در آوریل ۱۹۴۵، فرانسه در نبرد سرنوشتساز دین بین فو در کشور ویتنام شکست خورد و سرانجام مجبور به ترک آن کشور شد. وقتی یک روزنامهنگار از ژنرال جیاپ فرمانده عملیات دین بین فو سؤال کرد که رمز پیروزی شما در این نبرد چه بود، وی جواب داد که: من این رمز را به شما میگویم ولی فکر نکنید که میتوانید از آن استفاده کنید و شما هم بکار بگیرید. ژنرال جیاپ سپس ادامه میدهد که رمز پیروزی ما تکیه و اعتماد به نیروی خلق بود. او در جای دیگر، در یکی از نوشتههایش همچنین گفت که ما در گرماگرم نبرد دین بین فو دو چیز را فراموش نکردیم، انتقاد و انتقاد از خود و مبارزه ایدئولوژیک (نقل به مضمون).
اینها سخنان انقلابی لاغراندام و قد کوتاهی است که اندیشهاش بسیار بلند و رشید بود و وقتی در سال۲۰۱۳ در سن ۱۰۲ سالگی از دنیا رفت، خاکسترش بر سرزمینی که به فرماندهی خودش آزاد شده بود، افشانده شد تا در آینده زمان باز هم بذرهای بیشتری را شکوفا کند. اندیشه نافذ او در راستای افق پیروزی، در ماورای معادلات «عقلهای کهنهکار نظامی» عمل میکرد و او را به یقین رسانده بود که حتی وقتی رمز پیروزیهایش را «لو» میدهد، کسی نمیتواند از آن استفاده کند، مگر اینکه مانند خود او در اعماق وجودش فقط بهدنبال منافع خلقش باشد و تکتک ضربان هایش فریاد بزند که باید وطنم را آزاد کنم. همان شعار میتوان و باید.
حالا که اندکی از کهکشان قدرتمند ۱۴۰۲ فاصله گرفتهایم، بر میگردیم و از چشماندازی فلق گونه به آن نگاه میکنیم تا ببینیم چه چیزی دیده میشود، چه فریاد رسایی به گوش میرسد، چه رایحهای فضا را آکنده است و سرانجام اینکه چه نوری بر مسیر پیش رو انداخته میشود.
صحنههای کهکشان بزرگ مقاومت را همه هنوز به یاد دارید. بهطور خیلی خلاصه تمام قوای موجود در صحنه، اعم از ارتجاع و استعمار به اضافه خرمگسهایی که همیشه نقش پررنگ وز وز صحنه را برعهده دارند اما کارکرد اصلیشان پخش آلودگیهایی است که به تمام وجودشان آغشته است، آری همه اینها با موتور محرک پول و قراردادهای مختلف با آخوندهای ضدبشر، یک پارچه تلاش کردند و فشار آوردند و عمامه بر زمین کوبیدند و بمب منفجر کردند و گلوله شلیک کردند و حمله کردند، و هر چه در توان داشتند، بکار گرفتند، تا کهکشان برگزار نشود و در تعادلقوای سیاسی و غیرسیاسی، مجاهدین زیر دست و پای شرایط ژئوپلیتیک و منطقهای و قانونی و انسانی و همه نوع تهدید، زمینگیر شده و نتوانند گام از گام بردارنند.
اما همه میدانیم که نتیجه معکوس شد و کهکشان امسال در قله کهکشانهای تمام سالهای قبل درخشید و رژیم آخوندی را چنان زیر ضرب برد که هرگز انتظارش را نداشت. من در اینجا درصدد توضیح آنچه که محقق شد نیستم، آنرا همه میدانند و بهتر از همه رژیم آخوندی میداند که چه بر سرش آمده و چگونه تعادلقوای صحنه نبرد تغییر کرده است. نکتهای که میخواهم در این منظر جدید در حدی که در توانم هست آشکار کنم پاسخ به این سؤال است که چرا برخلاف انتظار همه (بجز مجاهدین و هوادارانشان) اینطور شد و اولیهترین نتایجی که از آن میتوان گرفت چیست؟
اگر کار بزرگی انجام شده است، اگر ضربه سنگینی به رژیم وارد شده است، اگر بر عکس محاسبات و تحلیلهای همه“ ناظران آگاه!“ و“ کارشناسان با تجربه!“ و“ بانکهای فکری!“ بوالعجبی محقق شده است، حتماً دلیلی دارد. حتماً قدرتی وجود دارد که آنها نمیبینند، حتماً انرژی متکاثف و فشردهای در همین جریان آزاد شده که سونامی بهوجود آورد و خیلیها را خجالتزده کرد.
سؤال این است که این انرژی و توان چیست و از کجا میآید؟
قطعا همه کسانی که خود را عینیت گرا، ماتریالیست، پوزیتیویست، واقعگرا، و خلاصه غیرایدهآلیست و غیرسوبژکتیویست میدانند و مدعی هستند که نبض وقایع در دستشان است، باید بتوانند پاسخ قانع کنندهای بدهند و بهجای اینکه سر به زیر بیندازند تا موج بگذرد و مجدداً شروع کنند به سنگ زدن به مجاهدین، که اینها سکت و فرقه و بدون پایگاه اجتماعی هستند و با رمل و اسطرلاب کارهایشان را پیش میبرند، آری بهجای زدن این حرفهای مطلقاً ذهنی که دست اسقف برکلی را هم از پشت میبندد ـ البته اگر رژیمی و مأمور به خدمت نباشند ـ خوب است که کمی سر درگریبان تفکر فرو ببرند و دیالکتیک اندیشه و سخنان خودشان را در یک انطباق علمی! با واقعیت خارج از ذهن حلاجی کنند و بعد به خودشان نمره بدهند که چقدر از ذهنیگرایی بیغرض و مرض فاصله دارند.
اشاره به این موضوع نیز در همینجا ضروری است که منهای جماعت خیال پرداز فوقالذکر، بهنظر میرسد که بازجوها و شکنجهگران رژیم آخوندی کمتر ذهنیت گرا هستند و در میز گرد اخیرشان در روز سهشنبه ۱۰مرداد در مؤسسه مطبوعاتی ایران حرفهایی زدند که نشان میدهد فشار واقعیت را خیلی خوب حس کرده، رسید دریافت ضربه را داده و به آن اعتراف میکنند. ببینید آنها چه گفتهاند:
محمد عطریانفر بازجو و شکنجهگر از حزب کارگزاران سازندگی: «ما در جامعهیی زندگی میکنیم که جامعه بهمعنی واقعی وجود ندارد، ولی پر از اسطورههایی است که مورد تأویل قرار نگرفته است. چرا سازمان مجاهدین خلق اینقدر مهم است؟ چه چیزی آن را زنده نگه داشته است؟»
ابراهیم فیاض: «تاریخ تکرار میشود و به نظرم مجاهدین هم احتمالاً بازمیگردند... . اینکه مجاهدین خلق از نظر ساختاری هنوز زنده است و گروهی میخواهند به آن بپیوندد، نشان میدهد فقط بهدلیل حمایت آمریکا و انگلیس نیست. ما هنوز مجاهدین خلق را شخم نزدیم... . اینکه امروز مجاهدین زنده است، باید برای حکومت هم مهم باشد و میبایست آن را بررسی کرد تا بهتر شناخت».
عباس سلیمی نمین عنصر امنیتی و سردبیر سابق کیهان هوایی و پژوهشگر: «به نظر من موضوع اصلی ما در کشور مجاهدین خلق است و باید به آنها بپردازیم... ... امروز بعضی از نحلههای فکری و رسانههای اصلاحطلب؛ مجاهدین را تطهیر میکنند و طوری نشان میدهند که آنها در انقلاب نقش محوری داشتند و پس از انقلاب سهم آنها را ندادند و نشان میدهند این سازمان راهی نداشت بجز دست بردن به سلاح».
محمد حسن روزی طلب عنصر اطلاعاتی و امنیتی و مدیر عامل مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران: «به نظر میرسد مجاهدین خلق عصاره روشنفکری دینی است و از دهه۳۰ به بعد دین را به خدمت سیاست درآورده است… این نبوغ آنهاست که این تشکیلات را سرپا نگه داشته است... . . باید اهمیت موضوع را درک کنیم. مسأله سازمان مجاهدین خلق بسیار مهم است و ما باید تولید محتوا کنیم».
پاسدار محمد قوچانی، مدیر مسئول نشریه آگاهی نو: «ما باید این را بدانیم مسأله مجاهدین خلق مسأله روز ماست و صرفاً یک مسأله تاریخی نیست... . ما هر چه بیشتر به سازمان بپردازیم از آن طریق میتوانیم خودمان را نقد کنیم و کاری کنیم که جوانان نسل امروز بهدنبال پیوستن به سازمان نباشند».
صحبتهای آنها نیاز به توضیح ندارد و بهوضوح معترفند که ضربه را دریافت کردهاند و حال با گاز گرفتن پشت دستشان و زدن روی پایشان میخواهند فکر چاره بکنند. البته خیلی دیر، ولی بههرحال در مدار یک تجربه گرای مستأصل به آنچه خوردهاند، اقرار میکنند.
حالا دوباره بر میگردیم به همان سؤال که: این انرژی و توان چیست و از کجا میآید؟
من هم میخواهم مثل ژنرال جیاپ که رمز پیروزی را «لو» داد و گفت که ولی فکر نکنید میتوانید از آن استفاده کنید، ماهیت این انرژیها و تواناییها را «لو» بدهم. ولی همه را تشویق میکنم که تلاش کنند حداکثر استفاده را از آن ببرند. هر چه بیشتر، بهتر. ما مجاهدین در مسیر سرنگونی به قطره قطره این تواناییها نیازمندیم و به آن مرحبا میگوییم.
در یک جمله راز و رمز این است که: مجاهدین توانمندیهای ایدئولوژیک، انقلابی و اخلاقی خودشان را میتوانند تبدیل به قدرت سیاسی و اجتماعی و جنگندگی در صحنه بکنند. البته این منحصر به خود مجاهدین نیست و هوادارانشان نیز اساساً از همین جنس هستند.
میدانیم که تبدیل انرژیها به یکدیگر، یکی از مباحث گسترده علم فیزیک و شیمی است. تبدیل انرژی اتمی به الکترومغناطیس، تبدیل انرژی حاصل از کربوهیدراتها به برق، تبدیل انرژی خورشید و باد به برق، تبدیل انرژی برقی به انواع انرژیهای حرارتی، دورانی، کششی، جابهجایی، و انواع دیگر و... . در همه این تبدیلها بخشی از انرژی هدر میرود و جهان به سوی تعادل انرژیها و تبدیل انرژیها به پستترین نوع انرژی یعنی انرژی حرارتی در حرکت است.
اما در تبدیل انرژی ایدئولوژیک، انقلابی و اخلاقی، بهعملکرد سیاسی و اجتماعی، نه فقط هیچ چیزی هدر نمیرود، بلکه بر عکس، نوعی“ هم افزایی“ شگفت و تحسینبرانگیز نیز در آن دیده میشود. که اگر بخواهم از زبان قرآن آنرا بیان کنم، خدا میگوید که: وَاللّهُ یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم (بقره۲۶۱) یعنی خدا آنرا مضاعف میکند و او گسترش دهنده و بسیار آگاه است.
اگر به فضای عمومی شرکتکنندگان در تظاهرات بزرگ پاریس نگاه کنید، اگر مصاحبههای آنها را مشاهده کنید، اگر به روحیه آنها در داخل اتوبوسهایی که آنها را از راههای دور منتقل میکرد دقت کنید،
و همچنین اگر به سخنان شخصیتهای بلندمرتبهای که با پذیرش همه گونه محدودیت و خطر و عوارض دیگر در کهکشان شرکت کردند، اگر به سخنان آنها در رابطه با مردم ایران گوش کنید، و بهخصوص اگر به تنظیم رابطه شگفت آنها با مریم رجوی نگاه کنید، کاملاً متوجه خواهید شد که چگونه نیروی اخلاق، نیروی ایمان، نیروی انقلاب و نیروی بر آمده از ۴۴سال نبرد بیوقفه برای آزادی و نیروی همه شهدا و پرداختهای بیدریغی که در این مسیر شده است، همه آنها را در دایره“ هم افزایی“ برای سرنگونی به“ وجد؛ و“ شتاب“ آورده است.
آری این است منشأ توانایی و چگونگی تبدیل آن به آنچه که در صحنه عمل مبارزه سیاسی و اجتماعی بکار گرفته میشود. از همین جنس انرژی و توان نیز در آن دههزار کانون شورشی که در کهکشان خروشیدند، یافت میشود. همین انرژی است که همه را به میدان“ پرداخت بدون چشمداشت“ آورده است. آنها هر چه دارند میدهند، اما چیزی نمیخواهند. همین آنها را سرشار و غنی میکند. چشمه جوشان و پایانناپذیری از توانایی و انرژی.
بحث و سخن در این ساحت فراوان و بسیار پرجاذبه است، اما حتماً از سنتهای مجاهدین متوجه شدهاید که مجاهدین عادت ندارند سخنانی بگویند که حمل بر تعریف از خودشان بشود، زیرا هنوز مأموریت اصلی را که سرنگون کردن آخوندها است انجام ندادهاند. بنابراین فقط بر روی همین امر متمرکزند و به سایر امور نمیپردازند، ولی بگذارید تأکید کنم که این تشریح مختصر از انرژی و تبدیل آن در صحنه مبارزه اجتماعی و سیاسی، حرفهای ذهنی و ناشی از خیالپردازیهای فرنگ نشینی طولانیمدت ـ که کمترین اثر آن سکتاریسم مفرط میباشد ـ نیست. اینها تجربیات عینی و مادی ما در نبرد ۴۰ساله است که یکی از موارد آن، این بار در کهکشان ۱۴۰۲ جلوی چشم همه بهوقوع پیوست. اگر به تاریخچه مجاهدین نگاه کنید، کهکشانی از کهکشانها مشاهده میشود. باشد تا روزی که پرده از روی آنها برداشته شود.
و اما حرف آخر که جان کلام است اینکه، کانون و عنصر مرکزی همه این انرژیها، موتور محرک خاموشی ناپذیر، پرداختگر بیانتها، سرچشمه خروشان و جوشان، همانکه همه شخصیتهای شرکتکننده در سخنانشان از او مکررا سخن گفتند، کسی نیست جز مریم رجوی. همانکه برای تحقق سرنگونی خودش را به آب و آتش میزند، خاکسار میکند، عشق میورزد، با عمق ایمانش به همه نیازمند است، در مسابقه با زمان خودش را هلاک میکند، و با خدایش پیمان دارد که تا پیروزی مردم ایران از پای ننشیند. آری، همه از او سرشار و سیراب میشوند و او مربی همه ما در چگونگی تبدیل انرژی ایدئولوژیک، انقلابی و اخلاقی به نیروی رزم سیاسی و اجتماعی در صحنه نبرد با آخوندهای ضدبشر است. پس بهقول حافظ:
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
محمد بقایی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است