در حافظهٔ تاریخی ملت ایران، خاطرهٔ تلخ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، همچنان زنده و پررنگ است؛ کودتایی که با همدستی سرویسهای جاسوسی انگلستان و آمریکا، و به یاری ارتجاع داخلی، امید تازهٔ ملت ایران برای حاکمیت ملی را در نطفه خفه کرد. اگر چه آن روز دولت ملی دکتر محمد مصدق با شعار ملی کردن صنعت نفت، طرحی نو درانداخته بود، اما فقدان یک نیروی سازمانیافته، از جمله یک ارتش آزادیبخش ملی، اجازه نداد تا این نهال نوپا در برابر طوفان کودتا تاب بیاورد.
نیمقرن پس از آن واقعهٔ تراژیک، بار دیگر تاریخ در هیأتی تازه، اما با ماهیتی مشابه، تکرار شد: کودتای ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳.
در این روز، دولت فرانسه با همکاری نزدیک با دیکتاتوری آخوندی، عملیاتی گسترده را علیه شورای ملی مقاومت ایران در حومهٔ پاریس کلید زد. ۱۳۸۰ پلیس با سازماندهی ۱۶ سرویس امنیتی، مقر مقاومت ایران در اورسوراواز را محاصره و به آن حمله کردند. هدف، بازداشت مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت، و فلجکردن ساختار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
در میان بازداشت شدگان، بیش از ۱۶۵ پناهنده ایرانی نیز حضور داشتند. این کودتا در زمانی صورت گرفت که ارتش آزادیبخش ملی ایران در عراق، بهدست نیروهای آمریکایی خلعسلاح شده بود. کودتاگران میپنداشتند که یک فرصت طلایی برای زدوبندهای پنهان و امتیازدهیهای سیاسی به فاشیسم دینی از جیب مقاومت ایران فراهم آمده است.
شباهتهای ساختاری دو کودتا
شباهتهای ساختاری این دو کودتا – یکی در تهران، دیگری در پاریس – تنها به مقیاس و تکنولوژی محدود نمیشود، بلکه در هر دو، منافع دولتهای قدرتمند با همکاری ارتجاع داخلی یا مذهبی علیه جریانهای پیشرو و مستقل همراستا میگردد. در تهران، ملاهای محافظهکار و لمپنهای خیابانی؛ در پاریس، سازشکاران دیپلماتیک و لابیهای مماشاتجو. وجه مشترک دیگر، غفلت یا انفعال بخشی از نیروهای داخلی بود که میتوانستند در برابر کودتا بایستند اما در لحظهٔ سرنوشتساز، از پاسخگویی بازماندند. حزب توده در سال ۱۳۳۲، با وجود در اختیار داشتن سازمان نظامی مخفی، کاری نکرد؛ ولی در سال ۲۰۰۳، این بار فرزندان راستین مردم ایران برای درهمشکستن و رسواسازی این کودتا آماده بودند.
پاسخ به لحظهٔ تاریخی
تفاوت اصلی اما در پاسخ به لحظهٔ تاریخی است. لحظهٔ تاریخی رخدادی از بیرون است که در یک جنبش یا انقلاب دقالباب میکند. لحظهٔ تاریخی نه منتظر آمادگی میماند و نه در پی گوش دادن به محذوریتهای خطیر و محدودیتهای مانع از اقدام بهعمل است. فقط و فقط پاسخی درخور و شایسته آن دوران را میطلبد.
در برابر کودتای ۱۷ژوئن، مجاهدین و هواداران مقاومت ایران نهتنها دچار انفعال نشدند، بلکه با ایثار و فداکاری خیرهکننده، نقشهٔ پیچیده و شوم ارتجاع و استعمار را نقش بر آب کردند. خودسوزیهای خودانگیختهای که در پی این واقعه صورت گرفت لحظهٔ تاریخی را به نقطهٔ عطفی برای مشروعیت و استواری مقاومت بدل کرد. هیچکس به مشعلهای فروزان آزادی دستور نداده بود که اقدام به خودسوزی کنند. آنها فرشتگانی از جنس عشق، ایمان و اراده بودند که خود را فروزان کردند تا آینده خلقی تحت ستم را از خاکستر شدن نجات دهند.
عشق پرداختگر
در اندیشهٔ انقلابی، مفهومی به نام «عشق پرداختگر» وجود دارد؛ عشقی که از دل تجربهٔ هستیشناختی مقاومت بیرون میآید. در شرایطی که همهچیز از پایان حکایت داشت، این عشق پرداختگر بود که ورق را برگرداند. مریم رجوی، پس از ۱۷ روز حبس، با استقبال هزاران ایرانی و حامی فرانسوی به مقر مقاومت بازگشت و شکستی تاریخی برای طراحان کودتا رقم خورد.
پروندهای جنجالی و پر از هیچ
قاضی تحقیق ضدتروریسم در فرانسه سرانجام در ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۴، پس از ۱۱ سال بررسی، نهتنها اتهامات تروریستی، که حتی اتهامهای مالی چون پولشویی و تقلب را نیز بیاساس دانست و پرونده را مختومه اعلام کرد. این پایان، نهتنها شکست حقوقی، بلکه ناکامی کامل برای استراتژی مماشات با دیکتاتوری مذهبی بود.
سیاست مماشات علیه یک مقاومت سازمانیافته، از تمام ابزارهای امنیتی و رسانهیی خود استفاده کرد اما این مقاومت نهتنها به زانو درنیآمد بلکه در افکار عمومی اعتبار بیشتری یافت.
درسهای تاریخی
این ماجرا، درسهایی اساسی برای نسلهای آینده دارد:
نخست، اینکه دیکتاتورها و مستبدان با همدستی پشتیبانان استعماری خود همیشه در پی سرکوب و حذف نیروی انقلابی هستند، اما آنچه تحولات آتی را رقم میزند، کیفیت پاسخ به آن تهدید است.
دوم، در لحظات بحرانی همیشه عشق پرداختگرانه و فداکاری بیچشمداشت راهگشا و سرنوشتساز است.
سوم، مقاومت، اگر سازمانیافته، هدفمند و پیوندخورده با یک آرمان رهاییبخش باشد، شکستناپذیر خواهد بود.
چهارم و مهمترین درس اینکه جنبشهایی که لحظهٔ تاریخی را درک میکنند و بدان پاسخ مناسب میدهند، از دل سختترین آزمونها سربلند بیرون میآیند و رویینتن میشوند.
این همان تجربهای است که مقاومت ایران از کودتای ۱۷ ژوئن کسب کرده است.