همهٔ ما این عبارات کوتاه را بارها شنیده و خواندهایم: هنر و هنرمند بااصالت، مبارزان بافرهنگ و بااصالت، فرهنگ اصیل و مردمی، جنبشهای اصیل و تاریخی و ماندگار، مواضع اصولی و هدفمند، اصالتهای ریشهدار، پرنسیپ سیاسی و اخلاقی و...
اینها مبین چه نوع گفتار و کردار و پنداری هستند؟ چرا این صفتها را برای نوعی از هنر، هنرمند، مبارز، فرهنگ، جنبش و مواضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگیِ برخی افراد و گروهها بهکار میبریم؟ آیا انواع کنشها و صفتهایشان محصول یک یا چند آزمون و نتایجشان در حافظهٔ جامعه، زمانهها و تاریخ دور و نزدیک نیستند؟
مثال از تاریخ شعر، ادبیات، موسیقی و سینمای ایران: چرا فردوسی، سنایی، خیام، سعدی، مولوی، حافظ، صائب، عارف، بهار، نیمایوشیج، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، پروین، فروغ، شاملو و... در شعر
و بیهقی، هدایت، بزرگ علوی، صمد بهرنگی، ساعدی، هزارخانی و... در تاریخ و رمان و قصه و مقاله
و همایون خرم، علی تجویدی، علینقی وزیری، واروژان و ترانههای قمرالملوک، فرهاد مهراد، فریدون فروغی، شجریان، مرضیه و... در موسیقی
و فیلمهای تنگسیر، گوزنها، گاو و... در سینما
اینقدر میان نسل به نسل ایرانیان دارای اعتبار و محبوبیت و معیار و شاخص اصالت شعر و ادبیات و فرهنگ ایران هستند؟
مثال از تاریخ سیاسی ایران: چرا جنبشهای مشروطیت، میرزا کوچکخان جنگلی و نهضت استقلالطلبانهٔ دکتر محمد مصدق از معیارهای تشخیص منافع ملی ایران هستند و میان نسل به نسل ایرانیان اعتبار داشتهاند و دارند؟
بر سیاق همین چند مثال، در دنیای سیاست با چه معیارهایی به فرد یا گروهی میگوییم بااصالت، بافرهنگ، هدفمند و دارای پرنسیپ و اخلاق؟
آیا این معیارها در موقعیت سیاسی کنونی ایران و افراد و گروههای سیاسی هم قابل سنجش و اندازهگذاری هستند؟ آیا داشتن این معیارها یا فاقد آنها بودن، بر سرنوشت سیاسی و تاریخی و اجتماعی و فرهنگیِ ایرانزمین تأثیر میگذارد؟
معیارها چیستاند؟
جستوجو در تاریخ سیاسی، در شعر و ادبیات و در دنیای سیاست، ما را به این محورها یا بخشی از آنها متناسب با هر موضوع، راهنمایی میکند؛
در زمینههای ملی و فرهنگی و هنری:
۱ ـ انسانشمول بودن این فعالیتها و آفرینشها و منطبق بودنشان با خواستههای مشترک طیفهای گوناگون یک جامعه.
۲ ـ داشتن یک آرمان ملی، فرهنگی، سیاسی با ویژگی مشترک بودنشان میان همهٔ انسانها. مثلاً آرمان آزادی، آرمان یگانگی، آرمان برابری، آرمان عدالت اجتماعی، آرمان نفی طبقات و نفی استثمار و...
در زمینهٔ سیاسی:
۳ ـ اصلی و فرعی کردن تضادهای سیاسی و اجتماعی داخلی و متناسب با آنها اصلی و فرعی کردن تضادهای بینالمللی.
۴ ـ مرزبندی داشتن با تضاد اصلی و هرگز عدول نکردن از آن، موقتی و پراگماتیستی تنظیم نکردن با آن. تشخیص دادن مواضع و رفتار و گفتار همسو و خدمتگزار به سیاست دیکتاتور مسلط.
۵ ـ گریز از مجادله با عقاید و باورهای دیگران و آنها را عمده نکردن.
۶ ـ در یک جامعهٔ سنتی با باورهای گوناگون، کاری به پوشش دیگران نداشتن و حق انتخاب را برای همهٔ انسانها بهرسمیت شناختن.
۷ ـ گرفتار دعواهای شوونیستی و قومیتگرایی نشدن.
۸ ـ دوری جستن از بگومگوهای بیهودهٔ سیاسی و دعواهای زرگری و حیدر نعمتی که تضاد اصلی را به حاشیه میبرد.
۹ ـ داشتن پرنسیپهای اخلاقی و فرهنگی در مناسبات سیاسی و اجتماعی با دیگران اعم از افراد یا گروههای سیاسی.
۱۰ ـ پرداختن عملیِ بهای فردی و تشکیلاتیِ همهٔ محورهای فوق در راستای تحقق هدف اصلی: نفی دیکتاتوری حاکم و تحقق آزادی و برابری و دموکراسی.
سنجش مختصات نیروها
اینها معیارهای اصالت، فرهنگ، هدفمندی، پرنسیپ و اصولی بودن در تمام موضوعات هر انسان و گروه اجتماعی هستند.
بهجاست در موقعیت کنونی ایران که از پس هشت ماه قیام آمدهایم، مختصات هر فرد و گروه و تشکل سیاسی را با این معیارها بسنجیم. بهجاست حتا این مختصات در ۴۵سال گذشته، بهطور خاص در برابر نظام ملایان سنجیده شود. بسیار بهجاست که این مختصات در همین هشت ماه گذشته در متن قیام سراسری سنجیده شود.
در آستانهٔ سالگرد روز تاریخیِ ۳۰خرداد و برای شناختن چگونگیِ مسیر طی شده تا مقطع آن روز، ضروری است که نسلهای دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ با این معیارهای دهگانه، کارنامهٔ تمام دستاندرکاران فردی و گروهی از فردای ۲۳بهمن ۱۳۵۷ تاکنون را مورد باز بینی، بررسی و تحقیق قرار دهند.
بیشک هماینک برای اتحاد و همبستگی در راستای سرنگونی نظام ولایت فقیه، همین معیارها میتوانند مبنای نسبی جهت محک تمام جریانهای در صحنهٔ سیاسی ایران باشند.