«یک دانه بدو دادی، صد باغ مزید آمد»
مولوی
۵۶سال مبارزه سازمانیافته
حاجتی به تأکید و تکرار نیست که امروزه سازمان مجاهدین خلق ایران به لنگرگاه براندازی استبداد دینی تبدیل شده است. این نقش محوری، مختص به اکنون، امروز یا دیروزهای نزدیک نیست، ریشه در گذشتههای دور دارد؛ به سرچشمهای که مجاهدین از آن جوشیدند، دوام و قوام گرفتند و به بخش عظیمی از تاریخ معاصر ایران تبدیل شدند.
اگر تاریخ معاصر ایران را از زمان کودتای اسفند ۱۲۹۹ رضاشاه در ایران بهحساب بیاوریم تا امروز نزدیک به ۱۰۰سال شاه و شیخ در ایران حکومت کردهاند. ۵۶سال از مبارزه سازمانیافته، فداکارانه، تمامعیار، حرفهای و بدون حتی یک روز توقف در برابر سلطنت شاهنشاهی و سلطنت دینی از آن مجاهدین است. در نیمهٔ شهریور امسال وارد پنجاهوهفتمین سال خواهیم شد. به این ترتیب مجاهدین بیش از نیمی از این تاریخ را به خود اختصاص دادهاند.
نخستین سؤالی که با درک این واقعیت به ذهن میزند این است که آنها با اینکه در قدرت یا بخشی از قدرت نبودهاند، چگونه توانستهاند دوام بیاورند. چگونه و با اتکا به کدامین نیرو قادر شدهاند بیش از نیمقرن در برابر دو دیکتاتوری دیرپا به حیات مبارزاتی خود ادامه دهند؟
راز مانایی
۴۹سال پس از پرواز بنیانگذاران سازمان مجاهدین: «محمد حنیفنژاد، سعید محسن، علیاصغر بدیعزادگان» و ۲تن از اعضای مرکزیت، «محمود عسگریزاده و رسول مشکینفام» به قلب آن سپیدهٔ شگرف، اکنون بهتر میتوان راز مانایی، ریشهدوانی، به برگ و بار نشینی و هماره سبز و شاداب و چترافشان بودن این جریان انقلابی پی برد. انگشت گذاشتن بر ۲وجه پررنگ در این بحث ضروری است؛ اگر چه نمیتوان گسترهٔ پیدا و پنهان این موضوع را در این وجوه، منحصر و خلاصه کرد.
آرمان ضداستثماری
ماندگاری مجاهدین قبل از هر چیز ریشه در حقانیت تفکر، آرمان نوگرا و ایدئولوژی ضداستثماری آنها دارد. در تاریخ نیرویی میتواند بیشتر ببالد که با تکامل اجتماعی منطبق و همسو باشد که در سمت چپ طیف ترقی و انقلاب قرار گیرد. محمد حنیفنژاد، جملهای کلیدی دارد که آن را باید سنگبنای ایدئولوژی مجاهدین قلمداد کرد.
«مرزبندی در عرصه اجتماعی اقتصادی بین استثمار کننده و استثمار شونده است و نه بین با خدا و بیخدا».
این یک کشف شگرف بود که بین ایدئولوژی مجاهدین با اسلام ارتجاعی آخوندها دیوار بلند و سیمانی برکشید. دومین کشف درخشان مجاهدین در سال ۶۴ با راهگشایی مسعود رجوی این بود که آنها اعلام کردند، اسلام انقلابی در چپ مارکسیسم قرار دارد.
کشف سوم مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک سال ۶۴، با پیشتازی خانم مریم رجوی، علیه جنسیتگرایی و استثمار مردسالارانه که قدمتی تاریخی دارد، بود.
پیشرفتهای مجاهدین و دستآوردهای مبارزاتی آنها پیوندی ناگستنی با انقلاب ایدئولوژیک دارد و نمیتوان این پیشرفتها و دستآوردها را آموزههای انقلابی خانم مریم رجوی منفک کرد. نقش هژمونیک و تعیینکنندهٔ زنان مجاهد خلق در هدایت جنبش و سازمان رزم، بخشی از این فرایند است.
فدای بیچشمداشت
مجاهدین سنت جدیدی را در تاریخ مبارزات معاصر پیریزی کردند. وفاداری به پیمانها و آرمان و فدای بیچشمداشت از بالاترین سطح سازمانی؛ بهطور مشخص رهبری. فدا در این منطق توحیدی، عامل اصلی بقا، ماندگاری و حتی زایندگی، بالندگی و تکثیر است.
تعمق در برشی از سخنرانی رهبر مقاومت مسعود رجوی در مراسم بزرگداشت ۱۹بهمن در سال ۶۴ از بحث ما رمزگشایی میکند.
«جنگ با خمینی جنگی تمام عیار بود نه فقط از نظر نظامی بلکه قبل از هر چیز جنگ ایدئولوژیک.
داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد، دائماً بایستی فدا کند، پیوسته باید از عزیزانش دل بکند و پیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزد.
پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد، تا انتهای مسیر برود، داستان یگانگی، یکتایی و یکتاپرستی است.
تا رسیدیم به روز موسی و اشرف، روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک، برای این نسل چه باک به قول قرآن:
مثل آنهایی که در راه خدا انفاق میکنند داراییها و سرمایههایشان را مثل دانهای است که در خاک کشته باشید. از یک دانه هفت خوشه و در هر خوشه صد دانه و اگر خدا بخواهد در مواردی باز هم افزودهتر و مضاعف خواهد کرد. چرا که خدا فزونیبخش و گسترشدهنده است و داناست».
نخستین بها را محمد حنیفنژاد از جانب خود پرداخت. او میدانست اگر خونش را وثیقهٔ این آرمان قرار ندهد، همه چیز رنگ خواهد باخت. در این جملهٔ واپسین او پیش از تیربارانش در پگاهدمان ۴خرداد ۵۱ درنگ میکنیم:
«خدایا، شاکرم به درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم».
جوانه زدن، قدکشیدن، شکفتن و دانهافشانی مکرر در مکرر آنها مدیون این فداکاری دستجمعی است.
خونی رویان و دنبالهدار
خونی که در سپیدهدمان ۴خرداد ۵۱ از پیکر بنیانگذاران مجاهدین بر خاکهای میدان اعدام چیتگر ریخت، از بین نرفت، جاری شد، به رودی از تداوم و دنبالهداری تبدیل گشت، رفت و رفت و سرودخوان و سرسبز در گذرگاه خود جنگلهای گشن پرورد. با عبور از سرپیچها، گردنهها و تنگراههای ژرف به شتاب آن افزوده شد و اکنون رویانگی و شکوفایی آن را در جایجای این جغرافیای وسیع به چشم میتوان دید؛ و این هنوز اول آغاز است.