پس از فتوای ضدانسانی و ضداسلامی خمینی دربارهٔ قتل سلمان رشدی، جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوقبشر در قضاییهٔ جلادان آن را «نوع جدیدی از قدرت» نامید و نوشت: «تاکنون چنین میپنداشتند که قدرت سیاسی بر اساس قدرت نظامی و اقتصادی باید تعریف شود... اما فتوای حضرت امام نشان داد سرچشمهٔ قدرت سیاسی غیر از این دو منبع است؛ منبع اصلی قدرت تأثیر بر ارادهٔ افراد است».
این تئوری برآمده از ماهیت رژیم آخوندی است. رژیمی که نظر فکری مربوط به قرونوسطا و از نظر تاریخی برآمده از دوران مادون سرمایهداری است؛ از این رو نمیتواند در سدهٔ ۲۰ و ۲۱ سرپا بماند مگر اینکه با فریبکاری زیر نام دین پناهی و اسلام، با ترور، آدمکشی، سرکوب و جنایت خود را بهدوران حاضر تحمیل کند.
خمینی برای بیشکاف کردن این تئوری و برای اینکه توان بالاترین میزان جنایتکاری و کشتار را در نیروهایش برانگیزاند، گفت: «حفظ نظام اوجب واجبات است» و «حفظ جمهوری اسلامی از حفظ جان امام زمان هم اهمیتش بیشتر است».
بر اساس همین تئوری این رژیم بهاسم اسلام هر جنایتی میکند. از قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی که بیش از ۹۰درصد آنها مجاهدینی هستند که ایدئولوژی آنها اسلام انقلابی است تا اعدام دهها هزار زن مجاهد مسلمان ولو اینکه باردار باشند؛ از فاطمه مصباح ۱۳ساله تا مادر ذاکری ۷۰ساله. بهاسم اسلام در زندانهای قرونوسطایی به زندانیان سیاسی زن تجاوز میکند. امام جمعههایش موعظه میکنند و از اسلام میگویند، اما در مشهد و بسیاری شهرهای دیگر هر کدام چندین خانهٔ فساد بزرگ را با سودهای آنچنانی راه میاندازند و دختران و زنان بیدفاع را قربانی پلشتی اندیشهٔ خود میسازند.
آخوندها و عواملش بر منبرهای تزویر و ریا بوزینهوار آیههای قرآن میخوانند و پس از آن سرمایههای مردم را غارت میکنند. از قطعه زمین مردم محروم تا دکلهای نفتی که سرمایهٔ عموم مردم ایران است. نام جنایتکارترین اهرم سرکوب و تروریسمش را «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» میگذارد، اما رئیسجمهورش در جریان جنگ گرگها اذعان میکنند آنها مشتی «برادران قاچاقچی» بیشتر نیستند که ولیفقیه ارتجاع که خود را نماینده خدا و اسلام میداند «اتصال شبکههای قاچاق بهصاحبان قدرت و نفوذ»، یعنی همان پاسداران را نهادینه میکند.
در حالی که از سال۶۱ که نیروهای عراقی از خاک ایران خارج شدند صلح عادلانه در دسترس بود، خمینی بهاسم، فتح قدس از طریق کربلا، ۶سال دیگر این جنگ خانمانسوز را بهبهای کشته و زخمی شدن میلیونها ایرانی ادامه میدهد تا زیر پوش آن بتواند سرکوب و کشتار کند.
خمینی چند ماه بعد از اینکه جامزهر آتشبس در جنگ ضدمیهنی را در ۲۷تیر ۶۷سرکشید، برای دینامیسم نیروهای ارتجاعی و وارفته ولایت فقیه و تأمین نیروی محرکه تروریسم و صدور ارتجاع در بهمنماه ۶۷ به فتوای قتل رشدی مبادرت کرد.
رژیم آخوندی بهاسم اسلام و جنگ با کفار، در لبنان، فرانسه، آرژانتین، کشورهای آفریقایی، کشورهای عربی و در هر گوشه و کنار جهان انفجار، تخریب، کشتار، ترور و گروگانگیری میکند تا با استفاده از ضعف مماشاتگران باج بگیرد.
برای اینکه مردم بپا خاسته علیه دیکتاتور سوریه را کشتار کند، با دجالیت علم دفاع از حرم حضرت زینب برپا میکند و عامل کشتار ۵۰۰هزار کودک، زن و مردم سوری میشود. نام آدمکشان و تروریستهایش در منطقه را «حزبالله»، «جندالله» و «کتائب» و... میگذارد و آنها را برای سلاخی، تکهتکه کردن، سوراخ کردن سرها با دریل و زجرکش کردن مردم عراق، فلسطین، یمن و سوریه گسیل میدارد.
این است «نوع جدیدی از قدرت». بهاسم اسلام، سراپا ضد آموزههای پویای اسلام. همان که مردم در قیامها خطاب بهخلیفهٔ ارتجاع فریاد میزنند: «اسلام رو پله کردی، مردم رو ذله کردی». برای همین هم رهبر مقاومت، مسعود رجوی «دربارهٔ حملهٔ فجیع بهسلمان رشدی بهفتوای خمینی در بهمن۶۷ و حکم مجدد خامنهای در مهر۹۴» گفت: «برای خمینی و خامنهای اسلام و پیامبرش بهانه است، حفظ نظام هدف و نشانه است» (۲۲مرداد۱۴۰۱).
اما وضعیت کنونی رژیم و بحرانهایی که از همه سو آن را احاطه کرده، بهویژه خشم انفجاری مردم ایران از دیکتاتوری مذهبی، نشان داده دوران جولان دادن دجالیت بهاسم دین و تاریخ مصرف «نوع جدیدی از قدرت» بهسر آمده و بهزودی این تئوری پلید با تمامیت این رژیم، در زیر خروارها خاک و نفرین و نفرت مردم و تاریخ ایران دفن خواهد شد.