روز شنبه ۳۰بهمن بار دیگر در بیش از یکصد شهر کشور، شاهد خیزش سراسری معلمان شریف میهنمان بودیم.
قبل از هر چیز آنچه توجه و تحسین هر ناظری را برمیانگیزد، ادامه و استمرار این جنبش است. طی این مدت معلمان آگاه و مبارز خسته یا دلسرد نشدهاند، بلکه دشمن را خسته و فرسوده کرده و آن را به عقبنشینیهایی واداشتهاند. هر خیزش و حرکت اعتراضی نسبت بهمورد قبلی، گامی بهپیش برداشته و هر بار شاهد رشد و ارتقای کمی یا کیفی این جریان مستمر بودهایم و این بهرغم تلاشها، ترفندها و توطئههای فزایندهٔ رژیم بوده است.
این پیشرفت و پیشروی را در خیزش سراسری ۳۰بهمن معلمان، نسبت بهخیزشهای پیشین، بهرغم فضای امنیتی شدید، بهخوبی میتوان دید؛ هم در شماری که فعالانه به میدان آمده بودند و هم در شعارهای آنها. شعارهایی که بهطور کیفی تعمیق گردیده و رادیکالتر و ریشهییتر شده است. این بار معلمان از شعارهای بهحق مطالبات صنفی خود از جمله رتبهبندی و شعار «معلم زندانی آزاد باید گردد» گامی فراتر نهاده و خواست و آرمان همهٔ مردم ایران را در شعارهای خود منعکس نمودند. آنها در برخی شهرها سرود آزادی و شعارهایی مانند «دولت جنایت میکند، مجلس خیانت میکند» و «آزادی بیاموز، این است درس امروز» و «رئیسی قالیباف! این آخرین پیام است، جنبش فرهنگیان آماده قیام است» سر دادند.
شعار اخیر حاوی نکات بسیار مهمی است، از جمله:
- نام بردن از رئیسی، همراه با شعار رایج «۶کلاسة دروغگو، حاصل وعدههات کو؟!» تیر خلاص مردم ایران بهپروژهٔ خلیفهٔ ارتجاع و روی کار آوردن جلاد۶۷ است. بر مسند نشاندن این جلاد، بهمنظور مرعوب کردن مردم و مهار وضعیت انفجاری جامعهٔ ایران است. اما دیکتاتور اکنون بهچشم خود میبیند که روی کار آوردن رئیسی جلاد دستاوردی بیش از دستاورد شاه در روی کار آوردن ارتشبد ازهاری نداشته است.
- نام بردن از رئیسی و قالیباف سران دو قوه حکومت در کنار هم نیز هدف اصلی را که خود خامنهای است بهطور آشکاری بیان میکند و مهمتر از همه بهدیکتاتور اخطار میکند که اگر مطالبات حقهٔ معلمان و دیگر اقشار محروم و غارت شده، پاسخ نگیرد، گام بعدی قیام است.
آمادگی برای قیام تنها یک حرف و یک شعار نیست. این نمادی از بلوغ شرایط عینی جامعهٔ ایران و حاصل کشاکش مستمر اقشار بهستوه آمدهٔ ایران با استبداد حاکم طی سالیان گذشته، بهویژه سه سال اخیر است. آنها در حرکتها و خیزشهای خود بهمثابه مدرسهٔ انقلاب با پوست و گوشت خود این درس را فرا گرفتهاند که دیکتاتوری فاسد و پوسیدهٔ آخوندی نه میخواهد و نه میتواند در حل کوچکترین مسأله از مسائل آنها قدم از قدم بردارد. هر وعدهیی که میدهد دروغ و فریب است و تا وقتی این رژیم هست، هر روز و هر روز وضعیت بدتر و غیرقابل تحملتر میگردد. تنها راهکار برخاستن و قیام در برابر این رژیم و اتحاد و انسجام همهٔ نیروهای خلق برای بهزیر کشیدن دیکتاتور است.
در این کشاکشها، مردم و اقشار معترض، از یکسو بهنیروی خود و بهرمز قدرت خود که همانا اتحاد و انسجام و تشکل است پی میبرند و از سوی دیگر، ضعف و شکنندگی دشمن را تجربه میکنند. کمااینکه انجام این حرکتهای سراسری با اعلام قبلی، هم بیانگر نوعی تشکل و سازمانیافتگی است که بهتدریج قوام و استحکام بیشتری پیدا میکند و هم نشانگر ناتوانی و دستبستگی رژیم در جلوگیری از شکلگیری خیزشها و پراکنده ساختن آنهاست. البته رژیم بهاقدامات زبونانهیی برای پیشگیری و برای پراکندن اعتراضات دست میزند، مانند تهدید و دستگیری فعالان و سازماندهندگان یا بازداشت برخی معترضان در صحنه، اما از رویارویی و از توسل به قهر و بهکار گرفتن سیستماتیک نیروهای سرکوبگر بهشدت هراس دارد؛ زیرا میداند این اقدامات در شرایط انفجاری جامعه میتواند بهمثابه جرقه عمل کند. کارشناسان و تحلیلگران رژیم نیز مستمراً همین خطر را بهرژیم گوشزد میکنند. یکی با اشاره بهشکاف طبقاتی و اینکه «هر روز بدتر از دیروز» میشود؛ هشدار میدهد: «اکنون گسل ملت - دولت و ملت - حاکمیت بهبیشترین حالت طی ۴۳سال اخیر رسیده است» (علی بیگدلی در روزنامهٔ حکومتی همدلی ۳۰بهمن ۱۴۰۰). و دیگری نسبت به «خطر رادیکالیسم، بیخ گوش ما» هشدار میدهد و با اشاره بهخشمی که در سرتاسر جامعهٔ ایران موج میزند، مینویسد: «امروز، این خشم از بستر جامعه ایرانی، بهدرون لایههای نخبگان فکری و علمی آن چنان رسوخ نموده که میتواند زنگِ خطری باشد... برای نهاد حاکمیت».
اما آیا «نهاد حاکمیت» در سراشیب سقوط شتابان، گوشی برای شنیدن این هشدارها و رمقی برای بهکار بستن این توصیهها دارد؟