شاید سؤالمان شود که چرا این رژیم در حالی که در باتلاق ابر بحرانهای مرگبار اقتصادی فرو رفته همچنان در تنور جنگهای خارجی میدمد؟ چرا با وجود تنفر مردم ایران از سیاستهای تروریستیاش بیوقفه به این سیاستها ادامه میدهد؟ تا جایی که گویی جز پرداختن به جنگ در غزه، رسالت دیگری برای خود نمیشناسد.
پاسخ را باید در نیاز مبرم این رژیم به جنگافروزی در کشورهای منطقه جستوجو کرد.
«عمق استراتژیک!»
در رسانههای وابسته به فاشیسم دینی، کلیدواژهای به نام «عمق استراتژیک!» یا به تعبیر دیگر «عمق راهبردی!» را فراوان شنیدهایم. در روزگاری که خامنهای و پاسدار قاسم سلیمانی از پولهای بادآوردهٔ نفت پروار بودند، پیاپی عربده میکشیدند و سودای «تغییر هندسهٔ دنیا!» را در سر میپختند. خامنهای کتمان نمیکرد که چشم به کشورهای مسلمان منطقه دوخته است و آنها را عقبهٔ نظام سلطهجوی خود میداند.
بهعنوان نمونه او در یکی از سخنرانیهای خود اینگونه سوداپردازی میکرد:
«... امروز یک و نیم میلیارد مسلمان در مناطق مختلف دنیا به این پرچم [منظورش بیرق ولایت فقیه] چشم دوختهاند؛ این عمق راهبردیِ ملت و انقلاب ما در کشورهای اسلامیِ منطقه است؛ در فلسطین است، در شمال آفریقاست، در خاورمیانه است، در آسیای میانه است و در شبه قاره است؛ اینها عمق راهبردی ملت ایران است!» (خامنهای. ۵فروردین ۸۵)
تحت تأثیر همین القائات تجاوزگرانه و تروریستی بود که در اذهان بسیجیها و پاسداران، نظام ولایی بهگونهیی ترسیم شده بود که گویی «خیمهای است با دهها ریسمان در دهها سرزمین که آن را با میخهای بلند کوبیده باشند» (تعبیری از «عمود خیمهٔ نظام» و «عمق استراتژیک» در نمایش جمعهٔ ۱۴اسفند۷۳).
انحراف جنگاصلی به خارج مرزهای ایران
امروز که بیش از هر زمان دیگر ماهیت اینگونه تبلیغات فاشیستی برملا شده است، همگان میدانند که منظور از «عمق استراتژیک!» در قاموس پدر خواندهٔ تروریسم، ایجاد جای پا در کشورهای مسلمان و سپس قربانی کردن آن کشور برای مطامع تروریستی است. این جای پا ابتدا با بهانههای فریبنده مانند همکاریهای فرهنگی، ایجاد مدرسه و کتابخانه و مرکز فرهنگی، آشنایی با ادبیات و زبان فارسی، تبادل استاد و دانشجو آغاز میشود و بهسرعت ماهیت واقعی خود را نشان میدهد. جذب نیرو، اعزام آنان به پادگانهای سپاه پاسداران برای آموزشهای تروریستی یکی از این اقدامات است. در طول سالها بهکرات شاهد بودهایم که این رژیم به بهانهٔ دفاع از «کربلا و نجف» و «زینبیه» و آزادسازی «بیتالمقدس» دهها و صدها گروه رنگارنگ نیابتی در کشورهای عربی ایجاد کرده است. اعزام پاسداران دانهدرشت به این کشورها را نیز تحت عنوان فریبندهٔ «کمک مستشاری» صورت میگیرد. نمونهٔ آن را در سوریه، عراق، یمن شاهد بودیم.
ایجاد این جاپاها هیچ ربطی به منافع ملی ایران یا منافع آن کشورها ندارد (۱). بهعبارت روشنتر دخالتهای تروریستی رژیم در این کشورها اساساً با هدفی که برای آن تبلیغ میشود، سراپا متفاوت است. این دخالتها با هدف جنگافروزی و بحرانآفرینی انجام میشود. جنگافروزی به کشورهای مسلمان برای فاشیسم دینی خاستگاه استراتژیک دارد و از جنس بود و نبود است. تأکید میشود از جنس بود و نبود. یعنی اگر این رژیم یک روز صدور تروریسم و بهقول خودش گسترش «عمق راهبردی» را متوقف کند، آن روز باید در خیابانها با مردم قیامآفرین و سرنگونیطلب ایران بجنگد.
این حرف خامنهای اعتراف به همین جنگ است:
«اینها [باصطلاح مدافعان «حرم!»]، مبارزه نمیکردند. این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهٔ استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم» (تسنیم. ۱۶بهمن ۱۳۹۴).
هدف از ایجاد و توسعهٔ عمق استراتژیک
در جریان جنگ در غزه، گویاترین نمود نیاز مبرم رژیم برای جنگافروزی را مشاهده میکنیم. در حالی که خامنهای و نیروهای نیابتیاش یک روز هم از دمیدن در تنور این جنگ غافل نبودهاند اما در جایی که مقاومت ایران نقش جنگافروزانهٔ آنها را برملا میکند ـ با چشمپوشی و امدادرسانی سیاست مماشات ـ از اعتراف به این نقش طفره میروند. آنچه برای آنها اهمیت حیاتی دارد این است که حواسها را از مسائل داخل ایران و وضعیت انفجاری جامعه به خارج از مرزهای کشور منحرف نمایند. این همان سیاستی است که خمینی با شمّ شیطانی خود ترویج میکرد و با اتکا به آن یک جنگ ضدمیهنی را با عراق آغاز کرد و ادامه داد. او هنگامی جامزهر آتشبس را سرکشید که خطر ارتش آزادیبخش را [پس از فتح شهر مهران] در پشت دروازههای تهران احساس کرد.
اکنون نیز خامنهای هنگامی از جنگافروزی در غزه و دیگر کشورهای منطقه دست خواهد کشید که بداند فلش جنگ در خارج از مرزها به سوی فاشیسم دینی خواهد چرخید و سر مار هدف قرار خواهد گرفت.
پنهانشدن در پشت مفاهیمی دجالگرانه مانند «آزادیسازی قدس شریف!» و نیز تولید جنونآسای موشک و پهپاد و سلاح هستهیی برای دور کردن خطر سرنگونی است. اگر جز این بیندیشیم در شناخت این رژیم و مطامع جنگافروزانهاش دچار خطای تحلیلی و بلکه راهبردی خواهیم شد.
ایجاد و توسعهٔ عمق استراتژیک [بخوانید صدور تروریسم و جنگافروزی در کشورهای منطقه] آن روی سکهٔ احساس خطر از سرنگونی است و جز ضعف و شکنندگی این رژیم را بازنمیتاباند.
پانوشت:
(۱) با این تلقی نخستین دشمن آرمان فلسطین، نظام ولایت فقیه است. زیرا با ایجاد چنددستگی و انحراف در این جنبش، اهداف تروریستی و جنگافروزانهٔ خود را پیش میبرد و درست رو در روی سیاست محمود عباس و ایجاد دولت مستقل فلسطین قرار دارد.