جنگ ۲ساله غزه و پیامدهای آتشبس اخیر بیش و پیش از هر چیز یک شکست استراتژیک دیگر برای فاشیسم دینی و شخص خامنهای است که میخواست با سر نیزه کردن فلسطین، قیام در ایران را به تأخیر بیندازد یا سد کند.
بررسی مواضع رسانههای رسمی حکومت ایران نشان میدهد که حتی در درون ساختار قدرت نیز پذیرش این واقعیت آغاز شده که دکترین سیاست خارجی این رژیم مبتنی بر جنگافروزی و صدور تروریسم و نیروهای نیابتی بازدارندگی ایجاد نکرده، بلکه هژمونی خامنهای را در معرض خطر جدی قرار داده است.
اعتراف به شکست دکترین محور موسوم به «مقاومت!»
روزنامه حکومتی ستاره صبح در مقالهیی با عنوان «خاورمیانه جدید علیه ایران» نوشت:
«مناقشه ۷۷ساله میان اعراب و اسراییل مناقشه عبری-عربی-غربی بود و ورود ایران پس از خروج کشورهای عربی از این مناقشه اشتباه و پرهزینه بوده است. بنابراین وقت آن رسیده که ایران ادامه مناقشه یا صلح را به جریان عبری-عربی بسپارد»(ستاره صبح ۲۰مهر ۱۴۰۴).
این اعتراف آشکار از درون ساختار رسانهیی حکومت، بهمعنای به چالش کشیدن یکی از ارکان اصلی سیاست این رژیم در منطقه خاورمیانه است؛ یعنی «تداوم مناقشه بهعنوان ابزار مشروعیت ایدئولوژیک». هنگامی که روزنامهیی حکومتی سخن از «سپردن مناقشه به جریان عبری-عربی» میگوید، در واقع به ناتوانی نظام ولایت فقیه در حفظ جایگاه ژئوپلیتیکی خود اذعان دارد.
فروپاشی پیوندهای نیابتی و انزوای منطقهیی
در ادامه همان گزارش آمده است:
«در حالی که حتی یک کشور عربی هم حاضر نیست از حماس و حزبالله حمایت کند، بلکه سفت و سخت از طرح صلح ۲۰مادهیی دونالد ترامپ حمایت میکنند و خود حماس نیز از ترامپ تقدیر و تشکر کرده است»(همان منبع).
این جمله، نقطه عطفی در فهم انزوای استراتژیک رژیم در خاورمیانه است. امروز نیروهای نیابتی این رژیم یا متلاشی شده و در لاک دفاعی فرورفته یا در حال فاصله گرفتن از رژیم هستند. بهبیان دیگر، فاشیسم دینی از جایگاه هژمونیک به «حامی منزوی» تقلیل یافته است.
ژئوپلیتیک در حال پوستاندازی: از بازدارندگی تا واگرایی
ستاره صبح در تحلیلی دیگر هشدار میدهد:
«ژئوپلیتیک خاورمیانه در حال پوستاندازی و تغییر علیه منافع ملی و تمامیت ارضی ایران است. در چنین شرایطی ایران بر سر دوراهی ادامه دکترین پرهزینه قبلی یا چرخش و تغییر رویکرد و پذیرش طرح صلح و طرح دودولتی و توافق و سازش با طرف اصلی یعنی ایالات متحده است».
در اینجا واژهٔ «پوستاندازی ژئوپلیتیکی» واجد معنایی فراتر از دگرگونی تاکتیکی است. بهنظر میرسد برای نخستینبار در گفتمان رسانهیی این رژیم، پذیرش این ضرورت مطرح میشود که «سیاست تقابل دائمی» دیگر با منافع ملی ایران سازگار نیست.
اعتراف به شکست در میدانهای نیابتی
روزنامه جمهوری اسلامی نیز در مقالهیی با عنوان «آیا این توفان برندهیی داشت؟» مستقیماً به «خسارتهای کلان» ناشی از جنگ اشاره کرده و نوشته است:
«خارج شدن سوریه و بلعیده شدن آن توسط آمریکا و اسراییل یکی از بزرگترین خسارتهای وقایع ۲سال اخیر است» (جمهوری اسلامی ۲۰مهر ۱۴۰۴).
به این ترتیب، از دید خود رسانههای حکومتی، جنگ غزه بهجای تقویت جبهه بهاصطلاح مقاومت، باعث ازدسترفتن عمق استراتژیک رژیم در سوریه و لبنان شده است.
در بخش دیگری از همین گزارش آمده است:
«نفوذ اسراییل به جنوب لبنان از عوارض مستقیم عملیات طوفانالاقصی است. بخش مهم دیگر خسارتهای وارده به لبنان، روی کار آمدن دولت وابسته به آمریکا و همسو با اسراییل در لبنان است»(همان).
این اعتراف بهمعنای فروپاشی بازدارندگی حزبالله است؛ نیرویی که طی ۲دهه گذشته ستون اصلی سیاست منطقهیی تهران محسوب میشد. اکنون حتی در گفتمان رسمی رژیم نیز پذیرفته شده که حزبالله دیگر قادر به ایفای نقش بازدارنده نیست.
«طوفانالاقصی»؛ نقطه آغاز پایان یک دکترین
بهطور نمادین، جمهوری اسلامی در پایان مقاله خود تأکید میکند:
«واقعیت این است که برخلاف بسیاری از تحلیلها و اظهارنظرها، عملیات طوفانالاقصی یک اشتباه بود. نابودی غزه که تخریب ۸۰درصد ساختمانها و تمام زیرساختها را دربرمیگیرد، خسران بزرگی است»(همان).
چنین عبارتی در یک رسانه رسمی، بهمعنای اعتراف به شکست سیاست جنگافروزی و صدور تروریسم این رژیم در دهههای متوالی است.
تحلیل مواضع رسانههای حکومتی، از ستاره صبح تا جمهوری اسلامی، نشان میدهد که حتی در درون ساختار تبلیغاتی رژیم نیز روایت شکست جا افتاده است. آنچه روزگاری «عمق استراتژیک مقاومت» خوانده میشد، اکنون به «باتلاق هزینههای بیپایان» تبدیل شده است. جنگ غزه، بهجای تثبیت قدرت خامنهای و رؤیاهای فاشیستی او برای مقابله با قیام، بستری برای شکستهای پیدرپی شده است. اکنون نوبت مردم ایران است تا این رژیم را در خیابانهای ایران به چالش بکشند.