پس از پایان نمایشهای انتخاباتی و روی کار آمدن مهرهٔ جدید نظام، نقاب از رخ صحنهٔ سیاسی و سگدعوای داخلی نظام افتاده است و در نتیجه گزارههای زیر که از سوی مقاومت ایران مطرح میشد، صحت خود را نشان داده است:
نظام ولایت فقیه با آغاز قیامهای سراسری در سال ۱۳۹۶ وارد فاز سرنگونی شد و رعشهٔ سرنگونی را در تمامیت خود احساس کرد.
خامنهای پس از قیام ۹۸ به این نتیجه قطعی رسید که زنجیرهٔ قیامها ادامه دارد، در نتیجه برای بستن همه شکافها و برای مقابله با غلیان جامعه بهدنبال کلانپروژهٔ «خالصسازی» رفت.
ویروس کرونا در این پروژه مددکار ویروس ولایت شد و برای خامنهای زمان خرید تا او بتواند مجلس یکدست خود را تشکیل دهد و رئیسی را با جراحیهای بسیار در سال ۱۴۰۰ بر کرسی ریاستجمهوری بنشاند.
او با پیشبینی قیامها، قاعدهٔ نظامش را با حذف حتی امثال لاریجانی از بهاصطلاح اصولگرایان ِ خودی هرچه کوچکتر کرد تا با سیاستهایش همسوتر شود؛ اقدامی که نظامش را هرچه متزلزلتر کرد چرا که باندهای کمتری از نظام، منافع خود را در اشتراک با حاکمیت میدیدند.
نماد یکدستسازی در هرم قدرت، «رئیسی» جلاد بود که با طوق قتلعام ۶۷ بر گردنش، کمترین زاویهها را با سیاستهای خامنهای داشت، اما تمام آرزوهای خامنهای با هلاکت رئیسی خاکستر شد و بر باد رفت.
خامنهای قبل از مرگ رئیسی «نه»ِ بزرگ مردم ایران را در دو انتخابات مجلس و خبرگان دیده بود؛ بنابراین در شعبدهٔ انتخابات ریاستجمهوری، علاوه بر ۵مهره از باند خودش، یکی از بیخاصیتترین و بیخطرترین عناصر باند مغلوب را در انتخابات جای داد تا هم شاید برخی عناصر داخل حاکمیت را به انتخابات ترغیب کند و هم جای مانور داشته باشد.
پتک تحریم انتخابات طوری در ضعف خامنهای خود را نشان داد که او نتوانست در بین باندهای خودی برای کاندیدای واحد هماهنگی ایجاد کند و هیچکدام از نفراتش حاضر نشد بهسود دیگری کنار برود. در نتیجه در یک جنگ قدرت داخلی - سوای جنگ اصلی بین مردم و رژیم – لاجرم سری هرچند نحیف به اسم پزشکیان، بیرون زدکه مرز سرخ هیچکدام از جناحها هم نبود.
خامنهای درفقدان جبران ناپذیر رئیسی تنها در صورتی میتوانست بطور نسبی تعادل پیشین را باز یابد که وحدتی در تراز وجود رئیسی و دستگاه خالصسازیشدهٔ قبلی و در پایگاه موسوم به اصولگرایی میداشت در حالی که این امر محقق نشد. وحدت نسبی ِقبلی بدون رئیسی پاره پاره شد و چند سره شدند: پایداریچیها، قالیبافیها، جلیلیون، مصافیها و... که به خون هم تشنهاند.
تناقضات پزشکیان
تعادل قبلی حول تمکین کلیه نفرات خامنهای به رئیسی بود اما پزشکیان نه شاخص «تعادل» که سمبل «تناقض» است.
او از یک سو بهعنوان کاندیدای اصلاحاتیها به میدان آمده و از سوی دیگر «ذوب در ولایت» است و میخواهد همان خط رئیسی را پیش ببرد!
پزشکیان از یک سو علیه گشتهای ارشاد اُرد داده و گفته «گشت ارشاد و جریمه کردن و توبیخ کردن و اینها... برازنده جامعه اسلامی نیست» و از دیگر سو همه میدانند که بدون سرکوب و گشت ارشاد یک روز هم این نظام دوام نمیآورد. به همین دلیل از زمان انتشار جنایت گشت ارشاد علیه دو دختر بیگناه، پزشکیان لالمونی گرفته!
اصلاحاتیها از یک طرف دنبال او راه افتادهاند که مثلا با همه کشورها از جمله آمریکا «تعامل» داشته باشد و برایشان گشایش سیاسی بیاورد، از طرف دیگر پزشکیان هنوز نیامده و حتی قبل از تنفیذ، با مزدوران نیابتی رژيم حال و احوال و عرض ارادت کرد.
از یک طرف روزنامههایشان تیتر میزنند که «خیالمان از بابت اقتصاد و تورم در دولت پزشکیان راحت شد»! از طرف دیگر معاون پزشکیان در اولین دستور رسمی «۴هزار میلیارد تومان» از جیب مردم را خرج سوءاستفاده از اربعین میکند و همزمان نان هم ۲۵درصد گران میشود!
این تناقض، جا به جا، گریبانگیر خامنهای هم هست. او در مراسم تنفیذ پس از صحبتهای پزشکیان از یک طرف گفت «مجلس باید به دولت کمک کند» و از طرف دیگر گفت «دولت باید روی حساسیتهای مجلس حساب کند» یعنی دولت با ساز عوامل خودش در مجلس برقصد.
بنابراین خبری از بازگشت به «تعادل» - یا بهتر بگوییم «وضعیت»ِ - پیشین نیست.
تازه در همان وضعیت و با حضور رئیسی بود که از دل جامعهٔ عاصی و خشمگین ایران قیامی به بزرگی قیام ۱۴۰۱ بیرون زد. حال که رئیسی هم نیست و یکدستی قبلی هم بر باد رفته است.
چند فقره پتک تحریم اضافی، شرحه شرحه شدن باند خامنهای، افزایش اعتراضات اجتماعی، گسترش مقاومت در زندانها، طول کشیدن بحران در خاورمیانه و توجه بیشتر نگاهها بهسوی سر مار، انزوای بینالمللی و روزافزون رژيم، ضربهٔ ناشی از قتل هنیه در تهران و... پارامترهای جدیدی است که سرنوشت خامنهای را بدون رئیسی، هر چه بیشتر تیره و تار کرده است. و تاره کابینه پرتناقض پزشکیان هم از راه میرسد وجنگ گرگها در هر دو جناح و در جلس و بیرون مجلس فصل جدیدی از چالشهای پایان ناپذیر آغاز میشود.