شکل دیگری چرخید! چه شد که به اینجا کشید؟ پس گویا نیرویی و مقاومتی وجود داشت که در تمامی این ۴۴سال روزبهروز، سالبهسال و سرفصل به سرفصل مسیری را که رژیم میخواست تعین کند، به سوی دیگر میچرخاند! رژیم را در تمامی کارکردهایش افشا کرده زیرضرب میبرد و از درون با شقه و ریزش مواجه میساخت. در جانب مردم و سطح بینالمللی هم با افشاگریها و روشنگریها، روند انزوا و ایزولاسیون رژیم را فراهم میکرد.
از جانب دیگر آنکه در ۳۰دی بهدست خلق از دیوار زندان عبور کرد، سرفصل به سرفصل، زورق مقاومت را از دل توفانها عبور داده، مسیر رشد و تعالی آن را سانت به سانت و قدم به قدم ساخت و در سمت درست تاریخ به سوی امروز هدایت کرد. روند خودبهخودی تحولات، در لحظه دستگیری حنیف بنیانگذار هه چیز را پایان یافته میدید. اما راهبر آزادی کارش را درست از همانجا آغاز کرده بود. چه کسی ارتباط حنیف کبیر را در سلول انفرادی با بدنه تشکیلات برقرار کرد تا بهیمن جمعبندی اصولی، بتواند ضربه ۵۰ را جمع وجور کند. چه کسی ضربه مهلک اپورتونیستی ۵۴ را در ۱۲ماده تبیین و نقشهمسیر احیای سازمان متلاشیشده را ترسیم کرد؟ چه کسی از آغاز با خمینی مرزبندی کرد و در اولین دیدار بهدعوت خمینی به شرکت در آزادیکشی، قاطعانه «نه» گفت؟ چه کسی در فاز سیاسی، خط ارتش خلق را بهجای تشکیل حزب که آفت تشکیلات سیاسی و بسیاری دیگر مبارزان شد، انتخاب کرد و در همه وجوه شاقول و شاخص «آزادی» را محکم و استوار چسبید؟ چه کسی در میان هیستری جنگ جنگ خمینی با شجاعتی غیرقابل تصور پرچم صلح را برافراشت؟ و راستی اگر او در ۳۰دی بر زمین آزادی پای نگذاشته و روزی بهنام ۳۰دی خلق نشده بود، اکنون معادلات ایران، منطقه و جهان بر کام دیو و دد به کجا رسیده بود؟
صحبت از نقشهمسیر و راهبردی است که مسعود «در این ۴۴سال از بین کورهراهها و مینزارها برای شکوفایی راهحل انقلابی و حفاظت از این راهحل، طی کرد. راهحلی که برای فرد و جمعمان و برای ایفای مسئولیتهای امروزمان به آن نیاز داریم».
اما در پایان اگر گفتیم که در چهلوچهارمین سالگرد ۳۰دی دوران عوض شده و ما با ایران دیگری با قانونمندیهای تازهیی مواجهیم، خوب است یک بار ۳۰دی را از این منظر هم نگاه و ارزیابی کنیم. آیا روند پیشرفتی که در این ۴ماه قیام در سمت مردم، پسزدن رژیم و پیشبردن امر سرنگونی طی شد، خود یک الگوی فشرده و بسیار گویا از همان راه طی شده ۴۴ساله نیست؟ تا آنجا که بهخاطر میآورم از شهریور و آغاز قیام تا امروز که صدوبیستوپنجمین روز قیام است، شاهد صدور حدود ۳۰پیام موضعگیری و رهنمود توسط رهبر مقاومت مسعود در راستای پیشبرد امر قیام بودهایم. شاهد بودهایم که «چطور با وجود انواع اعوجاجها و انحرافها در صحنه سیاسی، برادر مسعود تحولات را به طرف سرنگونی هدایت کرده و جنبش انقلاب را از بسیاری آفتها و سردرگمیها در امان نگهداشته است».
تصویر درخشان صفوف مصمم، بهغایت آگاه و مستحکم همیاران از سراسر جهان که در همیاری ۲۷ برای قیام و آزادی و حمایت از مجاهدین و کانونهای شورشی به صحنه آمدند، خود بهترین گواه این راهیافتگی است.
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم