پرونده هستهیی فاشیسم دینی با ملاقات عراقچی و گروسی و امضای یک پیمان نیمبند و شکننده، بار دیگر در مرکز توجه سیاست جهانی قرار گرفته است. در حالیکه نظام ورشکسته خامنهای تلاش میکند برای خلاصی یا به تأخیر انداختن تبعات مکانیسم ماشه، ابهام و انعطافناپذیری را بهعنوان ابزار چانهزنی سیاسی به کار گیرد، قدرتهای غربی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر شفافیت و همکاری کامل تأکید دارند. شکاف میان این دو رویکرد، که ریشهیی به قدمت پرونده هستهیی این رژیم دارد، اکنون وارد مرحله جدیدی شده است؛ مرحلهای که نمیتواند درازمدت باشد.
توافق مبهم قاهره و پرسشهای بیپاسخ
خبرگزاری رویترز گزارش داد که «سایتهای کلیدی بمبارانشده رژیم ایران همچنان برای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی ممنوع است» (رویترز، ۱۸ شهریور). این وضعیت برخلاف انتظارات ناشی از توافقی است که میان رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، و عباس عراقچی، وزیر خارجه رژیم، در قاهره حاصل شد. رویترز یادآور شد که «نه گروسی و نه عراقچی... جزئیاتی ارائه نکردند» و همین امر باعث شد دیپلماتها هشدار دهند «جزئیات، موضوع اصلی است».
لورنس نورمن، خبرنگار والاستریت ژورنال، نیز توافق مزبور را فاقد شفافیت دانست و نوشت: «برداشتم این است که توافق بین گروسی و عراقچی مبهم است. گفت و گوها ادامه دارند اما به برداشت من نتیجه واضحی وجود ندارد»
این ابهام در عمل بهمعنای باز گذاشتن میدان برای تداوم بحران است.
نگرانی غرب از ذخایر اورانیوم ایران
از سوی دیگر، گزارش نیوزویک ابعاد خطرناکتری از وضعیت را برجسته میکند. بهنوشته این رسانه، «اورانیوم غنیشده رژیم ایران - چه مخفی شده باشد و چه بهدلیل آسیب به تأسیسات هستهیی غیرقابل دسترس باشد - همچنان نگرانی قدرتهای غربی را برانگیخته است» (نیوزویک). این نگرانی بهویژه پس از ارزیابیهای مشترک آژانس و سه کشور اروپایی شدت گرفت که نتیجه گرفتهاند رژیم «مواد کافی برای ساخت بمب هستهیی در اختیار دارد».
نیوزویک همچنین هشدار داده است که برای جلوگیری از جنگی جدید، ایالات متحده و متحدانش خواستار همکاری کامل ایران شدهاند و در غیراین صورت «احتمال اقدام نظامی آمریکا یا اعمال مجدد تحریمهای سازمان ملل وجود دارد». بهعبارت دیگر، سناریوی بازگشت به «فشار حداکثری» نهتنها اقتصادی بلکه با ابعاد امنیتی و حتی نظامی مطرح است.
مکانیسم ماشه: شمشیر داموکلس بر سر رژیم
یکی از تهدیدات اصلی که امروز در برابر فاشیسم دینی قرار دارد، فعالشدن «مکانیسم ماشه» است؛ سازوکاری که ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل (مصوب ۲۰۱۵ و مرتبط با برجام) تعریف شد. طبق این مکانیسم، هر یک از طرفهای توافق میتوانند در صورت نقض تعهدات ایران، روند بازگشت خودکار تحریمهای شورای امنیت را کلید بزنند.
رویترز گزارش داد که «قدرتهای اروپایی (فرانسه، انگلستان و آلمان)، فرآیند مکانیسم ماشه را آغاز کردهاند» و تصریح کردهاند تنها در صورتی این روند را متوقف میکنند که رژیم اجازه بازرسیها را بدهد، ذخایر اورانیوم غنیشده را گزارش کند و وارد مذاکرات با آمریکا شود (رویترز، ۱۸ شهریور). این روند بیانگر آن است که پنجره دیپلماسی محدود و شکننده است. بهعبارت دیگر رژیم نمیتواند مانند قبل برای خرید زمان به بندبازی بین گزینههای مختلف بپردازد.
واکنشهای داخلی رژیم: تهدید، انکار و تقابل
در برابر این فشارها، مقامات رژیم موضعی تدافعی و گاه تهاجمی اتخاذ کردهاند. پاسدار حیات مقدم، عضو کمیسیون امنیت مجلس، با حمله به مدیرکل آژانس گفت: «رافائل گروسی خیانت کرده است... ما نمیخواستیم دیگر گروسی به ایران بیاید» (خبرگزاریهای داخلی). وی با تهدید به خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهیی (NPT) افزود: «اگر تروئیکای اروپایی بخواهند مکانیسم ماشه را ادامه دهند... ما حتماً از NPT خارج خواهیم شد».
او همچنین با تأکید بر غیرقابل مذاکره بودن توان موشکی گفت: «ما به هیچوجه و تحت هیچ شرایطی حتی اگر دشمنان صد بار هم به ایران حمله کنند، موضوع توان موشکی را وارد مذاکرات نخواهیم کرد».
حسین شریعتمداری، مذاکره با آمریکا را «نهتنها بیفایده بلکه خطرناک» توصیف کرده و نوشته است: «از این پس کسانی که پیشنهاد مذاکره با آمریکا را مطرح میکنند، یا فوقالعاده احمقند و یا خائنند» (کیهان. ۱۸شهریور ۱۴۰۴).
پیامدهای خروج از NPT
تهدید فاشیسم به خروج از NPT اگر چه تاکنون بیشتر در سطح شعار باقی مانده است، اما پیامدهای آن میتواند بسیار سنگین باشد. خروج رژیم از این پیمان بهمعنای از دست رفتن نظارت حقوقی و فنی آژانس بر برنامه هستهیی است؛ اقدامی که بهاحتمال زیاد با واکنش شدید شورای امنیت روبهرو خواهد شد. چنین تصمیمی میتواند رژیم را ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد یعنی در معرض اقدامات اجباری و حتی نظامی قرار دهد.
پایان بندبازی و خرید فرصتهای کلان
با کنار هم گذاشتن دادههای موجود، تضادی آشکار نمایان میشود: از یکسو جامعه ایران در شرایط فشار اقتصادی، تورم و بیکاری، بیشازپیش به نقطه انفجار نزدیک میشود؛ از سوی دیگر، حاکمیت با منطق بقا و امنیت، هر گونه عقبنشینی یا سازش را «خیانت» معرفی میکند. همین تضاد است که بحران هستهیی را نهفقط به مسألهای بینالمللی بلکه به گرهای اساسی در سیاست داخلی این رژیم تبدیل کرده است.
در مجموع میتوان گفت بهرغم توافق اولیه با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پرونده هستهیی رژیم امروز در نقطهای حساس قرار گرفته است: توافق مبهم و شکننده، ذخایر اورانیوم نگرانکننده، تهدید مکانیسم ماشه و احتمال خروج از NPT، همه در کنار هم نشان میدهد که آینده این بحران بیش از هر زمان در معرض ریسک و بیثباتی است.
در این میان، انتخاب نهایی روشن است: یا همکاری و تندادن به قواعد بینالمللی، یا انزوای بیشتر، تحریمهای شدیدتر و در نهایت تقابل نظامی. در هر صورت، این بحران بازتابدهنده شکاف عمیق میان نیازهای واقعی مردم ایران و منطق بقای نظام سیاسی حاکم است. خامنهای در هر شق مفروض، فرصتی برای نجات رژیمش نخواهد یافت زیرا از هر طرف که بچرخد، در معرض خشم انفجاری جامعه بهستوه آمده ایران قرار دارد.