۴۱سال پس از ۲۲بهمن ۵۷، سؤال مقدر این است که بالاخره سرنوشت آن انقلاب چه شد؟ آن انقلاب عظیم و شکوهمند که با اتحاد و اتفاق بینظیر عموم طبقات و اقشار مردم ایران در نیمروز ۲۲بهمن دیکتاتوری سلطنتی را به زیر کشید و ایران جوان و شاداب را با سرمایهها و ظرفیتهای عظیم تاریخی، انسانی، اقتصادی و اجتماعی و قریب ۱۰۰سال انتظار آزادی آمادهٔ جهش و توسعهٔ عظیم اقتصادی، اجتماعی و تبدیل شدن به الگو و مهد دموکراسی و ترقیخواهی در تمامی منطقه کرد. همان چشمانداز پرشوری که به شرط آزادی و و وجود یک رهبری مردمی و انقلابی، طنز «تمدن بزرگ» شاه را میتوانست به واقعیت متقن تبدیل کند. تراژدی تاریخ اما گوهر « آزادی» را چند روزی بیش تداوم نبخشید. خمینی که رسالتش سربریدن آزادی، نابودی حرث و نسل و ویران کردن انقلاب بر سر پیشتازان واقعیاش بود، از روز ۸اسفند یعنی تنها ۲هفته بعد از انقلاب، ترور آزادیها را شروع کرد. زنان برگ زرین انقلاب ۲۲بهمن اولین قربانی بودند. همان روز دفتر خمینی با اعلام لغو قانون حمایت خانواده، سرکوب زنان را آغاز کرد و با شتاب شگفتی ظرف ۴ماه اولین زن را در خرداد ۵۸ درملأ عام شلاق زد و در تیرماه یعنی فقط ۵ماه بعد از انقلاب، اولین گروه زنان(۳زن) را اعدام کرد. روز ۱۲اسفند یعنی ۲۰روز پس از انقلاب هم، سرکوب مجاهدین را با حمله به دفاتر و ستادها آغاز کرد و متعاقبش سرکوب دیگر مبارزان و کشتار اقوام و ملیتهای کرد و عرب و ترکمن و اقلیتهای مذهبی را در دستورکار قرار داد. تا آنجا که به خمینی مربوط میشد تا مرداد ۵۸ یعنی تنها ۶ماه پس از انقلاب، خیز قلع و قمع کامل مجاهدین و هر صدای مخالفی را برداشته بود و اگر این خواست خمینی تا ۳۰خرداد ۶۰ به عقب افتاد، این تنها و تنها مرهون خط مشی بهغایت مسئولانه و رنج و خون و خویشتنداری شگرف مجاهدین بود. خمینی مجاهدین را که نیروی مسلمان مترقی با سابقه درخشان انقلابی و محبوبیت عظیم اجتماعی بودند، تهدید اصلی سیاسی و اجتماعی حاکمیت خودش میدید و آنها را از همان آغاز، بر سر دوراهی تسلیم به ولایت فقیه و یا مرگ قرار داد. خمینی سنتز ارتجاعی-استعماری و خلف راستین شاه، آن روی سکه همه ارزشها و سرمایههای آزاد شده در انقلاب۵۷، عصارهٔ همهٔ ضدارزشها، عقبماندگیهای و رسوبات قرون و اعصار گذشته ایران و بهراستی آزمایش بود و نبود ایران و ایرانی بود. اینچنین از فردای انقلاب، یک سؤال جدی در پیش روی همگان قرار گرفت؛ سرنوشت انقلاب چه شد و چه خواهد شد؟ آیا انقلاب مرد و خاکستر شد؟ آیا شکست خورد و به انحراف رفت؟ آیا انقلاب ناکام ماند؟ در ناکامیاش که تردید نیست چرا که دزد بزرگ قرن خمینی آن را سرقت کرد. واضح است که آنچه خمینی دجال به نام انقلاب و انقلاب اسلامی ترویج میکرد، چیزی جز ارتجاع ضدانسانی، ضدایرانی و ضداسلامی نبود و بسا شقاوتبارتر از این خیانتش به واژهٔ انقلاب بود. کلمه انقلاب را لوث و لجنمال کرد. خمینی همچنان که اشاره شد رسالتش انهدام تمامی سرمایههای ایران بود و بهراستی که هیچ چیز از ایلغار او در امان نماند. نه انسان، نه زمین و زمان و نه آب و خاک و کوه و جنگل و صحرا و نه گیاه و حیوان و دیگر عناصر حیات.
اما او هرگز نتوانست انقلاب ۲۲بهمن و خواستها و مطالبات آن را تخریب کند و یا در فراموشخانهٔ تاریخ به اسارت بگیرد. در جامعهٔ ما یک عقیدهٔ دیگر هم وجود داشت با ریشههای گستردهٔ اجتماعی و تاریخی که معتقد بود: «انقلاب عظیم ما نه مُرده و نه خاکستر شده، بهعکس، جریان دائماً عمیقشونده و روشنگر خود را بهرغم همهٔ خاکسترهایی هم که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت، در هر کوی و برزن، در داخل هر کلاس و هر خیابان و هر خانه و خانواده، دارد ادامه میدهد… هر انقلاب برای رسیدن به بلوغ خودش باید از مراحلی عبور کند، باید از درون قلوب و ضمایر تکتک آحاد جامعه بگذرد و…».
صاحب این طرز فکر مسعود رجوی است، که توسط سازمان مجاهدین خلق ایران نمایندگی میشد و جریانها و شخصیتهای آزادیخواه و مردمی که با جهتگیریهای سیاسی مجاهدین همخوانی داشتند حول این سازمان سمت و سو گرفتند. مجاهدین که همزمان دو مسئولیت سنگین یکی ایران و دیگری اسلام را بردوش خود گذاشته بودند، راهپیمایی عظیم و تاریخی خود را برای پاسخ به سؤال «بودن یا نبودن؟ آغاز کردند. پاسخ یک چیز بیشتر نبوده و نیست: «وفای به پیمان با فدای بیکران در تاریخ ایران».
آری بدینگونه در امتداد رنج و شکنج سالیان مبارزه مسلحانه انقلابی با دیکتاتوری سلطنتی و در مسیر عبور از هفت که نه، هفتاد و هفتصد و هفتهزار دریای خون و آتش رویارویی با فاشیزم مذهبی حاکم، عنصری نوین و روئینتن آفریده شد. خمینی و خامنهای ۴۰سال با تمام قوا برای نابود کردن این خلق جدید با قتلعام و نسلکشی و با توسل به شیطانسازی و راهبردهای نرم و سخت کوشیدند. اما به گفتهٔ مسعود رجوی: «واقعیت اینکه از زمان مجاهدین که هر چه میکوبندش، هر که میکوبدش، باز نابودشدنی نیست. واقعیت اینکه گویا یک عنصر فناناپذیر؛ همان عنصرِ ایدئولوژیک، درش باید باشد که در برابرِ این همه بلایا و قضایا، نابودشدنی نیست، انگار که بیمه شده. اگر روی اصولمان استوار بمانیم، اگر به بهای اندک اصولمان را نفروشیم، از قضا تمامی این خونها و این شهادتها، شعله را افزونتر خواهد کرد».
مجاهدانی که بهگفتهٔ پدر طالقانی از موج خونشان سیلابها برخاست، هرگز خلق و انقلاب را در زیر تیغ و تاراج خمینی تنها نگذاشتند. آنها بهیمن یک مبارزه درخشان سیاسی و افشاگرانه، با ۲/۵سال بردباری مطلق انقلابی؛ راه نجات انقلاب را گشودند و وقتی خمینی تمامی راههای مسالمتآمیز را بست، به مقاومت انقلابی روی آوردند. در گیرودار آتش و خون آلترناتیو دموکراتیک(شورای ملی مقاومت) را بنیان گذاشتند و در کارزاری مستمر از فرازی به فراز دیگر دشمن خدا و خلق را با گزافترین قیمت پسراندند. انقلاب بهمن ۵۷ و مطالبات و دستآوردهای آن را حفظ و حراست کرده، روشنگری و تعمیق نمودند و به مدارهای نوین ارتقا دادند. پیشقراولان پاکباز مجاهد با خلق عاشوراگونهٔ ۳۰خرداد، دیرپاترین مقاومت تاریخی مردم ایران را پیریزی کردند. راهپیمایی تاریخی مجاهدین در قفای آزادی، در خروش شورانگیز مریم رجوی در سالگرد۲۲بهمن ۹۸ اینچنین شعله کشید «هزاران بار قتلعام شدیم و باز چون ققنوس از خاکستر خود برخاستیم. هزاران بار شکست خوردیم اما هزار بار قیام کردیم و آخرین قیاممان پایان عمر این رژیم خواهد بود». آری افتادند و برخاستند و با انقلاب مریم رهایی، ماندگاری خود را تضمین کردند. کانونهای شورشی را خلق و تکثیر کردند و قیامهای دشمنشکن را راهگشایی نموده، در عرصهٔ داخلی و بینالمللی اعتبار جهانی آلترناتیو دموکراتیک را بهثبت رساندند و برگهای عمر ننگین دشمن خدا و خلق را یکی بعد از دیگری سوزانده، کالبد بیرمقش را بهسوی قبر تاریخیاش روانه ساختند.
آری در چهلویکمین سالگرد انقلاب ۲۲بهمن، مجاهدان مسعود و مریم مفتخرند با بلندترین صدا اعلام کنند: «انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده، بهعکس، جریان دائماً عمیقشونده و روشنگر خود را بهرغم همهٔ خاکسترهایی هم که بر سرش ریختهاند، هر روز و هر ساعت، در هر کوی و برزن، در داخل هر کلاس و هر خیابان و هر خانه و خانواده»، دارد تا سرنگونی دشمن ضدبشری و وصال آزادی ادامه میدهد و تمامی مطالبات و دستآوردهای آن انقلاب را در برنامهٔ ۱۰مادهای مریم رجوی رئیسجمهوری منتخب شورای ملی مقاومت به ثمر نهایی خواهد نشاند.