در شرایط کنونی نظام ورشکستهٔ ولایت فقیه بهطرزی جنونآمیز به تشدید اعدام و جنگافروزی روی آورده است. در داخل کشور، شاهد اعدام طیفهای مختلفی از زندانیان سیاسی، قیامآفرینان دستگیر شده در بازههای مختلف زمانی و نیز دیگر زندانیان هستیم. کمتر روزی است که رسانههای حکومتی از اعلام خبر اعدام خالی باشند (۱). در خارج از کشور نیز خامنهای با بهکارگیری نیروهای نیابتی خود دست به موشکپرانی، پرتاب پهپاد به سمت کشتیهای تجاری، پایگاههای آمریکا در منطقهٔ خاورمیانه کرده است. تازهترین نمونهٔ آن پرتاب پهپاد انفجاری به یک پایگاه آمریکا در خاک اردن بود که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از نیروهای آمریکایی شد.
خامنهای و اتاق فکر او از هزینههای احتمالی افزودن به آمار اعدام و سرکوب در داخل و نیز جنگافروزی در خارج آگاه هستند. پیگیری این سیاست، مانند راه رفتن بر روی لبهٔ شمشیر تیز است.
اعدام قیامآفرینان و زندانیان سیاسی میتواند وضعیت انفجاری در داخل را رادیکالیزه کرده و به خیزش و قیام بالغ نماید. جنگافروزی در خارج نیز تمرکز بر تروریسم این رژیم و احتمال حملهٔ نظامی به آن را افزایش خواهد داد. بهترین دلیل برای اثبات این ادعا، فشارهای وارده از همه جانب به سیاست مماشات و مماشاتگران برای مقابله با سر مار جنگافروزی و تروریسم در منطقه است.
با توجه به این دو موضوع، سؤالی که پیش میآید این است: چرا و با کدام منطق این رژیم دست به اعدامهای بیشتر و همزمان با آن جنگافروزی منطقهیی و بینالمللی میزند؟ آیا خامنهای در سراشیب سقوط، قدرت تصمیمگیری خود را از دست داده و گرفتار جنونی غیرقابل درمانی شده است که دیکتاتورهای مخوف در سرآمد خود به آن دچار میشوند یا مالیخولیای دیگری را در ذهن میپروراند؟
پاسخ درست به این سؤال را باید در اضطرار و تنگنایی جست که خامنهای و سردمداران حکومتش به آن دچار شدهاند. آنها موجهای اختناقشکاف قیامی سرنگونکننده را در افق وضعیت انفجاری ایران میبینند. صدای ظلمافکن و کوبندهٔ آن را با گوشهای خود میشنوند. برای آنها کلان بحران سرنگونی بسا خطیرتر از دیگر بحرانهای دامنگیر است. برای فرار از مواجهشدن با پیامدهای آن، چارهیی جز این نمیبینند که هر چه بیشتر این بحران را به خارج از مرزهای ایران صادر کنند. بهعبارت بهتر برای گریز از تبعات شق بدتر، به شق بد رویآوردهاند.
تا کجا میتوانند به این صدور بحران ادامه دهند؟ تا جایی که خطر جنگ جدی خارجی با یک ابر قدرت یا ائتلاف بینالمللی، دامن خودشان را نگیرد.
بیتردید، این یک قمار خطرناک است؛ قماری که از سر اضطرار و استیصال به آن تن دادهاند.
خامنهای و ژنرال پاسدارانش مذبوحانه میکوشند، برای روحیهدادن به بدنهٔ دستگاه سرکوب و جنگافروزی، پالسهای قدرت از خود صادر کنند، اما پالسهای ناشیانه و مصنوعی بهجای اینکه صادر کنندهٔ قدر و اقتدار باشند به زوزههای احتضار شباهت دارند.
تا همینجا نه افزودن به اعدام و سرکوب توانسته است جامعهٔ انفجاری ایران را مرعوب کند و نه جنگافروزی در خارج از مرزهای ایران دردی از فاشیسم دینی درمان کرده است. نفرت و انزجار از اعدام بیشازپیش جامعه را در برابر حاکمیت قرار داده است. چنین اعدامهایی موجب اعتراض و خیزش در داخل و خارج از زندانها شده است. تبعات جنگافروزی در منطقه نیز بیشازپیش به جانب جنگافروز و بحرانآفرین اصلی بازمیگردد.
علت اصلی آن نیز وجود مقاومتی ریشهدار و اصیل است که از چهار دهه پیش تاکنون آنتیتز این رژیم در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی بوده است.
افزایش کمی و کیفی فعالیت کانونهای شورشی بهموازات تظاهرات و اعتراض کارگران، بازنشستگان، کشاورزان و دیگر اقشار اجتماعی این واقعیت را بارز میکند که جامعهٔ انفجاری ایران، به ضرورت مقاومت همهجانبه و سازماندهی در برابر این رژیم پی برده و تنها راه را سرنگونی تام و تمام آن میداند. بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که اعدام در داخل و جنگافروزی در خارج از ایران نه ریسمان نجات، بلکه طناب دار خامنهای است.
پانوشت:
(۱) اعدامهایی از این دست، نشانهیی از شکنندگی و استیصال حاکمیت است. این موضوع حتی در رسانههای حکومتی نیز به چالش کشیده شد:
«شتابزدگی در اعدام محمد قبادلو بسیار تعجبآور بود؛ برخی جریانهای تصور میکنند با مجازاتهای خشن میتوانند مردم را بترسانند» (اعتماد آنلاین. ۱۲بهمن ۱۴۰۲).