طی ۴۰سال حاکمیت آخوندی بهدلیل سیاستهای ضدمردمی و غارتگرانه اقتصاد به نابودی کشیده شده، بسیاری از مؤسسات و کارخانجات تولیدی تعطیل، و آنهایی هم که هنوز تعطیل نشده و کار میکنند، با بخشی از ظرفیت تولید دارند.
در واقع رمق اقتصاد و تولید گرفته شده و افزایش مستمر تورم و گرانی مردم را از دسترسی به بسیاری از وسایل و کالاهای مورد نیا خود محروم کرده است.
گرانی افسار گسیخته اقلام خوراکی، هزینههای بهداشت و درمان، اجاره خانههای کمرشکن، پوشاک و حمل و نقل و هزینه تحصیل و سایر وسایل معیشت زندگی، در روزهای اخیر با عناوین مختلف موضوع بحث رسانههای حکومتی است.
روزنامه کسب کار ۳۱تیر۹۹ در مطلبی با عنوان «سونامی فقر و ابر تورم در راه ایران است؛ ۶دهک جامعه زیر خط فقر»، مینویسد: «از بین ۱۰دهک درآمدی، ۶دهک به زیر خط فقر رفتهاند و این یعنی فقر در کمین دهکهای دیگر است. طبق اعلام بانک جهانی رشد اقتصادی در سال جاری منفی ۵. ۳ است و در پایان سال۹۹ به منفی ۱۷درصد میرسد بنابراین اقتصاد کشور کوچکتر میشود».
این رسانه حکومتی در ادامه مطلب خود در مورد درآمدهای ناچیز اقشار مختلف مردم از قول یک کارشناس حکومتی مینویسد: «وضع جامعه آنقدر وخیم است که حداقل مزد قانونی اگر به ۳میلیون تومان هم برسد معادل ۱۲۰دلار است. این عدد در هیچ جایی از دنیا نیست. بخش قابل توجهی از مردم حداقل مزد قانونی ندارند».
به فرض اینکه همه مردم حقوق ۳میلیون تومانی داشته باشند که ندارند، این مبلغ حدود یکسوم خط فقر است. به اعتراف رسانهها و کارشناسان رژیم خط فقر اکنون به بیش از ۹میلیون تومان رسیده است.
روزنامه اعتماد اول مرداد ضمن اعتراف به ۶۰میلیون نیازمند به یارانه وضع موجود را «مصیبتبار، گریهآور و بسیار بد» توصیف میکند.
به عبارت دیگر میتوان گفت ۶۰میلیون نفری که ماهانه نیازمند یارانه هستند دیگر زیرخط فقر زندگی نمیکنند بلکه به تعبیر یک مهره حکومتی زیر خط مرگ قرار دارند.
نویسنده اعتماد در بخش دیگری از همین مطلب، ضمن ارایه تعریفی از خط فقر در مورد حقوق ضایع شده این مردم فقیر هم مینویسد: «فقر تنها محدود به نداشتن پول نیست، بلکه محدود بودن حق انتخاب در هر زمینهای چه کاری باشد و چه محل زندگی نوعی فقر محسوب میشود. فقر مطلق بهمعنی عدم برخورداری از نیازهای اساسی زندگی است. به این صورت که اگر مجموع نیازهای خوراکی و غیرخوراکی افراد از یک حداقلی معین کمتر باشد، فرد فقیر محسوب میشود. اگر این فرد با تمام درآمدی که دارد نتواند نیازهای خوراکی خود را تأمین کند، فقر شدید دارد یا اصطلاحا مسکین است».
این تعریف از فقر نه تنها شامل ۶۰میلیون نفر یارانه بگیر، بلکه اکثریت۹۶درصدی جامعه را شامل میشود.
از این جمعیت بسیاری در زاغهها و گودها، در میان کانالها و حاشیه قبرستانها مأوا گزیدهاند.
اما مشکل تنها در زندگی خانوادههای آسیبپذیر نیست، جوانانی که سالها عمرشان را صرف تحصیل کردهاند، با هزار امید به دانشگاه رفتهاند، اکنون با مدارک تحصیلی عالی بیکارند!
نارضایتی به نقطه انفجار نزدیک میشود؛ زیرا بسیاری از مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، و سرانجام انباشت این خشم روزافزون انفجاری بزرگ است.
وجود این میزان از فقر و خشم انباشته شده مردم است که مقالهنویس کسبوکار را نگران قیامی کرده که او آنرا «ابر بحران» مینامد. بحرانی که نظام را نابود میکند: «فاصله و شکاف بین فقیر و غنی آنقدر میشود که ایجاد بحرانهای اجتماعی شدید میکند و ما در این دو شرایط منتظر بحرانهای اجتماعی شدید هستیم. این مسأله نه تنها بحران نیست؛ بلکه ابر بحران میآورد و مشکلات اساسی در این حوزه شکل خواهد گرفت. قاعدتاً کل سیستم حاکمیت باید این مسأله را درک کند… کشور مان به سمتی میرود که به یک نقطه غیرقابل بازگشت خواهد رسید. اسم آن را «سیاه چاله» میگذارم. که تمام دستآوردهای این کشور را درون خود میبرد و حذف میکند».
مقالهنویس اعتماد هم نگران قیامی مانند قیام آبان۹۸ و بلکه فراتر از آن بهدلیل درهم ریختن «سامانه زندگی» مردم است:
«شاهد وجوه مختلف آثار منفی اجتماعی آن بهصورت موضعی و موردی هستیم که بخشی از آن در اتفاقات آبان ماه سال۹۸ نمایان شد بخشی از آن نیز در بافت و زیر پوست جامعه و شهر احساس میشود. تمام بخش اعتراضات آبان ماه ۹۸ بهدلیل حضور معاندان نبود، بلکه آمار و اطلاعاتی وجود دارد که بخش عمدهیی از افراد شرکتکننده در اغتشاشات آبان ماه، حاشیهنشینهای شهری و بیکاران بودند. ۱۲میلیون حاشیهنشین شهری میتواند شورشی به متن جامعه باشد، لذا این فشار اجتماعی همچنین افزایش حاشیهنشینی و بیکاری باعث میشود رفتارهای تخریبی شدیدی صورت پذیرد، بانکها و منابع ملی به آتش کشیده شود و بهصورت کلی رفتارهایی را شاهد باشیم که نرم اجتماعی خارج است».
واقعیت این است هیچ جامعهی به دامان فقر فرو نمیغلطد؛ مگر اینکه فساد گستردهیی در جریان باشد، در فقیرترین کشورهای جهان هم اگر حکومتی مردمی و دلسوز برقرار باشد، توان یاری رساندن به مردمش را دارد، اما در ایران تحت حاکمیت آخوندها با توجه به ثروتهای عظیمش، اکثریت مردم محتاج یارانهای هستند که کفاف خرج یک روز از زندگی یک خانوار را نمیکند.
در چنین سیستم فاسدی است که اقلیت ناچیز در پیوند با ساختار غارت، با دستدرازی در جیب و سفرههای مردم و چپاول ثروت همه چیز دارند، اما اکثریت ۹۶درصدی جامعه آنچنان درگیر فقر و محرومیت هستند که طبعاً هیچ راهی جز شورش و قیام علیه ستمگران و غارتگران پیش پایشان نیست.