وقتی از قلهٔ تحولات و با در نظر گرفتن دادههای متقن سیاسی به وضعیتی که فاشیسم دینی در روزهای پایانی عمر ننگین خود در آن گرفتار آمده است، نگاه میکنیم، هیولایی را میبینیم که با اندامی خدنگآجین و چاک چاک و با زخمهای کاری که برداشته در چنبرهٔ بحرانهای مختلف به خود میپیچد و زوزههای احتضار میکشد.
هیولا در واپسین دم خزیدن چندشآور خود به سوی مرگ محتوم چنین مینماید که انگار از دشمن اصلی خود یعنی مردم و مقاومت ایران خلاصی پیدا کرده است. با بلاهت تمام رجز میخواند که قیام و انقلاب تمام شد!
هنوز سرنگون نشدهام!
این اولین بار نیست که فاشیسم دینی در چنبرهٔ بحرانهای مرگبار از زبان خامنهای و دیگر سردمداران خود میگوید: «دیدید هنوز سرنگون نشدهام!»
مخاطب باید عاقل باشد تا بفهمد در ورای این ادعای سخیف، یک ترس عظیم از مقاومت و قیام سراسری نهفته است؛ قیامی که ابعاد غیرقابل مهار و زیروزبر کنندهٔ آن را میتوان از خلال اظهارات پاسدار سلامی دریافت:
«ما این سالهای اخیر و بهویژه سال گذشته در تقاطع چند گذرگاه بزرگ تهاجم دشمن بودیم که تمام ظرفیتهای اقتصادی سیاسی فرهنگی رسانهیی نظامی اطلاعاتی عملیات روانی همه اینها را به خدمت آورد ما را در تقاطع یک چهارراه قرارداد و بردارهای فشار حداکثری را برای درهم شکستن اراده این ملت به کار گرفت واقعاً در حداکثر ظرفیت ممکن به میدان آمد هر چه ذخیره راهبردی انباشته بود به صحنه آورد... همه صحنهها را تلاش کرد به محیط جنگ تبدیل کند خیابان دانشگاه مدرسه جاده خانه کارخانه بازار همه جا»
بعد هم اضافه میکند: «این عظیمترین فتنهٔ تاریخ بود و بزرگترین جنگ جهانی علیه ملت» (شبکه خبر رژیم. ۳۱خرداد ۱۴۰۲)
اگر چه او و دیگر سردمداران نظام همیشه از فعل ماضی «بود!» استفاده میکنند ولی قابل فهم است که هنوز از قیام سراسری و صحنههای آتشین آن رعشه بر تن دارند. آنها بهتر از هر کس دیگری میدانند که عواملی که قیام سراسری یا قیام آبان۹۸ و دی۹۶ را بهوجود آورد، نهتنها از بین نرفته بلکه روزبهروز در حال شدت گرفتن است.
دیدن نمودهای آتشین قیام سراسری در زیر پوست شهرهای شورشی ایران هنر و تبحر خاصی نمیخواهد. نیاز ندارد حتماً جامعهشناس یا روانکاو اجتماعی بود. هر پنجره را در ایران رو به فضای دود گرفته و متشنج شهرها باز کنی، هوای نارضایتی از وضع موجود، خود را به پیشانیات میکوبد. همین که پا به کوچه میگذاری، قیل و قال عصبی شهر، سگدو زدن برای یک لقمه نان بخور و نمیر، چهرههای عاصی و نگاههای خونگرفته در معابر و خیابانها، تو را متوجه میسازد که شرایط غیرعادی است. نیازی ندارد. سیاسی باشی تا بفهمی نارضایتی مانند خون در رگان شهر جاری است. دیدن رنگ خشم در نگاه ارتش دمفزون گرسنگان، مشاهدهٔ سیمای تکیده و رنجور دستفروشی که ته مانده آبروی خود را به فروش گذاشته، به تو میگوید، انفجاری سهمگین از یک خشم متکاثف در راه است
یادمان نمیرود که اصلاحطلبان قلابی و دم و دمبالچههای رژیم با لابیهای آن سوی آب، سالها بهدنبال القای این مفهوم بودند که مردم ایران خسته شدهاند و کسی بهدنبال براندازی نیست، نتیجهٔ این قیاس اقترانی این بود که بنابراین مردم همین رژیم را ترجیح میدهند! اکنون گزارهها حاکی از آن است که در ایران، مردمی زندگی میکنند که مشغلهٔ ذهنی اول آنها این است که لحظات را برای برانداختن این حاکمیت بدتر از مغول شکار کنند.
التماس به «شیطان بزرگ!»
آنچه فاشیسم دینی میخواهد بهعنوان علامت «اقتدار!» و تسلط خود بر اوضاع وانمود کند، خزیدن خفتبار با زانوانی خونین به جانب «شیطان بزرگ!» و ارباب مماشات و التماس به آنها برای مهار آلترناتیو دموکراتیک و عقبانداختن موعد سرنگونی است.
ممکن است با این ادعاهای بلاهتبار بتوان بسیجیهای لرزان و عناصر وارفتهٔ ولایی را خام کرد اما مردم و جوانان شورشی از آن نتیجهیی را که باید میگیرند و در محاسبات خود لحاظ میکنند.