حاکمیت آخوندی در هفتههای گذشته جهت سرکوب و ارعاب مردم اقدام به اعمالی نظیر گرداندن و تحقیر جوانان، شکنجه و قتل جوان مشهدی و ضرب و شتم وحشیانه دختر آبادانی کرد.
ویژگی این اقدامات وحشیانه این بود که در انظار عمومی اتفاق افتاد و بسیاری از ناظران نیر آنها را شکنجههای خیابانی خواندند.
سؤال این است چرا رژیم اصرار دارد این اعمال نفرتانگیز را در انظار عمومی انجام میدهد؟
واقعیت این است نظام اگر این اعمال وحشیانه را به این دلیل انجام میدهد، زیرا فکر میکند با ایجاد ترس و وحشت در میان مردم میتواند جامعه را کنترل کند. و اساساً این راه یکی از راههای کنترل جامعه در حاکمیتهای دیکتاتوری است.
ایجاد ترس با اهرمهایی مانند شکنجه، زندان و اعدام در ملأعام بهطور خاص ابزاری است که دیکتاتورها از آن استفاده میکنند، گروههای فاشیستی نظیر، سیاه جامگان وابسته به موسیلینی در ایتالیا، داعش و… هم از اهرمهای فوق استفاده کردهاند.
البته گروههای فاشیستی ظاهراً حکومتی ندارند اما در خدمت و اختیار حاکمیتهای دیکتاتوری قرار دارند و برای ایجاد ترس دست به جنایت زنند.
سیاه جامگان دستههای چماقدار موسیلینی بودند که هر صدای مخالفی را با حمله و کشتار جواب میدادند، در زمینه جنایت داعش هم نیاز به توضیح نیست و جنایات آن برای تمامی مردم منطقه و جهان امری شناخته شده است.
اما در حکومت آخوندی برای مردم ایران این امکان وجود دارد که تمامی این وحشیگریها را با چشم خود ببینند.
این نظام ضدمردمی در عمر ننگین ۴۲ساله خود، با گشتهای کمیته و سپاه، گشت پلیس ضربت، گشتهایی نظیر امر به معروف و نهی از منکر، گشت مبارزه با بیحجابی و انواع گشتهای سرکوبگر دیگر به ارعاب مردم مبادرت کرده است.
اعمال ضدانسانی دیگر نظیر کشیدن تیغ بهصورت دختران و پسران، سنگسار، اعدام، شلاق و دست بریدن در انظار عمومی، جنایتهای کهریزک و تبلیغ این جنایات در بلندگو های رسمی اقداماتی بوده است که رژیم تلاش کرده که با آنها مردم را ارعاب کند.
اما با وجود این بربریت واقعیت این است که مردم در برابر این جنایات ساکت ننشستند، مقاومت کردند و دست بسته نظارهگر اوضاع نبودند. چنانچه از ابتدای غصب حق حاکمیت مردم توسط خمینی دجال، مردم در سرفصلهای مختلف علیه این جنایات اعتراض کردند، خروشیدند و به قیام برخاستند. این مقاومتها طی دو سال گذشته در قالب چند قیام اوج تازهیی به خود گرفت.
هر چه دیکتاتوریها به سمت خشونت بیشتر میروند بیانگر این است که از طرف مردم بیشتر در تهدید قرار گرفتهاند.
این همان واقعیتی است که دیکتاتورها میخواهند با مسخ کردن جامعه از طریق ایجاد رعب و وحشت اجازه ظهور به آن ندهند، زیرا وقتی مردم به کف خیابانها بیایند دیگر کار دیکتاتور تمام است.
این امر در مورد دیکتاتوری آخوندی بیش از هر حکومت دیکتاتوری دیگری صدق میکند، زیرا وقتی فضای ترس و وحشت بشکند دیگر نمیتواند پشت موضوع دیگری خودش را پنهان کند.
اعدام مصطفی صالحی و نوید افکاری و چرخاندن جوانان در خیابانها فقط یک دلیل دارد و آن هم ترس از شکلگیری یک قیام دیگر.
تشکیل تیم های ضربت، طرح مقابله با بدحجابی و حمایت خامنهای و رئیسی و خامنهای از اعمال ضدانسانی نیروی انتظامی و سپاه پاسداران نیز بهدلیل ترس از شکلگیری قیام است. چنانچه وحشیگری کنونی نیروهای سرکوب بازتاب ضرباتی است که رژیم در قیامهای سالهای اخیر بهخصوص در قیام آبانماه۹۸ از مردم و جوانان شورشی دریافت کرده است.
قیامی که به اعتراف سران و سرکردگان رژیم ضربات بسیار سنگینی بر نیروهای سرکوب وارد کرد، در این قیام کانونها و جوانان شورشی تمامیت حاکمیت را مورد تهاجم قرار دادند، و فقط در روز ۲۵آبان بیش از کل قیام دیماه۹۶مراکز سرکوب و غارت را به آتش کشیدند، ضرباتی که پس از گذشت یک سال از آن رسانهها و مهرههای حکومتی بهطور مکرر به آثار مرگبار آن بر پیکره نظام اعتراف میکنند.
بنابراین نگرانی و هراس اصلی حکومت از وقوع قیام دیگری چه بسا بزرگتر و سهمگینتر از قیامهای سال۹۶ و سال۹۸است.
عباس عبدی یکی از عناصر وابسته به باند موسوم به اصلاحطلب از قیام سال۹۶ بهعنوان «بیماری» برای نظام نام میبرد، و اذعان میکند که رژیم با سرکوب توانسته «فقط علامتش را کنترل کند».
به اعتراف این مهره حکومتی در حالی که رژیم فکر میکرد «بیمار درمان شده» و در حالی که «فقط علامتش کنترل شده بود، دو سال گذشت و این بار با شدت بیشتری خود را نشان داد».
او خشم و نفرت مردم نسبت حکومت آخوندی را به «انبار باروت» تشبیه میکند که یک کبریت میتواند آنرا شعلهور سازد واز آنجا که ظرفیت آتشسوزی همواره وجود دارد، مسأله حل نشده است و دیر یا زود حادثه دیگری میتواند این انبار را شعلهور کند. بنابراین باید به فراتر از آن تصمیم رفت و از این اعتراضات درس گرفت باید منتظر تکرار این حوادث باشیم». (روزنامه اعتماد ۲۶آبان۹۹)