ضرورت عبور از دهلیز زمان
معروف است که برای فهم برخی تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی، باید گذاشت که زمان بگذرد تا نتایج و آثار آن رو بیاید. همینطور معروف است که برای دیدن وجوه گوناگون یک شئ یا اثر یا شکل، باید از آن فاصله گرفت تا بتوان نسبت به ابعاد و حجم واقعی آن به اشراف و شناخت رسید.
مصداق عینیِ چنین واقعیتی را اکنون میتوان در مورد موقعیت نظام جمهوری اسلامی و چشماندازهای آینده آن مد نظر داشت و به تحلیل و بررسی آن نشست. وجوه و اشکال بارز بحرانهای نظام ولایت فقیه، هم از دهلیز زمان گذشتهاند و هم ابعاد و حجم آنها در منظر درونیهای این نظام بیش از همیشه خودنمایی میکنند. این حجم و ابعاد اکنون به خودیهای نظام گوشزد کردهاند که جمهوری اسلامی دو دههٔ گذشته را روی زلزله گذرانده و چشمانداز آیندهاش هم جز «زلزلههای بیشتر با عواقب خطرناک» نخواهد بود.
شناخت یک نگاه در آشناییزادیی از کلانبحرانها
چنین موقعیتی که زنگ هشدار را به صدا درآورده است، باعث شده روزنامه حکومتی شرق سراغ یک کارشناس اقتصادی و تحلیلگر سیاسی نظام آخوندی بهنام محسن رنانی و مصاحبه با وی برود. وی که پیشتر از این هم دنبال راهکارهای «افقگشایانه» برای تضمین عمر نظام ولایت فقیه بوده، مجبور شده واقعیتهایی را اعتراف کند که معمولاً لابهلای مسائل روزمرهٔ رژیم آخوندی کمتر بروز بیرونی مییابند. از این رو باید این مصاحبه را نوعی جمعبندی از دو دههٔ پیش نظام آخوندی و نیز شیوهٔ نگرش تئوریسینهای نظام به تحولات جامعهٔ ایران و معطوف کردن این تحولات بهجانب منافع نظام تلقی نمود. به زبان دیگر باید گفت که این کارشناسان معمولاً از کلانواقعیتهای اجتماعی علیه نظام، آشناییزدایی میکنند تا به ریشههای این بحرانها در درون نظام اشاره و آشنایی ندهند.
بنبست نهادینه شده در یک ساخت و بافت
در نخستین برآورد از گذشتهٔ دو دههٔ پیش نظام، اعتراف میشود که دود و دم اصلاحاتنمایی آخوند خاتمی از اول تا آخر یک بازی و رمالی بیش نبوده که «نهتنها ساختارها را تغییر نداد، بلکه خواسته یا ناخواسته، ساختارهای مستقر پیشین مقاومتر و مستحکمتر شدند». ترجمهاش میشود اینکه غلاف زردوزی شده بر دشنهٔ جلادان توسط خاتمی، جز تاکتیکی برای تداوم همان عناصر دهه شصتی نظام و صدارت و وکالتشان نبوده است:
«رویکارآمدن آقای خاتمی نهتنها ساختارها را تغییر نداد، بلکه خواسته یا ناخواسته، ساختارهای مستقر پیشین مقاومتر و مستحکمتر شدند و وضعیت پس از ایشان، به ساختارهایی که قبل از سال۱۳۷۶ شکل گرفته بود، بازگشت».(روزنامه شرق، ۲۵خرداد ۹۹).
بلافاصله نتیجه میگیرد که اساساً تحول بنیادین و اصلاحات با وجود ولیفقیه در «هستهٔ مرکزی قدرت»، اوهامی کودکانه بیش نیست و با ساختار و بافت قرونوسطایی آن «چقدر سخت و پرهزینه و حساس» است:
«اصلاحات ساختاری چقدر سخت، پرهزینه و حساس است و چقدر نیازمند انسجام و برخورداری از حمایت هسته مرکزی قدرت است و نمیتوان با اصلاحات سطحی و موردی کشور را نجات داد».(همان)
توهم اصلاح روی خط زلزله
تلاشگران حفظ نظام آخوندی وقتی در هیأت کارشناس به تحلیل و بررسی مسائل ایران مبادرت میکنند، صرفاً حاصل یا آثار معطوف به چگونگی حفظ نظام را مد نظر دارند و نه چرایی تحولاتی که جامعه را از بنیاد تغییر میدهند. این کارشناس نظام بدون اشاره به جنایاتی که زمینههای نفرت و عصیان اجتماعی از این رژیم بودهاند، اعتراف میکند که قیام بزرگ ۸۸ «زلزلهای سیاسی» برای نظام بود؛ اما به چراییِ تغییر مسیر یک جامعه اشاره نمیکند:
«با زلزله سال۱۳۸۸ یعنی انتخابات و اعتراضات ۱۳۸۸ و تحولات بعد از آنکه زلزلهای سیاسی بود، دوره تازهیی در عصر جمهوری اسلامی آغاز شد».(همان)
قیام آبان۹۸ آنچنان سیلیِ اجتماعی و سیاسی و ضدطبقاتی و تاریخی بر بناگوش تمامیت نظام و شخص ولیفقیه نواخت که کارشناسی که همواره تلاش کرده مالهای بر جنایات این رژیم بکشد، مجبور میشود به «برخورد تند و کنترل فوری حکومت» اعتراف کند. اینجا هم بدون هیچ اشارهیی بهعلت و آثار اجتماعی و مردمی این قیام، از اینکه نظام از قیام آبان۹۸ که «این پتانسیل را داشت که بهسرعت به یک فاجعه ملی و شورشهای مستمر دنبالهدار تبدیل شود»، ابراز امیدواری میکند. در ادامه، «نگرانی حکومت» را از عبور جامعه از نظام، لازمهٔ شناخت ویژهگیهای آن میداند:
«اعتراضات آبانماه ۱۳۹۸ این پتانسیل را داشت که بهسرعت به یک فاجعه ملی و شورشهای مستمر دنبالهدار تبدیل شود و ایبسا برخورد تند و کنترل فوری حکومت نیز ناشی از این بود که نگران همین مسأله بودند. در هر حال اعتراضات سال۹۸ ویژگیهایی داشت که میتوانست به فاجعه تبدیل شود».(همان)
کرونا، توهم حفظ نظام یا اپیدمی زلزله؟
همه بهیاد دارند که خامنهای بهمحض بروز کرونا در ایران، از منظر حفظ منافع نظام، آن را ناچیز و یک امر نه چندان مهم عنوان نمود که نباید خیلی بزرگش کرد! خامنهای در یک دروغ عجین با آخوندصفتی توأم با تحریف تاریخ گفت: «از این چیزها همیشه بوده، کشور ما هم از این نمونهها داشته». حسن روحانی هم روی صحنهٔ سیرکهای روزانهاش در جلسات دولت، دنیا را به تبعیت از پیشرفت جمهوری اسلامی در براندازی کرونا دعوت میکند!
اما واقعیت چه بوده و چه هست؟ واضح است که واقعیت را خود خامنهای و روحانی و کل دستگاه نظام بیش از همه میدانند و نسبت به آثار اجتماعی و عواقب خاص سیاسی آن هراسناکاند و در فکر تدبیرها هستند.
در ورای این بازینماییهای سیاسی و مواضع مبتذل خامنهای و روحانی، آثار چنین بحران بزرگی را در پشتپرده مد نظر دارند. آنچه که اثرگذاری اجتماعی کرونا بر زندگی مردم و تحول ناگزیر جامعه را غیرقابل انکار مینماید، بازتابی است که باز هم از منظر این کارشناس نظام، معطوف به منافع جمهوری اسلامی به آن نگریسته میشود. بازتاب هولناکی که چارهای جز توصیف «زلزلهٔ اجتماعی و اقتصادی و نهادی کرونا که بسیاری از ساختارهای نهادی و تاریخی کشور را تغییر میدهد» برای آن ندارند:
«زلزله اجتماعی، اقتصادی و نهادی کرونا در سال۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ بسیاری از ساختارهای نهادی و تاریخی کشور را تغییر میدهد و بر همه حوزههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، تأثیر عمیقی خواهد داشت». (همان)
برخلاف لالاییهایی که روحانی یک روز در میان در گوش عروسک کرونا میخواند تا مستمعین جلسات دولتش را در حیرت اعجاز نظام فرو ببرد، واقعیتهای پشت پردهٔ نظام اما آدرس میدهند که باز هم باید به عمق بیشتری از آثار زلزلهٔ کرونا و گره خوردن آن با زلزلهٔ انتخابات سال۱۴۰۰در درون رژیم توجه داشت:
«تحول پایانی که در پیشروی ماست، زلزله سیاسی و اجتماعی ناشی از انتخابات ریاستجمهوری سال۱۴۰۰ خواهد بود. این انتخابات سرآغاز سلسلهای از تغییرات خواهد بود... زلزله کرونا که یک زلزله اقتصادی و اجتماعی است نیز با زلزله مکملش یعنی انتخابات ۱۴۰۰ تکمیل میشود».(همان)
پنبهای که چهل سال پیش زده شده است!
در چنین مختصاتی که جمهوری اسلامی با تداوم زلزلههای سیاسی و اجتماعی محاصره شده است، کارشناسانش هم امیدی در درون نظام نمییابند و برخلاف عوامفریبی و دجالیت ضداستکباری، توصیه میشود که راه نجات برتر در «مذاکره برای داخل نشدن در یک دوران پرتنش داخلی تا انتخابات ۱۴۰۰» است:
«به مذاکره نیاز داریم و باید پیش از اینکه اقتصاد ما دچار بحرانهای جدیتر شود و بیش از این آسیب دیده و خداینکرده دچار درهمریزی شود، مذاکره کنیم. دقت کنیم که پیش از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ ما نباید وارد یک دوران پرتنش داخلی شویم».
در بررسی احتمال اصلاحات و تغییر در نظام آخوندی، همین کارشناس اعتراف نمود که با وجود ولیفقیه در «هستهٔ مرکزی قدرت»، اصلاحات «چقدر سخت و پرهزینه و حساس» است. در پایان این مصاحبه با تمام راه کارهایی که جلو نظام گذاشت تا آن را از دو زلزلهٔ در تقدیر کرونا و انتخابات ۱۴۰۰ رد کند، مجبور میشود به همان ماهیت غیرقابل تغییر در «هستهٔ قدرت» اشاره و اعتراف کند و همهٔ بافتههایش را پنبه کند. پنبهای که از چهل سال پیش بر اساس ماهیت قرونوسطایی و هویت ضدبشری جمهوری اسلامی زده شده است:
«بخشهایی از هسته قدرت در نظام سیاسی اجتماعی ایران بهدلایل متعدد به ضرورت نوسازی سیاسی اعتقادی ندارند و مخالف آن هستند».
کمیت لنگ و دانه در مزرعهٔ باد!
مشاهده میشود که حتی یک کارشناس اقتصادی و تحلیلگر سیاسی که بهظاهر جایی و پایی در دایرهٔ قدرت سیاسی حاکمیت ندارد، هیچ راهحل استراتژیک در درون نظام آخوندی برای گریز از زلزلههای در تقدیر نمیبیند و دانه در مزرعهٔ باد هوا میکارد. در تمام بررسی و تحلیلی هم که ارائه میدهد، عنصر اجتماعی و تغییرات عظیم جامعهٔ ایران را کنار میگذارد و صرفاً آثار آنها را بر چگونگی حفظ نظام مد نظر دارد.
کانون زلزله کجاست؟
اکنون واقعیت مسلم تعادلقوا بین مردم و جمهوری اسلامی این است که جامعه از تمامیت جمهوری اسلامی عبور نموده و همین واقعیت، سنگبنای زلزلههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی علیه حاکمیت ولیفقیه طی دو دههٔ گذشته بوده است. جامعهیی که مراحل تکامل قیامهایش را پیموده و حتی نخبهگان علمی دانشگاههایش به راهحل نفی کل نظام آخوندی و حمایت از مقاومت سازمانیافته رسیدهاند.
زلزلههای پایدار سیاسی و اجتماعی در ارکان نظام ولایت فقیه، خصلت سرنگونکننده یافتهاند و با وجود ترفندهای کارشناسانه از درون نظام، سر توقف و بازگشت ندارند.