یک آلترناتیو مردمی چگونه امتحان پس میدهد؟
معیار سنجش میزان مردمی بودن یک نیروی جایگزین تا پیش از رسیدن به قدرت، چیست؟
وقتی صندوق رأی در میان نیست و اساساً امکانش نیست، چگونه میتوان میزان مردمی بودن یک نیروی سیاسی را اندازهگیری کرد؟
یادی از یک واقعه
اگر سرتاسر تاریخ ۱۰۰ساله اخیر ایران را بررسی کنید، مشابه صحنههایی را که در جریان کودتای ۱۷ژوئن و هجوم استعماری ارتجاعی به مقاومت ایران بهوجود آمد را در جایجای تاریخ ایران میتوانید ردیابی کنید.
یک طرف مردم و رهبرانشان در مبارزه برای آزادی، پیشرفت و عدالت و در طرف دیگر تلاش ارتجاع و استعمار و مزدورانشان برای استمرار دیکتاتوری و استثمار.
سال ۱۳۸۲ که محمد خاتمی رئیسجمهور خامنهای بود، آخوندها در بندوبست با شیراک، رئیسجمهور وقت فرانسه و مابهازای پرداخت امتیازهای هنگفت اقتصادی، یک دولت بیگانه را به دستگیری رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران مریم رجوی و بسیاری از اعضای مقاومت ایران ترغیب کردند.
این اولین باری نبود که دیکتاتورهای حاکم بر ایران برای سرکوب هموطنان آزادیخواهشان دست بهدامن بیگانه میشدند، تاریخ معاصر ایران حداقل از مشروطه به اینسو آکنده از این صحنههاست.
به همین علت پربیراه نیست اگر گفته شود واقعه ۱۷ژوئن، برگی از یک تاریخ صدساله است.
واقعه ۱۷ژوئن، برگی از یک تاریخ صدساله
شاید تعجب کنید!
شاید بگویید ۱۷ژوئن چه ربطی به تاریخ صدساله ایران دارد؟
شاید بگویید اصلاً منظور از تاریخ صدساله چیست؟
یعنی دارید به انقلاب مشروطه و پس از آن اشاره میکنید؟
خب بله!
و اگه گفته شود اینها به همدیگر چه ربطی دارند؟
ناگزیر باید یک توضیح چند دقیقهای را بخوانید!
شاید هنوز برخیها یادشان باشد که هدف از دستگیری مریم رجوی، آنطور که وزیر کشور و نخستوزیر وقت فرانسه همان روز واقعه رسماً اعلام کردند، انهدام ارگان رهبری مقاومت ایران و حتی تحویل دادن او، به دیکتاتور تهران بود.
آنروز عالیترین مقامات فرانسوی، رسماً گفتند جرم مریم رجوی، برهمزدن تعادل ژئوپلیتیک جهان آنهاست! منظورشان این بود که مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومتی است که راه پیشروی سیاست مماشات با آخوندها را سد کرده است. در آن زمان، چشمبستن بر جنایات رژیم آخوندی بهمنظور سودجستن از قراردادهای پرمنفعت تجاری با این رژیم، سیاست مسلط در کشورهای اروپایی بود.
کشورهای غربی برای توجیه این سیاست وانمود میکردند در رژیم، جناح اصلاحطلبی وجود دارد که بر اثر تعامل سیاسی و معاملات اقتصادی با غرب دستخوش تغییر شده و فاشیسم مذهبی را اصلاح خواهد کرد!
مجاهدین این سیاست استعماری را بهطور گسترده افشا کرده و به جهانیان نشان داده بودند دیکتاتوری ولایت فقیه قابل استحاله و اصلاح نیست و یگانه راهحل، جایگزینی آن با یک آلترناتیو دموکراتیک و مردمی است.
این مبارزهیی بود که برای رژیم آخوندی و اصحاب مماشات قابلتحمل نبود و از آن با عنوان «برهمزدن تعادل ژئوپلتیک جهان» نام میبردند و از همین رو مقاومت ایران را هدف حمله و هجوم خود قرار میدادند.
مجاهدین اولین قربانی نبودند
البته مجاهدین، اولین آلترناتیو دموکراتیک انقلابی مردم ایران نبودند که اینگونه هدف تهاجم ارتجاع و استعمار قرار میگرفتند.
پیش از این، دولت قانونی مصدق را نیز همین قماش نیروها سرنگون کرده بودند یعنی شاه و استعمار و آخوندها!
با سقوط مصدق، «راه رشد مستقل و ملی» بسته شد و ایران وارد کریدور تاریک «راه رشد وابسته» گردید و جامعه و بنیادهای اقتصادی آن گامبهگام پوک شد تا سرانجام در سال ۱۳۵۷ از درون فروریخت.
دشمنی ارتجاع با مصدق یا مریم رجوی، یک کینه شخصی یا اختلافنظر گروهی نبوده و نیست.
واقعیت این است که در جامعه ایران، یک جنگ قدیمی و ریشهیی صدساله، بین نو و کهنه وجود دارد!
جنگی که در انقلاب مشروطه شعله کشید و بهرغم تمام تلاشهای ارتجاع و استعمار برای خاموش کردنش، دوام آورد تا در این دوران به رویایی و هماوردی بین ارتجاع و مجاهدین رسید.
کینه آخوندها نسبت به مریم رجوی، مجاهدین و اساساً نسبت به آلترناتیو دموکراتیک انقلابی را نباید یک مسأله صرفاً سیاسی دید.
پیش از مصدق، شاه و رضاشاه با مساعدت ارتجاع و استعمار روی کار آمده بودند.
قهرمانانی که پیش از مجاهدین قربانی شده بودند
به گواهی احمد کسروی و دیگر مورخین، رضاشاه شخصاً با ستار خان جنگیده بود، دستش در خون خیابانی بود.
کلنل محمدتقیخان پسیان را با همکاری قوام و فئودالهای خراسان بهقتل رسانده بود و خون میرزا کوچک خان هم به گردن اوست.
این چهرهها همه، نماد تلاش ایرانیها برای آزادی، ترقی و رشد مستقل ملی بودند.
کلنل پسیان نوشته بود ما باید بساط این «آریستوکراسی» فاسد را از این مملکت جمع کنیم.
کلنل برای احقاق حقوق دهقانان و طبقات پایین، با بزرگترین خوانین منطقه و زمینخوارهای آستان قدس در افتاده بود.
به همین علت هم بهقتل رسید!
در مورد دیگری، کسروی در تاریخ مشروطه نوشته است: «کنسول انگلیس شخصاً به تبریز رفته بود تا مخالفان خیابانی را با همدیگر متحد و متشکل کرده و بر ضد او وارد صحنه کند! مرتجعان تشنه به خون خیابانی بودند، خیابانی بهدنبال احیای مشروطیت و برقراری حاکمیت تودههای مردم بود. او را نیز به همین جرم کشتند!».
رضاشاه از روی جسد اینها به قدرت رسید.
وقتی هم که آمد، به اعتراف پسرش، بساط مشروطیت را بهطور کامل تعطیل کرد!
وضع بهگونهیی شده بود که وقتی محمدرضا شاه را روی کار آوردند گفت: «اولین کارم احیای مشروطیت است! همان مشروطیتی که پدرش تعطیل کرده بود»!
آرزوهای میرزا کوچکخان برای ایران و ایرانی
در سراسر تاریخ معاصر ایران یک خط سرخ بهچشم میخورد، روی همین خط میرسیم به میرزا کوچکخان و آرزوی بزرگ جمهوری ایران!
برنامه انقلابی نهضت جنگل و میرزا کوچکخان پس از گذشت صدسال، هنوز هم یک برنامه ملی، مردمی و انقلابیست!
حاکمیت شوراهای مردمی
آزادی بیان
برابری زن و مرد
احقاق حقوق کارگران و ایجاد امتیازهای ویژه برای رشد طبقاتی کارگران
آموزش اجباری و مجانی برای همه
بهداشت مجانی برای همه
جدایی دین از دولت، آموزش و قضاییه
به هر برگ این تاریخ صدساله که دقت شود، بین این برنامه و صاحبانش با مرتجعان و استعمار و مزدوراش در این سرزمین، درگیری و یک جنگ خونین دیده میشود.
جنگی که تقریباً در تمامی این صدساله جریان داشته و متأسفانه در تمامی موارد، این ارتجاع و استعمار و مزدورانش بودند که پیروز شدند!
نگاهی به سرنوشت نبردهای پیشین
در جریان آن نبردهای نابرابر و ظالمانه بین مردم با ارتجاع و استعمار و مزدوران داخلی آنها؛
خیابانی کمتر از یکسال دوام آورد،
ستارخان را قبل از خیابانی به خائنانهترین شکل از دور خارج کرده بودند،
میرزا کوچک خان ۷سال دوام آورد،
کلنل کمتر از یک سال،
و مصدق حدود ۲سال!
همه آن قهرمانان به استثنای مصدق، درست در یک قدمی پیروزی بهقتل رسیدند یا سرشان را زیر آب کردند یا مثل ستارخان خانهنشین کردند یا حتی مثل مصدق، در چنبرهای از خیانتها محاصره و سرنگونش کردند.
تکیه مجاهدین و مقاومت ایران به تجارب قهرمانان پیشین
تنها نیرویی که در تمامی این سالها، نه توانستند درون خاک ایران و خانه خودش نابودش کنند و نه در خارج از خاک میهن و در غربت موفق شدند سرشان را زیرآب بکنند، مجاهدین و مقاومت ایران بودند و بس! چرا که اینان به انبوهی تجارب قهرمانان ملی خویش از ستارخان تا مصدق تکیه داشته و دارند.
در حقیقت، در افتادن با مقاومت فعلی ایران، در افتادن با مجموعه توان تاریخی مردم ایران در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی است. اینک مجاهدین و مقاومت ایران، تنها یک گروه یا جبهه مانند دیگر احزاب و گروههای سیاسی نیستند، گرچه که هر گروه و مجموعه سیاسیای هم برای خودش تاریخ و پیشینه و اصل و نسبی دارد اما تفاوت در مشرب و منشأ و همچنین راه و روش کنونی و میزان قیمتی است که هر نیرویی برای آرمانها و شعارهایش میدهد و این عاملی است که نیروها را از هم متمایز میکند.
به همین علت است که قدرت ایستادگی مجاهدین در برابر ارتجاع و استعمار کیفاً با دیگر نیروهای مشابه، متفاوت است بهعنوان یک مثال:
اگر محدوده زمانی جنبش مشروطه را با دست باز، ۲۵سال حساب کنیم یعنی از اوایل قرن بیستم تا کودتای ۱۳۰۵ رضاخان یعنی سال ۱۹۲۶، بعد آن را مقایسه کنیم با تاریخ مقاومت اخیر ایران، تازه آنجاست که میتوان به عظمت کار مردم و مقاومت نوینشان پی برد.
مجاهدین تا همین نقطه، بیشتر از ۵۰سال است که با فدای حداکثر ایستاده و مقاومت میکنند و ارتجاع را بیشازپیش در محاصره قرار میدهند!
علت حساسیت ارتجاع و استعمار نسبت به مقاومت ایران
و دقیقاً به همین علت بود که در ۱۷ژوئن، ارتجاع دوباره دست بهکار شد.
و درست مثل تمامی موارد تاریخی قبلی، تلاش کرد سر مجاهدین را از تنه تشکیلاتی آنها جدا کند.
اما باز هم نشد. چرا که این بار ظاهراً قضیه فرق میکرد. این بار مقاومت ایران از تمامی تجارب پیشینیان خود و درسهای خونین آنان، بهخوبی استفاده کرد تا بتواند در برابر هولناکترین تهاجم به کیان خویش، ایستادگی کند و همین ایستادگی بود که همسانی و همسویی مقاومت ایران با مبارزات صدر مشروطه تا نهضت ملی ایران را ثابت کرد.
نگاهی به مبارزات قهرمانان مشروطه و برنامههای مردمی و انقلابی آنها برای رهایی و آبادی ایران تا مبارزات مجاهدین و مریم رجوی بهخوبی هویت تاریخی یکسان آنان را نشان میدهد.
تفاوت یک نیروی سیاسی با یک آلترناتیو
سؤالی که اینک مطرح است اینکه: چگونه میتوان تفاوت یک نیروی سیاسی در حد آلترناتیو را با یک گروه معمولی اپوزیسیون تشخیص داد؟
و اساساً در عالم سیاست چه نیرویی را آلترناتیو مینامند؟
شاخصهای مختلفی در پاسخ به این سؤال طرح میشود:
از سابقه آن نیرو گرفته تا مبارزه و ایستادگی پای آرمانهای ملیاش،
از برنامه فراگیر ملی و مردمیاش تا ارائه طرحهایی که رو به آینده دارد و نه رو به گذشته.
اما در میان تمام این ویژگیها ۲شاخص پایهیی وجود دارد:
یکی ریشه داشتن آن آلترناتیو در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملتش
و دیگری مقاومت و پرداخت بهای پر رنج و خون برای تحقق خواست رهایی مردم از چنگال ارتجاع حاکم.
تا اینجا به ریشههای تاریخی این مقاومت اشاره کوتاهی شد، جا دارد در پایان این هم اضافه شود که:
درهمشکستن توطئه ارتجاعی و استعماری ۱۷ژوئن یکی از برگهای تاریخ مقاومتی است که در هر گام با مایه گذاشتن از رنج و خون اعضا و هوادارانش موانع آزادی را کنار زده و این راه را به سوی چشمانداز روشن ایرانی آزاد و آباد هموار کرده است.
غیرت ایرانیان دور از وطن
آن روز در جریان واقعه ۱۷ژوئن، ایرانیها بهرغم هر تهدیدی، حتی تهدید محاکمه به جرم همکاری با مقاومتی که متهم به «تروریسم؟!» شده بود، همه چیز را به جان خریدند، پیرامون مقاومت خود و رئیسجمهور مقاومتشان حلقه زدند، دستهایشان را به همدیگر زنجیر کردند و هویت تاریخی ایرانی را در برابر دیدگان ناباور مأموران سرسامگرفته کشورهای میزبان به نمایش گذاشتند.
تا سرانجام از مریم رجوی در همان مقری که دستگیر شده بود، بهمثابه یک قهرمان ملی، استقبال کردند.
قهرمانی برای:
تحقق حاکمیت ملی و مردمی،
برای رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی
برای حقوق و حمایتهای ویژه کارگران، جدایی دین از دولت و قضاییه و آموزش
برای برابری زنان،
برای حقوق ملیتها، آزادی عقیده و بیان و اعتقاد به هر دین و مرام
در یک جمهوری مردمی و کثرتگرا.
قهرمانی با برنامهیی در امتداد تمامی مطالبات تاریخی مردم ایران
که همین روزها مردم در شهرهای شورشی و روستاهای ایران، برایش مبارزه میکنند
مبارزهیی به رهبری یک زن!