علی گفت رسیدیم...
شهرک جراحی
این همون نیزاره...
پیاده شو اینجا معراج شهداست...
خاک اینجا حرمت داره...
نفسم بند میآید
بغض تلخی گلویم را می فشارد
اشک در چشمانم حلقه میزند
رویم را برمیگردانم که علی نبیند
ولی دیر شده
زیر لب میگوید عیب نداره کاکا. هر کی گریه ش نگیره عجیبه.
صدای خوبی دارد...
"شمع شبانه" را که میخوانَد
دیگر طاقت نمیآورم
گریه امانم را میبُرد...
باد در نیزار میپیچد
انگار صدای زمزمه افرادی را با خود میآورد...
ما هنوز اینجاییم...
ما رو فراموش نکنید...
به همه بگین که ما اینجاییم
مردم رو از همه جا خبر کنید
بیاریدشون کنار نیزار
به همه بگین که ما رو چطور کشتن
مظلومیت ما رو همه جا جار بزنین
آ... ی مردم...
ما حق کسی رو نخوردیم
کسی رو اذیت نکردیم
ما فقط سهممون رو از زندگی رو خواستیم، همین...
ما دست خالی اومدیم
اونا مسلح بودن
با مسلسل و تانک...
دنبالمون کردن
چارهای جز فرار نداشتیم
اینجا شده بود میدون جنگ
از همه طرف گلوله بود که میبارید
ظرف چند لحظه همه چی تموم شد
انگار اونجا رو شخم زده بودن
بوی خون و باروت و نی خورد شده هوا رو پر کرده بود
از گوشه و کنار صدای خرخر نفسی میاومد که نشونه یه گلوی پر از خون بود و چند لحظه بعد برا همیشه خاموش میشد...
مزدورا فاتحانه عربده میکشیدن
صدای علی من را به خود میآورَد:
هرکی اومده بود تو نیزار پناه بگیره دیگه بیرون نرفت...
رژیم با این کار به مردم یادآوری کرد که اصلاحطلب بازی یه شوخی بیشتر نیست. از بن باید کنده بشه.
قبلاً به بچهها درباره جنایات رژیم تو دههٔ ۶۰ که میگفتم چون توی اون حال و هوا نبودن زیاد درک نمیکردن وضعیت رو. اما آخوندا با این کار دههٔ ۶۰ که سهله، ایلغار مغول رو جلو چشم همه آوردن.
به طرف ماشین میرویم و علی ادامه میدهد:
ببین، دیگه دوران نشستن و نگاه کردن و مسالمت و این حرفا تموم شد، حرف درست رو ۴۰سال پیش مجاهدین واضح و شفاف زدن...
مشت رو با مشت و گلوله رو با گلوله باید جواب داد
بعد از زیر صندلی ماشین یه کلاش خوش دست تاشو بیرون میاره و میگه:
اسلحهٔ خلق ما به سینهٔ خائنان همیشه غرنده باد...
م. تهران
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است