همزمان با اوجگیری پیروزیهای مقاومت و گسترش کانونهای فروزان شورشی، سایت حکومتی «انصاف نیوز» با نبشقبر آخوند جنایتکار موسوی تبریزی که هزاران زندانی مجاهد را در سالهای ۶۰ و ۶۱ به جوخههای تیرباران سپرده بود، به امداد خامنهای و رئیسی شتافت.
نگاهی کوتاه به کارنامهٔ آخوند جنایتکار حسین موسوی تبریزی
در ابتدای سال۵۸ موسوی تبریزی با حکم آخوند مشکینی برای سرکوب مردم جنوب و غرب کشور راهی دزفول و اندیمشک و همدان شد و با صدور بلادرنگ احکام اعدام و مصادره اموال مردم، خیلی زود رضایت و اعتماد خمینی را بهدست آورد.
معنای اعتماد خمینی این بود که آخوند تازهکار را در همان سال اول به ریاست کل دادگاههای انقلاب استانهای آذربایجان شرقی و غربی که بهعلت ماجراهای «حزب خلق مسلمان» شریعتمداری از موقعیت و حساسیت بالایی برخوردار بود منصوب کرد.
اولین مأموریت او در تبریز قلع و قمع کردن همین جماعت در تبریز بود.
در همین ایام او با صدور حکم شلاق در ملاءعام، باب شکنجه در خیابان را باز کرد و از پایهگذاران تئوری «النصربالرعب» بود. با همین مقدمات و کارنامه بود که در شهریور ۱۳۶۰ پس از هلاکت آخوند قدوسی، خمینی او را به مقام دادستانی کل کشور رساند. دژخیم سوگلی خمینی که بعدها در جریان «عفونت ۲خرداد» از نزدیکان آخوند محمد خاتمی شد، در همان آغاز کار دادستانی کل، شمشیرش را به روی بسیاری از خانوادهها و مردمی که مجاهدین را همیاری میکردند کشید و گفت: «چنانچه مشاهده شود کسی مکانی برای فعالیت گروهها در اختیار آنان قرار دهد، در دادگاههای انقلاب بهعنوان محارب و باغی و مفسد محاکمه و به اعدام محکوم خواهد شد.»
با این حکم بسیاری از خانوادهها و کسانی که پول، مسکن و امکانات تدارکاتی در اختیار هواداران مجاهدین قرار میدادند اعدام شدند.
۲۷شهریور ۶۰ در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: ما نمیتوانیم در برابر آنها دست روی دست بگذاریم... اگر اینها را دستگیر کردند دیگر معطل این نخواهند شد که چندین ماه اینها بخورند و بخوابند و بیتالمال مصرف کنند. اینها محاکمهشان توی خیابان است.
آری! جلاد خون آشام، آخوند فاسد موسوی تبریزی که شهریور ۱۳۶۰ به صراحت گفته بود: «یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هر کس در برابر این نظام امام عادل بایستد کشتن او واجب است. و زخمیاش را باید زخمیتر کرد که کشته شود» (کیهان ۲۹شهریور ۱۳۶۰) و در دههٔ هشتاد کبادهٔ اصلاحات میکشید، پس از «تمام شدن ماجرا»ی اصلاحات در کف خیابان و جراحی باند مغلوب توسط خامنهای؛ در همین مصاحبه ۱۰مرداد ۱۴۰۱ با انصاف نیوز، سرسپردگیاش را به ولایت نیمهجان اعلام کرد و همصدا با جلادان باند غالب بر سر قتلعام۶۷، ضمن کین توزی علیه مجاهدین و حمایت از فتوای نفرتانگیز خمینی گفت: «من از وضعیت تبریز اطلاع داشتم؛ با دقت انجام میگرفت، آنجا که با دقت کار انجام گرفت -مثل تبریز- اعدامها خیلی کم شد، اما بعضی جاها زیاد شد».
دژخیم جنایتکار ضمن اعتراف به قتلعام سراسری و کشتار در همهٔ شهرها، در حالی که با دروغهای شاخدار و ناشیانه، تلاش میکرد جنایت علیه بشریت و نسلکشی مجاهدین را توجه کند، گفت:
«خب اینها رفتند در دادگاهها در هر شهری، در تبریز، تهران، اصفهان، همدان و… در همهٔ اینها بود که میرفتند و اینگونه محاکمه میکردند»
آنروی سکهٔ شکستن سیاست رعب
خامنهای با جراحی باند مغلوب، پس از یکدست کردن مجلس، جلاد۶۷ را از صندوق درآورد و با وقاحت آن را شیرینی سال۱۴۰۰ توصیف کرد. او جلاد را آورد تا با شمشیر قتلعام در دل جوانان و قیامآفرینان رعب افکند و آتش قیام خاموش شود اما خیلی زود، شیرینی و شمشیر در کف خیابان با شعار «مرگ بر رئیسی» به کام ولایت تلخ شد.
بیچاره! «دولت جوان» که مأموریت رعب داشت هنوز به یک سالگی نرسیده با شعار «... همین روزها خلاصه» مرعوب شد!
و حالا آخوند دژخیم موسوی تبریزی هم که از پایهگذاران ایجاد رعب و هراس در دل مردم بود در وحشت از اقبال عمومی از مجاهدین، همصدا با سایر کارگزاران مرعوب و مغلوب و وحشتزده خامنهای، به شیطانسازی از مجاهدین و تحریف حماسه کبیر فروغ جاویدان میپردازد و میگوید: [مجاهدین] «با صدام همکاری کرده بودند، از عراق به ایران آمده بودند و در کرمانشاه عدهیی را حتی در حمله به بیمارستان کشتند. بنایشان هم این بود که در هر شهری با زندانیان مجاهدین خلق آن شهر تماس بگیرند و هماهنگ کنند... خدا رحمت کند آقای ریشهری را، آنوقت در وزارت اطلاعات بود و دادستان تهران هم آقای لاجوردی بود و دادستان کل انقلاب هم بود و… من آنموقع نمایندهٔ مجلس بودم».
این در حالی است که از مدتها قبل از عملیات فروغ جاویدان، زندانیان برای اعدام تفکیک شده و روز ۲۸تیر ۶۷، علاوه بر اعدام سری اول زندانیان زیرحکم مانند غلامرضا کاشانی اقدم، جابهجایی در زندان اوین و گوهردشت آغاز شده بود و حالا جلاد سال۶۰ در این سناریو سوخته، تلاشهای زمستان ۶۶ و بهار۶۷ آخوند ریشهری را به بعد از عملیات کبیر فروغ جاویدان نسبت میدهد. آنقدر هراسان و با شتاب که فراموش کرده لاجوردی در آن زمان هیچ سمتی در دادستانی نداشت. فقط بهیاد دارد که خودش در مجلس بود و نقشی در کشتار نداشت.
پناه بردن به خدا و خدایگان سال۶۰
پناه بردن خامنهای به خدای سال۶۰ و استفاده از چهرههای خاص و خونریز همان ایام بیعلت نیست.
انصاف نیوز ۲۰روز قبل از مصاحبه با موسوی، با حسینعلی نیری رئیس هیأت مرگ زندانیان را پس از ۳۴سال نبشقبر کرد و نیری ضمن اعتراف به نقش و جایگاه مجاهدین گفت: «اگر قاطعیت امام نبود شاید ما اصلاً این امنیت را نداشتیم. شاید اصلاً وضعیت طور دیگری بود. شاید اصلاً نظام نمیماند» (انصاف نیوز ـ ۲۰تیر ۱۴۰۱)
حسینعلی نیری در کنار محمدی گیلانی و آخوند مبشری یکی از ۳حاکم «شرع» بیدادگاههای سال۶۰ بود که همچون موسوی تبریزی یک دریا خون در کارنامه دارد. پناه بردن خامنهای به جلاد۶۷ و جنازههای سال۶۰ درست در شرایطی است که جنبش مقاومت هر روز به قلههای رفیعتری صعود میکند و صدای سوز پاسداران و پارس خوابیدهٔ آخوندهای حکومتی در وحشت از گرایش نسل جوان به جنبش مقاومت قطع نمیشود.