در ایام عید جاری شدن سیل در استانهای گلستان، مازندران، خراسان شمالی و سمنان، ایران را در سوگ نشاند. سیلی که پیشبینی شده و قابل پیشگیری بود. سیلی که ۲بار دیگر در سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ نیز استان گلستان را درنوردیده و بیش از ۵۵۰کشته و مفقودالاثر به جا گذاشته بود و باز هم فاجعه آفرین شد.
حادثهای که برای سومین بار تنها در استان گلستان بر بیکفایتی و خیانت دیکتاتوری حاکم مهر تأیید زد، بهویژه که ۹ماه و چند روز پیش مدیرعامل شرکت آب منطقهای همین استان گفته بود در ۱۰سال اخیر منهای ۲سال، ما خشکسالی پیوسته داشتیم.... اگر در مصرف آب صرفهجویی نشود قطعاً در تابستان مشکل خواهیم داشت.
این زمینهای ترکخورده از تشنگی و شالیزارهای ویران شده هم نمایی دیگر از استان گلستان در همین چندماه پیش است. و اکنون همین زمینها زیر گامهای ویرانگر سیل، به شکلی دیگر زیر و زبر میشوند.
تشنگی در میان سیل و سیل در برهوت بیآبی! پارادوکسی است که تابلوی تمامنمای بیعرضگی، خیانت و دزدی سران و سرکردگان فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران است.
نهرهای لایروبی نشده، سدها و سیلبندهای ضعیف و ناکافی، در غیاب یک دستگاه خدمات اجتماعی برای مقابله با حوادث طبیعی، همگی حاصل سیاستهای ویرانگر نظامی است که کل بودجه محیطزیستش(۴۰۳میلیارد تومان) تنها یک هشتم بودجه نهادها حوزوی آخوندی(۳هزار و ۳۵۱میلیارد تومان) و نصف بودجه حزبالله لبنان(۹۱۰میلیارد تومان) میباشد.
اکنون همگان میدانند هم خشکسالی و هم سیل شمال کشور پیآمد منطقی آپارتاید آخوندی حاکم بر ایران است. نظامی که اکنون با مردمی بیشازپیش خشمگین و با نفرت اجتماعی بهشدت انفجاری روبهرو است.