کانونهای شورشی بهعنوان تنها نیروی رزمندهٔ سازمانیافته در کف خیابانهای ایران، روز هفتم آبان سالروز تولد کوروش کبیر، اولین معلم حقوقبشر در تاریخ را گرامی داشتند.
آنها در شهرهای مختلف این فرمانروای بزرگ و همچنین دکتر محمد مصدق پیشوای ملی ایرانزمین را مخاطب قرار داده و بر در و دیوارها، در پارکها و خیابانها نوشتند که: «کوروش، مصدق میجنگیم میمیریم ایرانو پس میگیریم»، «نه آخوند نه قزاق، کوروش مصدق، روحت شاد».
پیشتازان آزادی در شهرهای کرج، خرمآباد و شیراز با نوشتههای پرمعنای «فرزند کوروشیم ما، کانون شورشیم ما» بر پویایی و ادامهداری مسیر ظلمستیزی و آزادمنشی کوروش کبیر تأکید کردند و یکی از وظایف خود را شورش علیه هر گونه ظلم و استبداد دانستند.
منشور کوروش و «سیرهٔ امام» دجال
کانونهای شورشی در حالی به بزرگداشت یاد و نام کوروش اقدام کردند که رژیم ضدایرانی و ضدملی آخوندی برای زدودن نام او از اذهان ایرانیان، این مناسبت را از تقویم رسمی خود حذف کرده است. طبق معمول هر ساله، امسال نیز از چند روز قبل، علاوه بر فنسکشی و استقرار مزدوران انتظامی امنیتی خود، جادههای منتهی به تخت جمشید و پاسارگاد را بست.
علت نیز مشخص است. در سالهای اخیر بارها مردم ایران با حضور در پاسارگاد و احترام به کوروش کبیر همبستگی ملی خود را به نمایش گذاشته و نفرت خودشان را نسبت به این نظام اشغالگر و عملکردهای ویرانگرش ابراز کردهاند.
آخوندهای مرتجع بهدنبال برجستهسازی سمبلهای خودشان هستند. آنها با مناسبت و بیمناسبت تلاش دارند از امثال قاسم سلیمانی جلاد الگوسازی کنند اما مجبورند بهدلیل شدت انزجار جوانان بلافاصله حول و حوش نمادهایشان را با انواع دوربین و وسایل حفاظتی پر کنند و تازه با این حال دیدهایم که جوانان باغیرت و کانونهای شورشی اجازه اینگونه تبلیغات مسخره را به رژیم نمیدهند و همه جا را از لوث تصاویر و بنرهای عوامل رژیم پاکسازی میکنند.
بنابراین اصلاً عجیب نیست که آخوندهای مرتجع مخالف سمبلهای ملی و تاریخی مردم ایران از جمله کوروش باشند. حاکم عادلی که منش و روش حاکمیت او صد و هشتاد درجه مخالف با استبداد ولایت فقیه است.
تقریباً تکتک جملات منشور کوروش یک بار تمامیت نظام آخوندی را نفی میکند. نگاه کنید:
- «بابل به دست من افتاد و چون به بابل شدیم، سربازان و پارسیان خویش را گفتم دست به هیچ دامنی دراز نکنید». حال کافی است نگاهی کوچک به جنگافروزی و تروریسم این روزهای رژیم بیاندازیم که چه بلایی بر سر مردم منطقه آورده است. چهقدر کودک و نوجوان و زن و مرد در غزه کشته شده تا ولیفقیه در تهران سرنگون نشود. چند ساختمان در لبنان با خاک یکسان شده و چقدر آواره شدهاند تا خامنهای از قیامها جلوگیری کند. در سالهای قبل قاسم سلیمانی چه بر سر مردم سنیمذهب عراق و سوریه آورد. چه تعدادی را کشت و چند میلیون را آواره کرد. چقدر از بچه و بزرگ و پیر و جوان را با سلاح شیمیایی از پای در آورد.
- «زنان و کودکان در پناه منند». آن دو میلیون کودکی که امسال در میهن آخوندزدهٔ مدرسه نمیروند در پناه چه کسی خواهند بود؟! چه کسی باید از آن کودکان مظلوم سیستانی که سوءتغذیه دارند و هر سال قدشان کوتاهتر میشود سرپرستی کند؟ دختران و زنان آزادهٔ و شجاع میهن که روزانه در خیابانها مورد ستم و آزار سگهای هار خامنهای قرار، در کجا باید دادخواهی کنند و به چه کسی باید پناه ببرند؟
- «پیران و پیبریدگان در پناه منند». پیران و بازنشستگان سرزمین ما این روزها رها شدهاند. با این حال برخی از آنها که توانایی ایستادن و شعار دادن دارند در همین سالروز تولد کوروش فریاد میزدند: «جنگ افروزی کافیه، سفره ما خالیه»، «عدالتی ندیدیم فقط دروغ شنیدیم» و...
- «خاموشان و خستگان در پناه منند». اما در نظام کثیف ولایت، هر روز آمار کارتنخوابها، پشتبامخوابها، کانتینرخوابها، قربانیان اعتیادی که تنها آرزویشان یک شب پذیرش در گرمخانههاست، افزایش مییابد و کسی به داد خستگان و به داد آن کارگر شهرداری آبدانان که میگفت: «عاجزم» و بر سر خود میکوبید نمیرسد.
- «شکستخورگان در پناه منند». سالانه «بیش از ۴۰۰۰ نفر» مرگ ناشی از خودکشی و حدود بیست برابر آن آسیبدیدگی شدید ناشی از اقدام به خودکشی، فرجام شکستخوردگان در زندگی تحت نظام غارت و چپاول آخوندی است.
- «تباهی و تیرگی از ما نیست. وحشت و شقاوت از ما نیست. غیظ و غرامت از ما نیست». گویا کوروش در این قسمت از منشور خود ویژگیهای استبداد دینی کنونی را مو به مو میشمارد و از آن تبری میجوید.
...
پس آن پاسدار گوربهگور شده، حسین همدانی که - روزگاری اعتراف کرده بود لشکری از «افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند» را برای سرکوب قیامها تدارک دیده - کاملاً حق داشت که گفته بود: «ما با منشور کوروش بهشدت مخالفیم و این را مخالف سیرهٔ امام و آقا میدانیم» (مشرق، ۹ مهر ۱۳۸۹). چرا که پاسداران و بسیجیهای خامنهای و وحوش انتظامیاش جز «تباهی و تیرگی»، «وحشت و شقاوت» و بیرحمی نمیدانند و نمیشناسند.
و در مقابل کانونهای شورشی هم کاملاً حق دارند که خود را از سلالهٔ آن پیشوای تاریخی و بزرگ ایرانزمین بدانند و سالروز ولادتش را بزرگ داشته و با او تجدید عهد کنند.
مردم ایران هم با داشتن این واحدهای مقاومت در کل کشور حق دارند که به آزادی خود امیدوار باشند:
شهر بابل اینک شد آزاد از غمها
نخلستانش خرم، گندمزارش زیبا
همراه آرد کوروش با خود آزادی را
هر ایرانی بیند روی آبادی را...