باعث و بانیِ مهارناپذیریِ قیمت ارز و دلار در ایران کیست؟ دولت هیچگاه مسؤلیت مستقیم این وضعیت را نمیپذیرد، اما در عمل، با سیاستهای نادرست و بحرانزای خود، تورم را مدام بالا میبرد؛ تورمی که نتیجهی اجتنابناپذیر آن، وحشی شدن و مهارناپذیریِ قیمت ارز و دلار است. مرکز آمار ایران روز ۶ دی گزارش داد که نرخ تورم نقطهبهنقطه در کشور از ۵۲درصد عبور کرده است؛ رقمی که بهروشنی نشان میدهد اقتصاد ایران وارد مرحلهیی خطرناک و بیسابقه از فروپاشی شده است. عبور تورم از این مرز، نه یک عدد آماری، بلکه نشانهی ازهمگسیختگیِ ساختار اقتصادی و ناتوانیِ حاکمیت در کنترل بحران است.
روز و شبهای ایران در چند ماه اخیر، در شرایطی سپری شده که افزایش قیمت ارز و دلار به جان زندگی و معیشت مردم افتاده است. جامعه در وضعیتی از انتظار و تعلیق بهسر میبرد؛ انتظاری برای وارد آمدن یک ضربه و سپس خیزشی در برابر سیاستهای بحرانزای حاکمیت. این ضربه و خیزش، سرانجام روز یکشنبه ۷دی ۱۴۰۴ خود را نشان داد؛ روزی که اعتراض از دل بازار، یعنی یکی از حساسترین و تعیینکنندهترین نقاط اقتصادی کشور، سر برآورد.
«نترسید، نترسید ــ ما همه با هم هستیم.» این فریاد، شعاری ساده اما عمیق بود که از پاساژ علاءالدین در بازار تهران برخاست. تظاهرکنندگان از محوطهی بازار خارج شدند و به سمت پل حافظ و تقاطع خیابان جمهوری حرکت کردند. خیزش بازاریان علیه رشد ساعتبهساعت قیمت دلار، ضربهیی ناگهانی و جدی بر جولان دادن سیاست بحرانزای دولت وارد کرد. این اعتراض محدود نماند؛ بلافاصله کسبهی پاساژهای دیگر نیز به صف بازاریان پاساژ علاءالدین پیوستند و جمعیت، هم در تعداد و هم در معنا، گسترش یافت.
این حرکت، بخشی از التهاب و ارتعاشی است که زیر پوست جامعهی ایران علیه حاکمیت خودمحور جریان دارد؛ التهابی که با هر جهش قیمت دلار، مهیای وقوع یک اتفاق بزرگ و حتی انفجار اجتماعی میشود. تا یک ماه پیش، قیمت دلار ۱۱۴هزار تومان بود. روز ۶دی به ۱۳۷هزار تومان رسید و تنها یک روز بعد، در ۷دی، به ۱۴۴هزار تومان جهش کرد. این ارقام، فقط نوسان بازار نیستند؛ بلکه نشانهی فقدان هرگونه برنامه و افق اقتصادی و نیز صرف تمام درآمدها بهنفع سر پا نگهداشتن حاکمیتاند.
خبرگزاری ایسنا روز ۶دی گزارش داد که «قیمت سکه بهار آزادی تنها در یک روز بیش از ۱۰میلیون تومان گران شد». همین خبرگزاری از قول رئیس پیشین اتحادیه طلا و جواهر ایران نوشت: «آنچه امروز در بازار سکه و طلا میبینیم، در اقتصاد کشور سابقه نداشته است.» این اعترافها، گواهیِ رسمی از درون ساختار بر شدت و عمق بحران هستند.
آیا صعود روزمرهی بحران و لاعلاجیِ حاکمیت، از این آشکارتر؟ اقتصاد فروپاشیدهی ایران نشان میدهد که بهطور کامل وابسته و مشروط به سیاست حاکمیت است. حاکمیتی که خود، در عرصهی سیاست، گرفتار بحرانیترین وضعیت ممکن است. خشم و خیزش بازاریان، اگرچه نمود اقتصادی دارد، اما حامل پیامی صریح و سیاسی برای حاکمیت است. در چنین شرایطی، حاکمیت نه قادر به حل بحران، بلکه فقط قادر به تعمیق و زخمیتر کردن آن است.
معنای روشن این وضعیت آن است که راهحل، دیگر در ساختار فرسودهی قدرت وجود ندارد؛ راهحل نزد اکثریت مردم ایران است و آن، جز به گور سپردن هرگونه انتظار و اقدام به خیزش برای تغییر بنیادین نیست.