بعد از ۳۰خرداد ۶۰ باورم نمیشد که خمینی و پاسداران وحشیاش تا این حد میتوانند قسیالقلب و درندهخو باشند. ارتباطها قطع شدهبود. دیگر نه خبری از جمعهای سرزنده و پرشور میلیشیا بود؛ نه از همکلاسیهای دانشگاه که در خوابگاه دانشجویان با هم جمع میشدیم. مراکز نیمهعلنی هم ماهها پیش تعطیل شده بود. خلاصه هیچکس از یاران را نمیدیدی؟ نه میشد در خیابانها ظاهر شد؛ مکانی که اگر از آن عبور میکردی، صدها تن از همسنگران را میشد دید؛ و نه میتوانستی به کوه بروی؛ جایی که هر هفته میشد میلیشیاها و نیز مسئولان بالای سازمان و دیگران را که جزو عزیزترین نفرات زندگیت بودند پیدا کنی. همه رفته بودند و هیچکس نمانده بود. چه نازنینهایی که اعدام شدند. چه عزیزانی که دستگیر شدند؛ و چه یاران گردنفراز و ثابت قدمی که دیگر خبری از آنها نداشتی. بهت و اندوه همه جا را گرفته بود. کسانی که آن روزها را بهخاطر دارند، میتوانند گواهی دهند که در چنان فضایی، یک خبر یک نامه و حتی یک پیغام ساده چقدر میتوانست امید بخش و انگیزاننده باشد.
در همان اثنا و در شوک ناشی از جنایات خمینی مانده بودم. یک روز که در طبقه دوم اتوبوس شرکت واحد غرق در افکار و یادآوری خاطرات عزیزانم بودم، در پشت صندلی ردیف جلو نوشتههایی توجهم را جلب کرد! چند طول موج رادیویی که خبر از راه افتادن رادیو آزمایشی صدای مجاهد میداد. سریع یادداشت کردم و خودم را به یک رادیو رساندم. چه صفایی داشت! میتوانستی صدای مجاهدین را دوباره بشنوی. روزهای اول بهراحتی میشد رادیو را گرفت و گوش کرد؛ اما شنیدن خبر اعدامها و شهادتهای بچهها و شکنجههای داخل زندانها و شقاوتهای پاسداران وحشی خمینی قلب آدم را از جا میکند. با این همه صدای مجاهد با همهٔ اخبار دردناکش دیگر برای من نه یک صدا بلکه مائده آسمانی بود. بعدها هم که بهخاطر پارازیت رژیم، بهسختی میشد آن را گرفت، حتی هنگامیکه فقط «ویژ و ویژ پارازیت» را میشنیدم، باز هم برایم منبع امید، حرکت و زندگی بود. امیدی که سالیان متمادی با من بود و بود، تا وقتی که در خارجه به سازمان رسیدم.
این روزها هر بار که برادر دوست داشتنیام مسعود کلانی را میبینم یاد آن ایام برایم زنده میشود؛ که با فریادی که مو بر اندام راست میکرد «صدای مجاهدین، صدای خروش خلق» را به اقصی نقاط ایرانزمین میرساند.
حالا پس از ۴دهه آن صدای نه چندان رسای دیروزی به سیمایی پر قدرت تبدیل شده و صدای مردم ایران را در چهار گوشهٔ جهان طنینانداز کرده است. در روزهای قیام آبان همگان به چشم دیدیم که این سیمای آزادی بود که بهرغم قطع اینترنت، دنیا را از فریاد قیامکنندگان آبانماه پر کرده بود. قهرمانان کانونهای شورشی، دختران و پسران دلیر میهن، از درون آتش و خون و مصاف با پاسداران شب، با پذیرش ریسک جان خود را بهخطر انداخته و برای این سیمای حقیقی مردم فیلم و تصویر و اخبار تهیه و ارسال میکردند. در خارجه هم هر جا که نگاه میکردی در سرما و گرما، چهرههای مصمم و غرورآفرین یاران مقاومت بود که به حمایت از هم میهنانشان برخاسته بودند. اعتلای سیمای آزادی از رادیویی کوچک در کوهستانهای کردستان تا امروز داستان شورانگیزی است که در این مقاله نمیگنجد. کوتاه سخن اینکه این اعتلا را باید در عشق به آزادی ایرانزمین یافت؛ عشقی که در هر دو طرف سیم آن را فراتر از یک تلویزیون خبری صرف به نقطهای رسانده که مخاطبانش نه یک بیننده، بلکه صاحبانخانهاند و دلسوز! آنها با صمیمیتی که در هیچجای این دنیا نمیتوان یافت، دستاندر کارند تا این صدا پاینده بماند. این طرف سیم و آنطرف سیم هر دو یکی شدهاند. همه جا از داخل میهن عزیز مان تا چهارگوشهٔ این دنیا!
در این طرف سیم هم بارها از نزدیک شاهد تلاش خواهران و برادران سیمای آزادی بودهایم. آنها صرفاً با انگیزهٔ عشق به مردم محبوب خودشان شبانه روز تلاش میکنند تا صدای مردم را رساتر از هر زمان دیگر برسانند و بیجهت نیست که سیما آزادی را به این درجه از مقبولیت و محبوبیت نزد هموطنان خودشان رسانده و در دلهای آنان جا باز کردهاند.
الحق که این روزها در جریان همیاری، ایرانیان شریف و قدرشناس به این مقبولیت و محبوبیت پاسخ شایسته میدهند و به درستی سیما را «چراغ خانه» خود میدانند.
نشستن پای سیمای آزادی و شنیدن تماسهای محبتآمیز هموطنان، هر شنوندهای را سرشار از غرور و افتخار میکند. این صداها، اشکها و لبخندها قبل از هر چیز بر حقانیت و عطش مردم ما برای آزادی گواهی میدهد. ملتی که هرگز تسلیم ارتجاع نشد و رژیم آخوندی را مشروع ندانست. ملتی که طی ۴دهه دست برنداشت و پا به پای فرزندان مجاهد خود آمد و آمد تا امروز در آستانهٔ پیروزی نهایی و در شرایطی که روزهای آخوندها با قیام آبان ۹۸ به شماره افتاده، اینطور در همیاری با سیمای آزادی یک مانور ملی میهنی دیگر را رقم بزند؛ مانوری که بهمراتب با سالهای قبل تفاوت دارد. این واقعیت را میتوان از تماسها و ابراز لطفهای خالصانهٔ هموطنان دریافت. همیاری امسال قبل از هر چیز عزم و ارادهٔ ایرانیان برای سرنگونی رژیم آخوندی و رهایی میهن را نشان میدهد. آری قیامآفرینان مصممند تا روز آزادی تلویزیون ملی ایران یعنی صدا و سیمای خودشان را حمایت کنند.
از «صدای مجاهد» تا «سیمای آزادی» حرف یکی بیش نیست: آزادی ایرانزمین این زیباترین وطن!
ع. مسعودی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است