اسطوره چیست؟ از کجا میآید؟ و چه نقشی در زندگی انسانها دارد؟ آیا میشود آن را از افق حیات انسانی زدود، یا نادیده گرفت؟ و...
اینها سؤالهایی هستند که هر انسان شاید بیش از یکبار در زندگی خود با آنها کلنجار رفته است.
اسطوره، با واژهٔ Historia بهمعنای «روایت و تاریخ» همریشه است. با این پیشفرض، اسطوره، روایتی نمادین از خدایان، موجودات مافوق طبیعت، فرشتگان یا ابر انسانهایی مانند قهرمانان و پهلوانان است که انسانها در تبیین خود از جهان هستی برای آنها نقشی ویژه قائل هستند. اسطوره و اسطورهسازی قدمتی دیرینهتر از ادیان در باورهای انسان دارد. اسطوره با افسانه متفاوت است؛ زیرا بر روایتی واقعی از زندگی و حوادث آن استوار است. در اسطورهشناسی یونان باستان به طیفی از خدایان و قهرمانان برمیخوریم که تأثیری بهسزا در زندگی، تاریخ، هنر و ادبیات آن تمدن داشتهاند.
اسطورههای زمینی
با ظهور فلسفه، اسطورهسازی به محاق رفت ولی پس از قرنها فریدریش نیچه، توجه اندیشمندان را دوباره به اسطوره جلب کرد. او بر آن بود که بشر از اسطورهسازی گریزی ندارد. هر نوع اسطورهزدایی خود نیز نوعی باور به اسطوره است. اسطوره فقط در ایمان به متافیزیک و نادیدهها نیست، هر نوع آرمان جمعی که با عاطفه و ایمان همراه باشد، اسطورههای خود را خلق خواهد کرد. اسطوره بهعنوان شاکلهٔ اجتماع انسانی همواره به حیات خود ادامه خواهد داد.
«کارل گوستاو یونگ (۱۹۶۱ ـ ۱۸۷۵) در یک سخنرانی در سال۱۹۲۲ اعلام کرد که اسطورهها و بهطور کلی تمامی آثار ادبی و هنری بسان موجوداتی زنده در متن فرهنگ رشد میکنند و شکوفا میشوند. در واقع بنیادها و نهادهای اسطورهیی در طی تاریخ، در نمادها و باورهای گوناگون آدمی در هم تنیدهاند» (کارل گوستاو یونگ. «گذر از جهان اسطوره به فلسفه». ص۱۸).
انسان امروزین بیش از هر دورهٔ دیگر نیازمند اسطوره است. اسطورهها امروزه از اعماق رازآمیز و دستنایافتنی آسمانها، به زندگی روزمرهٔ ما سفر کرده و سرچشمهٔ انگیزش، توانمندی، جرأت، ریسکپذیری، فداکاری، پاکبازی و ارزشهای والای انسانی برای ما هستند. جانباختگان راه آزادی، قهرمانان مقاومت در زیر شکنجه، رهبران جنبش خلق و حتی نام برخی مکانها و روزها میتوانند اسطوره واقع شوند.
سازمانهای انقلابی و پیشگام مبارزه مسلحانه در ایران مانند مجاهدین و فداییها، در زمان شاه، طیفی از اسطورههای زمینی را در دامن خود پرورده و به نسلهای دیروز، امروز و فردا تقدیم کردهاند. نسلهایی که پس از آنان قدم به عرصهٔ مبارزه گذاشتهاند، حتی قبل از اینکه با جهانبینی، ایدئولوژی، استراتژی آشنا شوند از طریق آشنایی با یکی از این اسطورهها به مبارزه پیوند خوردهاند. این اسطورهها را همه میشناسیم. یک بار بهخاطراتمان برگردیم و نامهایی مانند مهدی رضایی، فاطمه امینی، خسرو گلسرخی و... را مرور کنیم.
اشرف، اسطورهٔ وفا و پایداری
در انقلاب نوین مردم ایران، «اشرف»، یکی از این اسطورههاست. در این اسطوره، دو نام با هم تلاقی کردهاند. یکی اشرف رجوی و دیگری اشرف شهر آرمانی مجاهدین. دومی برگرفته از اولی است. اشرف در عاشورای مجاهدین، در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ از نام یک زن، به اسطوره سفر کرد. سمبل وفا و پایداری به آرمان شد. این نام با تولد ارتش آزادیبخش، بر سر در یکی از بزرگترین قرارگاههای این ارتش حک گردید.
چشمگیرترین نقشآفرینی این اسطوره در دوران حضور مجاهدین در خاک عراق [بعد از حملهٔ آمریکا به این کشور]، طی یک بازهٔ زمانی ۱۴ساله است. این دوران در ادبیات مقاومت ایران به «پایداری پرشکوه برای پیروزی» معروف است. اشرف مانند «چراغی بر فراز مادیانکوه»، سبب انگیزش و افروزش قیام و مقاومت در داخل ایران گردید. اینگونه بود که خامنهای کمتر از دو ماه پس از قیام ۸۸ به تلاشهای هیستریک خود برای برچیدن و نابودی اشرف افزود. با این حال محاصرهٔ همهجانبهٔ اشرف، سازمان دادن دو تهاجم خونین در ۶ و ۷مرداد ۸۸ و ۱۹فروردین ۹۰ به ساکنان آن و نیز جنگ روانی ۲۴ساعته با ۳۲۰ بلندگو نتوانست مجاهدین را در همبشکند.
پس از آخرین حمله مزدوران عراقی خامنهای به اشرف، نوری مالکی برای خروج مجاهدین از اشرف یک ضربالاجل تا ۱۰دی ۱۳۹۰ تعیین کرد. مجاهدین با آمادهسازیهای گوناگون و ایجاد یک زنجیرهٔ انسانی عزم خود را برای دفاع مشروع از سنگر آزادی بهنمایش گذاشتند. ضربالاجل شکست خورد. همزمان با این تحول، یک دادگاه آمریکایی، وزارتخارجهٔ آمریکا را وادار به خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی کرد. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، انجام این اقدام را مشروط به همکاری مجاهدین برای جابهجایی از قرارگاه اشرف به کمپ لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بینالمللی عراق نمود. با پاسخ مثبت مجاهدین به این طرح، اولین ستون ۴۰۰نفره در ۲۹بهمن ۹۰ به لیبرتی منتقل شد. از ۱۸اسفند ۹۰ تا اردیبهشت ۹۱ پنج ستون از مجاهدین به لیبرتی جابهجا شدند ولی کارشکنیهای دولت عراق همچنان ادامه داشت. انتقال وسایل ضروری به لیبرتی و فروش اموال در اشرف با ممانعت دستنشاندگان عراقی خامنهای مواجه بود.
در ۲۷مرداد۱۳۹۱ طی یک توافق چهارجانبه میان مجاهدین، آمریکا، سازمان ملل و دولت وقت عراق، قرار شد، باقیماندهٔ مجاهدین ـ بهجز ۱۰۰نفر ـ به لیبرتی منتقل شوند.
قتلعام ۱۰شهریور ۱۳۹۲
عطف به توافق انجام شده، در شهریور ۹۲ همانسال فقط ۱۰۰نفر از مجاهدین در اشرف ماندند تا ضمن حفاظت از این دیرپاترین قرارگاه ارتش آزادیبخش، اموال آن را بهفروش برسانند. مزدوران نقابپوش نیروی تروریستی قدس زمان و شرایط را برای قتلعام مجاهدان بیسلاح و بستن اشرف مناسب تشخیص دادند. آنها در ۱۰شهریور ۹۲ در یک شبیخون زبونانه و در حالی که لباس رسمی وزرات کشور عراق را بر تن داشتند، برای قتلعام ساکنان وارد اشرف شدند. در این قتلعام ۵۲تن از مجاهدین بیدفاع هدف سلاحهای مجهز به صدا خفهکن قرار گرفته و بهشهادت رسیدند. مهاجمان همچنین بیماران و زخمیها بر روی تخت بیمارستان اشرف تیرخلاص زده و برخی را با دستهای بسته به خاک و خون کشانده و ۶مجاهد خلق را بهگروگان گرفتند. هدف آنها ایجاد یک حمام خون و نسبت دادن آن به خود مجاهدین بود اما با پایداری مجاهدین خالیدست از دستیابی به هدف خود ناکام ماندند. مجاهدین با ۴۸نفر اشرف را حفظ کرده و مانع از تصرف آن شدند.
اشرف و سپس لیبرتی در طول ۱۴سال پایداری مجاهدین در عراق، ۲۷بار مورد حمله قرار گرفتند. در این یورشها ۱۱۷تن از مجاهدین بهشهادت رسیده و ۱۳۸۰نفر از آنان زخمی شدند. علاوه بر آن در محاصرهٔ پزشکی ۲۷نفر از مجاهدین جان باختند.
بدیهی است که اگر مجاهدین مقهور این یورشها شده و از همان آغاز سنگر آزادی را تخلیه کرده بودند، سرنوشت جنبش مقاومت مردم ایران بهگونهیی دیگر رقم میخورد. حماسهٔ ۱۰شهریور ۹۲ یا همان «کهکشان زهره»، اشرف را به بام جهان برد و در قامت یک اسطورهٔ شکستناپذیر دوباره متولد کرد. آن خونهای جوشان، از اشرف نامی ساخت معادل آرمانگرایی، وفاداری به آزادی و پایداری تا به آخر.
حماسهٔ ۱۰شهریور و استراتژی کانونهای شورشی
خامنهای و مزدوران عراقی او میخواستند با به خاک و خون کشیدن صفی از فرماندهان پیشتاز مجاهدین و انفجار اشرف، ستارهٔ درخشان پایداری را در افق ایرانزمین خاموش کنند. آنها میخواستند برای همیشه مردم ایران را از قیام و انقلاب دلسرد کنند. توطئه چیده بودند تا علاوه بر اشرف، رهبری مجاهدین را ــ بهزعم خود ـ از بین ببرند اما ستارهٔ اشرف با خونهای فروزان قهرمانان ۱۰شهریور ۹۲ در خورشیدهای دیگر ذوب شد و در مداری دیگر درخشیدن گرفت. حماسهٔ ۱۰شهریور ۹۲ بهسرعت شکوفه داد و به بار و بر نشست.
درست در شرایطی که خامنهای و قاتلان برونمرزی او گمان میکردند به پرونده اشرف خاتمه دادهاند، رهبر مقاومت مسعود رجوی، طی پیامی تشکیل هزار اشرف و کانون شورشی در ایران را اعلام نمود. او در پیام موجز خود نوشته بود:
«یک، دو، سه، صد... هزار اشرف میسازیم»
اکنون با نگاهی به راه طی شده، با اطمینان باید گفت که شهیدان و شاهدان اشرف، این قلب تپندهٔ انقلاب نوین ایران را به یک اسطوره تبدیل کردند. یکی از ویژگیهای اسطورهها، فناناپذیری آنها در طول زمان است. امروز کانونهای شورشی از اسطورهٔ اشرف الهام میگیرند.
پرفسور ژان زیگلر، دوست دوران جوانی چهگوارا گفتاری دارد که بهترین شکل این معنا را در خود متبلور کرده است:
« «چرا اشرف اینگونه رعشه بهجان رژیم میاندازد. چه گوارا آن را فرموله کرده است. او این را در یادداشتهای بولیوی، در یادداشتهای جنگ چریکی در بولیوی مطرح کرده است. اگر در جایی یک کانون وجود داشته باشد، حتی اگر بهلحاظ کمیت محدود باشد، بهلحاظ جغرافیایی محدود باشد، این کانون ارزشهای دمکراتیک را ساطع میکند. تشعشع ارزشهای آزادی، تشعشع ارزشهای همبستگی بینالمللی خواهد بود. این برای ستمگران غیرقابل تحمل است، حتی اگر قدرتمندترین حکومت ستمگر باشد. چرا که وجود چنین کانونی در منطقهیی از جهان است که مستمراً مشروعیت رژیم ستمگر را از بین میبرد».