728 x 90

مکافات قتل عقلانیت با دشنهٔ تمامیت‌خواهی

شعار علیه دیکتاتور...
شعار علیه دیکتاتور...

از فرهنگ معین:

عقل: بند بر پای بستن. شعور ذاتی. جوهر اساس و پایه جهان.

مرتبت کمال نفس. روح مجرد انسان. نیرویی که انسان را از

مناهی و معاصی بازمی‌دارد. از اشکال صدور موجودات از

خالق (با توجه به سنخیت میان علت و معلول و خالق و مخلوق ــ نظریهٔ ارسطو).

 

از فرهنگ دهخدا:

عقل: کمال نفس. علم به مطلق امور. جوهر لطیف و نوری روحانی.

چیزی که حقیقت اشیاء را دریابد.

 

مقدمه

غارت و سرکوب و جنایت، معلول هستند. علت چیست؟

غارت و سرکوب و جنایت و لگدکوب کردن ارزش‌ها، محصول مرگ اخلاق و عقلانیت و خردمندی هستند. «عقل سلیم» و تفکر متعارف هرگز حکم نمی‌کند که حقوق دیگران را به‌عمد در پای قدرت و ثروت و تمامیت‌خواهی، قربانی کرد. عقلانیت، معیار تشخیص نیکی و شر از یکدیگر است.

شاهنامه‌ٔ فردوسی، «خرد» و «عقلانیت» را به‌عنوان معیار دوری از شرارت معرفی می‌کند. اهریمن همه‌جا از ملاک و معیار «خرد» و «عقل» دور شده و سپس خود را مجاز به شرارت دانسته است.

هیتلر و خمینی و خامنه‌ای و اسلاف و هم‌قطاران‌شان، طبعاً «عقل» دارند، ولی با قربانی کردن عقلانیت و خردمندی [به‌عنوان ارزش‌های متعالی بشری و تعاریفی که در فرهنگ معین و دهخدا ذکر شد] در پای جهل و قدرت و حاکمیت، بر این ارزش‌ها خروج کرده‌اند تا به مطامع ناشی از غارت و سرکوب و جنایت برسند که تضمین استمرار سلطه و صدارتشان باشد.

***

یکی از آثار ضربه‌ٔ کاریِ شکست شتابان عمق استراتژیک حاکمیت آخوندی، سر باز کردن مکافات چهل‌وشش سال خیانت به انقلاب ایران، سرکوب آزادی و کثرت تمامیت‌خواهی است. ظهور پررنگ و همه‌جانبه‌ٔ این مکافات، هم‌اکنون دامن نظام را گرفته است.

علت تکرار مداوم «ناترازی، ناترازی» در ادبیات سیاسی پزشکیان و رسانه‌های حکومتی چیست؟ در عرصه‌ها‌ی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، «ناترازی»ها خلق‌الساعه نیستند، بلکه محصول یک سلسله بحران‌زایی طی دورانهای به‌هم پیوسته تا به امروز هستند. تکرار هر روزه‌ٔ «ناترازی»، ضمن اعتراف به زیرساخت‌های نابودکرده‌ٔ سیاسی و اقتصادی، بیان لاعلاجی این بحران و نیز بن‌بست پزشکیان و همراهانش در مقابل سلطه‌ٔ همه‌جانبه‌ٔ ولی‌فقیه است؛ این‌که پزشکیان مجیزگویی مهوع از خامنه‌ای را با عبارت «مقام معظم رهبری» تکرار می‌کند، خودش مادر و علت اصلی همه ناترازیهاست.

 

میدان‌داریِ دشنه‌ٔ تمامیت‌خواهی [خاصه با محور فقاهتی ــ ولایی]، به تبعید راندن عقلانیت و سپس قتل آن است. عقلانیت که فدای قدرت و ثروت می‌شود، بحرانهای موازیِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تولید و تکثیر می‌شوند. خالی کردن ایران از زیرساخت‌های زیست‌محیطی، علمی، تخصصی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی اخلاقی، محصول قتل خرد و عقلانیت در پای سلطه‌ٔ تمامیت‌خواهی و جهل است.

 

رشته‌ٔ دنباله‌دار فرار مغزها در ایران آخوندزده، به کانون تمامیت‌خواهیِ ولایی ـ آخوندی می‌رسد. فوج مهاجرت پزشکان و پرستاران همین‌طور. اخراج شمار کثیر استادان دانشگاهها تحت عنوان انقلاب فرهنگی و خالص‌سازی همین‌طور. استیلای ارضی و غارت و قتل محیط‌زیست، تا جایی که فرو نشست زمین در اصفهان موجب کوچ شهروندان به شهرهای مازندران شده است. این نیز در شمار قربانیان جایگزین کردن سلطه و قدرت، به‌جای عقلانیت و خرد است. می‌توان ستونی بلند از این بحران‌زایی‌ها توسط نظام تمامیت‌خواه ملایان را برشمرد که همگی حاصل جنایت علیه عقلانیت هستند.

این جنایات همواره همراه عمر نظام آخوندی بوده‌اند؛ ولی با شکست عمق استراتژیک در سوریه، آوار شدن آثار آنها در درون رژیم و بازتاب گسترده‌شان در جامعه، زبان اعتراف ناگزیر حکومتیان به خطرناک بودن «ناترازی عقلانیت» را باز نموده‌اند. روزنامه آرمان امروز در شمارهٔ ۱۳ دی ۱۴۰۳ به گوشه‌یی ناچیز از آثار قتل عقلانیت در وضعیت فعلیِ نظام اشاره کرده است:

«عدم تطابق میان عقلانیت در تصمیم‌گیریها و راه‌کارهای اجرایی، نتیجه‌یی جز باقی ماندن چالشها و ناکارآمدی در حل آنها نداشته است. در حقیقت، مشکلات نه‌تنها حل نشده‌اند، بلکه انباشت آنها به بحرانی‌تر شدن اوضاع و نارضایتی عمومی انجامیده است. این وضعیت، باری مضاعف بر نظام سیاسی کشور تحمیل کرده، باری که روزبه‌روز سنگین‌تر می‌شود و عرصه‌های مختلف را با چالشهای بیشتری روبه‌رو می‌سازد. این موضوع، اساسی و بنیادین است.»

 

سراپای نظام ملایان گرفتار آثار این وضعیت شده است. رسانه‌های حکومتی هر روز به وجهی از بازگشت اتودینامیک مرگ خرد و عقلانیت به ساختار حاکمیت اشاره می‌کنند و به‌زعم خود، دنبال «آب حیات» برای نجات نظام از ورطه‌ٔ شکست استراتژیک هستند. روزنامهٔ حکومتی اعتماد در شمارهٔ ۱۳ دی، «بمب ساعتی یا فرصت طلایی» و «خوف فروپاشی» را به کارگزاران نظام و هم‌قطاران رسانه‌ییِ پزشکیان گوشزد می‌کند و موقعیت و مختصات رژیم پس از فروپاشی سوریه را نشانی می‌دهد:

«این روزها، بحرانهای فزاینده باعث شده است بسیاری از تحلیلگران و صاحب‌نظران، به‌تُندی بر لزوم تغییرات اساسی و فوری تأکید کنند. چگونه می‌توان به جای تمرکز بر هشدارهای خوف‌انگیز و ترساندن از فروپاشی، بر تغییرات سازنده تأکید کرد؟ شرایط امروز کشور، بنا به غالب تحلیل‌ها، شرایطی بی‌سابقه است و ناظران اذعان دارند که حتی سال گذشته نیز کسی پیش‌بینی نمی‌کرد وضعیت منطقه و کشورمان به این مرحله برسد.»

 

حالا مشکل اصلی کجاست که «شرایط بی‌سابقه» و «ترساندن از فروپاشی»، چشم‌انداز آینده را در منظر کارگزاران سیاسی و رسانه‌ییِ نظام تیره و تار کرده و از هر ساحت و سوی حکومت، بانگ هول و ولا برخاسته است؟ مشکل اصلی در فروپاشی پایگاه اجتماعیِ حاکمیت است که از قضا بعد از فروپاشی سوریه، خطر آن بسا فزون‌تر و ابعاد آن بسا گسترده‌تر، حاکمیت اشغال‌گر ولایی را در معرض آثار بازگشت‌ناپذیر آن قرار داده است. این هم نشانه‌ٔ آن از همان روزنامهٔ حکومتی:

«ایران در پیچ و خم روزگاری قرار گرفته که سرمایه اجتماعی ــ مهم‌ترین مؤلفه بقای هر نظام سیاسی ــ دچار فرسایش شده است. وقتی این سرمایه کاهش می‌یابد، هیچ قدرت نظامی یا حمایت خارجی، نمی‌تواند جایگزین آن شود.»

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/42c8a599-89be-465b-ab20-d86ad24795fb"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات