رقعهنویسی موسوی خوئینیها به «عمود خیمهٔ نظام»، واکنشهای متفاوتی را در بین باندهای نظام برانگیخت. در کنار فحاشی و هتاکی باند غالب نظام، این موضوع در میان باند مغلوب، بگونهای دیگر انعکاس داشت. روزنامهٔ اعتماد (۹تیر۹۹) از موسوی خوئینیها بهعنوان «یکی از شناخته شدهترین یا به بیان دقیقتر از جمله مهمترین بزرگان در قید حیات نظام جمهوری اسلامی» نام برد که «قصد شکستن روزهٔ سکوت را دارد» و هجمهٔ امثال حسن شریعتمداری به او را «متعلق به منتهیالیه راست سیاست ایران» خواند.
این کشاکش قبل از هر چیز نشان دهندهٔ ریختن هیمنهٔ ولیفقیه و سقوط او از جایگاه «ارادهٔ برتر منتسب به وحی»! است.
به سلطنت رسیدن خامنهای با یک خاطره!
در تاریخ هردودت خواندهایم که بعد از مرگ کمبوجیه، جانشینانش بر سر انتخاب پادشاه بعدی به شور پرداختند و قرار شد روز دیگر به هنگام طلوع خورشید با هم به محلی در خارج شهر بروند، در آنجا اسب هر کس زودتر شیهه کشید، او پادشاه باشد. اسب داریوش زودتر شیهه کشید و او را به پادشاهی برداشتند.
بسیاری از ما با شنیدن این واقعه دچار شگفتی شدهایم و گمان نمیداشتیم در زمانهٔ ما نیز این واقعه بگونهای دیگر تکرار شود.
به قدرت رسیدن علی خامنهای نیز بیشباهت به این داستان نیست. او ولایت خود را مدیون یک نقل خاطره از هاشمی رفسنجانی و شرایط اضطراری و نیز خلأ قدرت بعد از مرگ خمینی است؛ شرایطی که سردمداران نظام هر آن احتمال میدادند با عملیاتی سراسری از نوع فروغ جاویدان از سوی ارتش آزادیبخش ملی ایران مواجه شوند. این اضطرار و نگرانی آنها را واداشت که با شتابزدگی تمام او را از خم رنگرزی خبرگان بیرون بکشند و بهعنوان ولیفقیه بر مصدر بنشانند.
خامنهای شرط مرجعیت را که یکی از شرطهای لازم برای زعامت نظام بود نداشت، به همین دلیل مجلس خبرگان وقت او را بهعنوان رهبر موقت حاکمیت آخوندی پذیرفت. پس از دستکاری قانون اساسی که به دستور خمینی از مدتی پیش آغاز شده بود، شرط مرجعیت از مجموعه شروط ولایت فقیه حذف شد و او توانست در رأیگیری بعدی خبرگان با ۶۴رأی انتخاب شود.
رهبر موقت!
در همان جلسهٔ اول خبرگان، هاشمی رفسنجانی که ریاست خبرگان را به عهده داشته از حاضران میپرسد:
«آقایانی که با رهبری جناب آقای خامنهای تا رفراندوم ـ البته این موقت است، دائمی نیست ـ موافق هستند قیام بفرمایند؛ و سپس به کسانی که گویی میخواهند از موقت بودن انتخاب و عدم اعلام عمومی آن مطمئن شوند میگوید: «موقت گفتم ... اعلام نمیشود».
آنگونه که در نوار افشا شده آمده است. خامنهای خود نیز نسبت به این انتخاب ناباور است؛ ناباوری او ناشی از آن است که غولتشنها و گردنکلفتهای نظام، برای او تره خورد نکنند و کسی حرفش را نخواند:
«واقعا باید خون گریست به جامعه اسلامی که حتی احتمال کسی مثل بنده در آن [برای رهبری] مطرح بشود... بهلحاظ فنی اشکال پیدا میکند این قضیه. من نه از لحاظ قانون اساسی، و نه از لحظ شرعی برای بسیاری از آقایان، حرفم حجت حرف رهبر را ندارد. این چه رهبری خواهد بود؟»
موافقان انتخاب او در پاسخ میگویند: «موقت است آقای خامنهای. موقت است! اشکالی ندارد!»
عقدهٔ خامنهای برای خمینیگونه شدن
برخلاف بنیانگذار جمهوری جهل و جنایت، که نقش پدرخوانده داشت و سعی میکرد کاریزمای تنزهطلبانهٔ خود را با ورود به مسائل جزیی و پیش پا افتادهٔ نظام خدشهدار نکند، علی خامنهای از همان ابتدا بنا را بر این گذاشت که ریز و درشت حکومت را به دست بگیرد. زیرا از آن واهمه داشت که به جای سلطنت واقعی به مقام تشریفاتی تنزل کند و با سر بلند کردن حریفان کهنهکار و مدعیان دیگر قدرت رفتهرفته به کنار گذاشته شود.
او برای اینکه جای خمینی را پر کند، راه درازی در پیش داشت. از آنجا که اتوریته و جاافتادگی او را نداشت از اختیارات گستردهٔ سلطنت مطلقهٔ فقیه استفاده کرد تا رقبا را پس بزند و بیشازپیش حکومت را وابسته به خود نماید. او برای این کار یک بیتالعنکبوت راه انداخت که با عوامل و بازوهای خودش بتواند وارد تمامی جزئیات حکومت فرعونیاش وارد شود و سلطهاش را بر همه چیز اعمال کند. در کنار قبضهٔ قدرت و وابسته کردن آن به خود، تلاش نمود ابتدا لقب تشریفاتی و غیرجدی مرجع شیعیان خارج از کشور را برای خود جا بیندازد و سپس رفتهرفته بهعنوان مجتهد مسلم و فقیه جامعالشرایط چنگ بیندازد.
مرجع باسمهای
همه میدانند که خامنهای یک روضهخوان دوپولی بیش نبود و بنابراین مرجعیت او جای تشکیک دارد. بر اساس مصالح حکومتی و گاوبندیهای پشت پرده، این عنوان پس از مرگ آخوند محمدعلی اراکی، به او و ۶نفر دیگر اعطا شد. احمد آذری قمی که در جلسهٔ نخست انتخاب خامنهای اولین کسی بود که از او دفاع کرد، بعدها از او روی گرداند و در نامهیی به تاریخ ۵آبان ۷۶ به محمد خاتمی نوشت:
«جامعهٔ مدرسین که معظم له را بهعنوان یکی از مراجع سبعه معرفی کردند نیز خلاف ضوابط شرعی و قانونی خود عمل کردند، زیرا با رأی تلفنی و در جوی ناسالم ایشان را معرفی کردند که برخی از تلفن شوندهها بعداً تکذیب کردند؛ شرط مرجعیت دو چیز است که هیچیک برای معظم له موجود نیست، اولی اعلمیت است که در مورد ایشان جز آقای یزدی کسی ایشان را اعلم و یا حتی مساوی بقیهٔ مراجع هم نمیداند و این اعلام نظر آقای یزدی در نماز جمعه مبنی بر اعلمیت مقام رهبری مسلماً برخلاف سنت هزار ساله در حوزههای علمی شیعه بوده است. شرط دوم، فرصت استنباط مسائل شرعی است»
سلطنت ۲۰۰میلیارد دلاری
با توجه به آنچه گفته شد، خامنهای بهخوبی دریافته است که اگر دولت جداگانهای در بیت خود ایجاد نکند و با نهادهای وابسته به خود، ثروتهای افسانهای نیندوزد، سلطنت او پایدار نخواهد بود؛ سلطنتی که ثروت آن اکنون بالغ بر ۲۰۰میلیارد دلار میشود. در واقع میتوان گفت که در نظام آخوندی قدرت اصلی در دست بیت خامنهای است. و نهادهای دیگر حکومتی که همه بهنحوی باید تأیید وی را داشته باشند ویترین بیرونی نظام ولایت هستند.
دودوزده بازی و دجالیت خامنهای
خامنهای با این ترکیب دوگانهٔ قدرت در طول حاکمیتش بازی کرده است. او با اینکه در ریز و درشت تصمیمگیریهای نظام شرکت دارد و خود تصمیمگیرندهٔ اصلی است اما بهگونهیی مزورانه و دجالگرانه در سر بزنگاه از پاسخگویی طفره میرود و عوامل دست نشاندهٔ خود را سپر بلا قرار میدهد تا نقش پدرخواندگی و تقدسمآبانهٔ خود را در موضع ولیفقیه حفظ کند. در این مورد میتوان به این سخنان او در مورد شکست برجام اشاره کرد.
«من به برجام به آن صورتی که عمل و محقق شد، خیلی اعتقادی نداشتم و بارها نیز به خود مسئولان این کار از جمله به آقای رئیسجمهور و وزیر محترم امور خارجه این مطلب را گفتیم و موارد زیادی را به آنها تذکر دادیم». (تابناک. ۱خرداد۹۸)
در صورتی که بعد از تصویب برجام گفت:
«سناتورهای آمریکایی رسماً اعلام میکنند اگر این دولت برود تعهدات او کأن لم یکن تلقی میشود، مقامات جمهوری اسلامی کار خود را بلدند و میدانند اگر هم به توافقی برسیم چگونه عمل کنیم که دولت آمریکا بعدها نتواند زیر آن بزند» (سایت خامنهای. ۲۱اسفند۹۳).
نوچهها، گماشتهها، دور شو کور شو گوها و بادمجان دور قابچینهای او مانند احمد علمالهدی، احمد خاتمی، حسین شریعتمداری و آخوند جنتی و سایرین توجیه هستند که پر گافها و خرابکاریها و دزدیها و جنایتها دامن ولیفقیه را نگیرد. به یک نمونه توجه کنید:
«برخی هر چه در توان دارند به کار میبندند تا ولایت فقیه را تضعیف کنند/ مردم از دولت، وزراء و مسئولان طلبکاری کنند» (آخوند جنتی. انتخاب. ۱۹فروردین ۹۷)
طلسم شکستگی
اکنون در مراحل پایانی دیکتاتوری آخوندی قرار گرفتهایم. با انقباض روزافزون نظام، این خامنهای است که روزبهروز بیشتر در مظان خشم و نفرت مردم قرار میگیرد. خروشهای مرگ بر خامنهای اکنون به مدار جدیدی از نفرت انفجاری از مسئول شمارهٔ یک تیرهروزی مردم ایران بالغ شده است.
رقعهنویسی موسوی خوئینیها در چنین اتمسفری و با اطمینان به ریختن هیمنهٔ خامنهای نوشته شده است. اگر بعد از مرگ خمینی و از ترس سرنگونی، جانشینان آن بهصورتی شتابزده و هراسان علی خامنهای را بزک کرده و بهعنوان بدل خمینی قالب کردند امروز ولایت طلسم شکستهٔ آخوندی در چنبرهٔ بحرانها و در سراشیب سرنگونی با معضل جانشینی مواجه است است.
آری، ارادهٔ خدا، خلق و تاریخ بر این قرار گرفته است که ولایت سفیانی فقیه و نظام برآمده از آن با علی خامنهای مدفون شود و چنین خواهد شد.