«...منافع شخصی ما را در نظر نگیرند که بنده مریضم، چاقو خوردهام، زن و بچه و خواهر و برادرم چه میگویند، بلکه آن چیزی را در نظر بگیرند که ما بهخاطر حفظ و حمایت آن جهاد کرده و به این روز افتادهایم. مصلحت مملکت و ملّت را که میخواهد حیات نهضت خود را نجات دهد، آرمان و آرزوی هزارها و صدها هزار، هموطن خود را بیشتر رعایت کنند... درست است که من رنج فراوان در این مدت مرض و قبل از آن کشیدهام ولی آرزو دارم که نَفَسهای آخر زندگیام نیز در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود. به هرحال در دادگاه ما میتوانیم بسیاری حقایق را فاش کنیم و داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم... راه دیگری هم این است که معتدل و ملایم حرف بزنیم و بگذریم، یا مثل «ریاحی» طلب عفو و بخشش کنیم و چند سال زندان برای ما، حسبالامر تعیین کنند. زیر بار شقّ آخری بنده هرگز نخواهم رفت...».(بخشی از نامه دکتر فاطمی به آیتالله سید رضا زنجانی، روحانی مترقی هوادار دکتر مصدق و رهنمودهای فاطمی به زنجانی برای تبدیل کردن بیدادگاه شاه به امکانی برای محاکمه شاه. برگرفته از کتاب دکتر حسین فاطمی - نوشتههای مخفیگاه و زندان اوین)
عمق تنهایی دکتر فاطمی
صدر حاج سیدجوادی بهنقل از آیتالله زنجانی خاطرهای نقل کرده که در آن، واقعیت رابطه برخی چهرههای نهضت در آن سالها را با زندهیاد دکتر فاطمی نشان میدهد. واقعیتی تاثرانگیز که حاکی از شدت تنهایی قهرمان نهضت مقاومت ملی ایران، دکتر فاطمی است. قهرمانی که یکه و تنها اما استوار و پایدار بر سر آرمان آزادی ایران ایستاد در حالیکه لعن دشمن غدار و هتاکی و بیحرمتی امثال شاپور بختیار نثار او میشد.(دکترحسین فاطمی - نوشتههای مخفیگاه و زندان ص ۷۳)
دکتر حسین فاطمی - نوشتههای مخفیگاه و زندان صفحه ۷۳
مشابه همین صحنه را یک زندانی مارکسیست آن روزگار(مکری) هم در کتابی که در بزرگداشت دکتر فاطمی نگاشته توضیح داده و از سران جبهه و برخورد آنان با قضیه دکتر فاطمی با تأسف یاد کرده است که با پادرمیانی رضوی و شایگان ختم میشود.
از کتاب خاطرات من از زندهیاد دکتر فاطمی - مکری
دکتر فاطمی جوانترین وزیر خارجه ایران
دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق و یار و همراه وفادار او بود. برخلاف سنت رایج زمان مقام و منصب وزارت برای او که جوانترین وزیر خارجه تاریخ ایران بود، محل ثروتاندوزی و جاه و جلال نبود. بلکه سنگری بود که از آنجا بسا مؤثرتر برای آزادی مردم ایران مبارزه میکرد. او هیچگاه فریفته جاه و جلال و زرق و برق صدارت و وزارت نشد و همواره یاری وفادار برای پیشوای ملی ایران دکتر مصدق بود و سرانجام هم دامن محبت خلق را با خون خویش رنگین کرد.
دکتر فاطمی متولد نائین در سال ۱۲۹۶(ثبت شده در شناسنامه) ۱۲۹۸(ثبت شده در قرآن خانوادگی) بود.
او در سال ۱۳۱۵ هنگام تحصیل در دبیرستان، شروع به همکاری با روزنامه باختر کرد. در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به تهران رفت. در همان زمان در روزنامه ستاره بهعنوان مدیر داخلی و سردبیر استخدام شد.
در سالهایی که دکتر فاطمی با روزنامه ستاره همکاری میکرد، مأموران حکومتی، بهعلت مقالاتی که مینوشت، مستمراً وی را به شهربانی احضار کرده، تذکر داده و تهدید مینمودند. اما بعد از چند ساعت بازجویی، نهایتاً با وساطت مدیر روزنامه، هنگامی که آزاد میشد مجدداً همانی را مینوشت و ترویج میکرد که وجدانش حکم میکرد.
دکتر فاطمی یکبار دیگر هم در اصفهان توسط شهربانی دستگیر شد. این دستگیری مصادف بود با سقوط دیکتاتوری رضاخان و اخراج او از ایران در شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی.
فاطمی یک مجلس یادبود برای سید حسن مدرس برگزار کرد و به همان علت دستگیر، محاکمه و زندانی گردید. پسر رضاشاه هم با تمامی تلاشی که برای حفظ ظاهر میکرد نتوانست حتی برگزاری یک مجلس ختم برای یکی از قربانیان پدرش را تحمل کند!
اولین سرمقاله دکتر فاطمی در روزنامه باختر امروز در تهران
دکتر فاطمی بعد از آزادی از زندان، در سال ۱۳۲۱ روزنامه باختر را به تهران منتقل کرد. او در اولین سرمقاله روزنامه باختر در زمانی که دنیا درگیر جنگ جهانی دوم بود، بهوضوح افکار آزادیخواهانه و آمادگیاش را برای فداکاری در راه وطن نشان داد و نوشت:
«به امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و ﻓداکاری در راه آزادی، قلم بهدست گرﻓته، قدم به میدان گذاشتهایم. ما از مش کلات و موانعی که در این راه داریم آگاه و خود را برای مقابله با آن حاﺿر ساختهایم. ﻫدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است... آزادی ـ بزرگترین وعیده خدایی ـ ﻻزمه حیات انسانی، آن ﭼیزی که خدا بهرایگان به ﻫمه ارزانی داشته و آن را از مردم نگیریم، پس میگوییم ﻫر کس ملت ایران را و آزادی مش روع را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خاﺋن و پلید است».(بخشی از سرمقاله روزنامه باختر – ۱۴تیر ۱۳۲۱ با عنوان «خدا - ایران - آزادی»)
افشای دزدیهای رضاشاه
دکتر فاطمی در آن سالها و پس از سقوط دیکتاتوری رضاشاه، در مقالاتی که در روزنامه باختر منتشر میکرد دزدی و رشوهخواری دستگاه رضاشاه را افشا میکرد. واضح است که اینگونه افشاگریها، درافتادن با پسر رضاشاه بود که حکومت را بعد از پدرش بهارث برده بود. فاطمی در این مورد نوشت:
«حکومت رضاشاه رشوهخواری و دزدی را که پستترین خصیصه است در ایران رواج داد... بدبختی اینجاست که از این مکتب رشوهخواری و اختلاس اموال ملت و دولت، هزارها نفر شاگرد بهتر از استاد بیرون آمد... (در دوران رضاشاه) افراد را بدون هیچگونه تقصیر، فقط به جرم آزادیخواهی گرفته و در محبس قصر جای داده و اموالشان را تاراج میکرد...».(بخشی از سرمقاله روزنامه باختر – ۱۴تیر ۱۳۲۱ با عنوان «خدا- ایران- آزادی»)
دکتر فاطمی روح و روان روزنامه باختر امروز بود
دکتر فاطمی در سال ۱۳۲۴(مصادف با پایان کار مجلس چهاردهم) برای شرکت در کنفرانس بینالمللی کار و همینطور ادامه تحصیل در رشته روزنامهنگاری به پاریس رفت و روزنامه باختر بهعلت غیبت دکتر فاطمی و قلم افشاگرش، دچار افت تیراژ شده پس از چند ماه تعطیل شد.
دکتر فاطمی در سال ۱۳۲۷ با اخذ درجه دکتری در روزنامهنگاری به ایران بازگشت و در روز ۸مرداد ۱۳۲۸ روزنامه باختر امروز را دوباره منتشر کرد. آغاز بهکار مجدد روزنامه باختر، همزمان بود با بالا گرفتن دعوا بر سر ادامهٔ سلطه انگلیس بر نفت ایران.
در سال ۱۳۲۹ پیشنهاد «ملی شدن صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور» در کمیسیون نفت مجلس مطرح شد.
دکتر فاطمی در قلب و زبان دکتر مصدق
سالها بعد از کودتای ۲۸مرداد زمانی که دکتر مصدق در خانه خود در احمدآباد زندانی بود، در مورد نقش دکتر فاطمی در ملی شدن صنعت نفت خطاب به دوستانش تأکید کرد:
«اگر ملی شدن ﺻنعت نﻔت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که او ل پیش نهاد را نمود سﭙاسگذاری گردد و آنکس شهید راه وﻃن دکترحسین ﻓاطمی است».
در سال ۱۳۳۰ دکتر مصدق او را بهعنوان معاون سیاسی و پارلمانی نخستوزیر، وارد کابینه خود کرد.
دشمنان دکتر فاطمی
دربار، استعمار و ارتجاع آخوندی
دکتر فاطمی در مناصب سیاسیای که برعهده داشت، بهعلت مواضع ملیاش، دشمنان زیادی داشت. دشمنان فاطمی فقط استعمار و دربار شاهنشاهی نبودند، نیروهای مرتجع و قشری آن زمان که فداییان اسلام نامیده میشدند هم، دست به ترور دکتر فاطمی زدند. دکتر فاطمی برای شرکت در انتخابات مجلس هفدهم از مقام معاونت سیاسی دکتر مصدق استعفا داد. فاطمی رأی آورد. اما ۲روز قبل از اعلام نتیجه انتخابات تهران، در روز ۲۵بهمن ۱۳۳۰ بههنگام سخنرانی بر سر مزار «محمد مسعود» هدف گلوله یکی از عناصر فداییان اسلام به نام محمدمهدی عبد خدایی قرار گرفت. با تلاش پزشکان دکتر فاطمی از مرگ نجات پیدا کرد اما تا آخر عمر از درد ناشی از جراحت این عمل جنایتکارانه رنج میبرد.
عبد خدایی پس از انقلاب ضدسلطنتی یکی از کارگزاران حکومت خمینی شد و در یک مصاحبه با وقاحت گفت اگر دوباره به عقب برگردم به دکتر فاطمی شلیک میکنم!
ابراهیم یزدی در خاطراتش نوشته عبدالحسین واحدی، از مسولان ترور دکتر فاطمی، مبلغ ۷-۸هزار تومان از سید ضیا طباطبایی، عامل استعمار و مهره دربار، برای آن جنایت دریافت کرده بود. داستانی که وحدت نظر و عمل شیخ و شاه را در ضدیت با عناصر ملی و انقلابی بهخوبی نشان میدهد.(نگاه کنید بهخاطرات ابراهیم یزدی)
دوره هفدهم مجلس شورای ملی در ۱۷اردیبهشت ۱۳۳۱ با عضویت دکتر فاطمی بهعنوان نماینده مردم تهران افتتاح شد. اما در ۷خرداد ۳۱ دکتر فاطمی برای ادامه معالجات ناشی از آن ترور خائنانه به آلمان رفت.
دکتر فاطمی و کودتا
۴ماه بعد، یعنی در ۱۳مهر ۱۳۳۱ دکتر فاطمی بهایران برگشت. بازگشت او مصادف شد با کشف توطئه کودتای انگلیسی سرلشگر زاهدی، سرلشگر حجازی و برادران رشیدیان که در پی آن روابط ایران و انگلیس بیشازپیش تیره شد. ۶روز بعد از برگشتش از آلمان و در پی استعفای وزیر خارجه وقت، دکتر فاطمی از طرف دکتر مصدق بهعنوان وزیر خارجه معرفی شد و از نمایندگی مجلس استعفا داد.
دکتر فاطمی و قطع رابطه با انگلستان
دکتر فاطمی در ۲۴مهر ۱۳۳۱ قطع رابطه سیاسی با انگلیس را اعلام کرد. به این ترتیب انگلیس مجبور به ترک ایران شد و از آن پس، قدرت اعمال نفوذ مستقیمش در ایران بسیار کاهش یافت.
دولت مصدق در آن زمان راه خود را برای استقلال کامل ادامه میداد که به سیاست موازنه منفی معروف بود یعنی سیاستی که نه به غرب وابسته است و نه به شرق.
در مراحل نهایی نوبت برچیدن امتیاز استعماری شیلات شمال بود که در اختیار دولت شوروی قرار داشت و دکتر مصدق هم خواهان پایان یافتن این امتیاز بود و همین امر را به سفیر شوروی در ایران هم اعلام کرده و اطلاع داده بود.
دکتر فاطمی در سمت وزیر خارجه دکتر محمد مصدق، در ۱۱بهمن ۱۳۳۱ پایان زمان فعالیت شرکت شیلات دولت شوروی را اعلام کرد. روز بعد تابلوی شرکت شیلات برداشته شد. به این ترتیب عملاً در بهمن ۱۳۳۱ تمام امتیازات استعماری از ایران برچیده شدند و کشور طعم شیرین استقلال کامل را تجربه کرد.
دکتر فاطمی تأکید داشت که سیاست خارجی دولت دکتر مصدق بر مبنای احترام و دوستی متقابل استوار باشد او خواهان آن بود که دولتهای بزرگ بگذارند ایران رویه بیطرفی خودش را حفظ کند. اما دولتها نقشههای دیگری در سر داشتند.
دکتر فاطمی و فرار شاه به بغداد
در نیمهشب ۲۵مرداد ۱۳۳۲ا رتش مزدور شاه دست به یک کودتا زد و اقدام به دستگیری دکتر فاطمی نمود. اما بهعلت ایستادگی دکتر مصدق این کودتا شکست خورد و شاه که منتظر نتیجه این کودتا بود زبونانه به بغداد فرار کرد.
عصر همان روز در میتینگ بزرگی که در میدان بهارستان در حمایت از دولت ملی دکتر مصدق برگزار شد، دکتر فاطمی طی سخنان آتشینی ضمن تشکر از مردمی که در این میتینگ گرد آمده بودند، شاه و دربار را مورد شدیدترین حملات قرار داد. وی گفت:
«...هموطنان! فرزند آن پدری که قرارداد ۱۹۳۳ را ۶۰سال تمدید کرد، میخواست نهضت شما را از بین ببرد!
پدرش(رضاخان) ۲۰سال عامل کمپانی نفت جنوب بود و ۴۰سال دیگر برای پسرش گذاشت... هموطنان به آنها که میگویند که نهضت ملی شما رنگ خارجی دارد بگویید ملت ایران برای نفوذ خارجی پشیزی ارزش قائل نیست.
برای شما آن کسی که خارج از مرز شام است خارجی است.(کنایه به شاه بود که فرار کرده بود)
استعمار سیاه و سفید و سرخ برای شما علیالسویه است.
هموطنان! جنایات دربار پهلوی روی جنایات ملک فاروق(دیکتاتور مصر که سرنگون شده بود) را سفید کرد.
...هموطنان خائن همیشه خائف است... هموطنان امروز شما آمدید و یک بساط ننگینی که یک کلنل انگلیسی ۳۲سال قبل برای حفظ منافع انگلستان در نفت جنوب در ایران پایهگذاری کرد را واژگون و سرنگون کردید.
امروز شما باید دست به دست فرزند رشید وطن دکتر محمد مصدق بدهید برای ایران نو...».(بخشی از سخنرانی دکتر فاطمی در اجتماع عظیم میدان بهارستان – ۲۵مرداد ۱۳۳۲)
مهروموم کردن کاخهای سلطنتی توسط دکتر فاطمی
در همان روز کودتای نافرجام ۲۵مرداد، بعد از فرار شاه به سوی بغداد، دکتر فاطمی از طرف دولت، کاخهای سلطنتی را مهروموم کرد. او همچنین در ۳سرمقاله روزنامه «باختر امروز» ۲۵ تا ۲۷مرداد، حملات تند و خشمگینانهای به دیکتاتوری سلطنتی و شخص شاه کرد.
سخنرانی دکتر فاطمی در میتینگ بهارستان و ۳سرمقاله روزنامه «باختر امروز» بعد از کودتای نافرجام ۲۵مرداد، اساس پرونده او را در دادرسی ارتش بعد از کودتای ۲۸مرداد تشکیل میداد.
«آن روز خیلی صحبت کردیم(اشاره به ملاقاتی است که با شاه بهعنوان وزیر خارجه داشته) بالاخره به او گفتم یک بار در سیام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید آیا خیال میکنید ممکن است که این آزمایش تلخ دوباره تکرار شود؟
دربار در تمام طول ۱۰سال اخیر قبلهگاه هر چه دزد، هر چه بیناموس و هر چه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیهگاه خارجیان و نقطه اتکاء سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است... من در طول ۱۲سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط وخال(محمدرضا شاه) که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سردرهم کشیده و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را میزند سر فرود نیاوردهام... دربار، دشمن همه آزادمردان، وطنپرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادیست... ثروت یک مملکت را به غارت بردهاید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده ۳۰سال است در امان نبوده و حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده میکنید...
...پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرونساید» کلنل انگلیسی به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت در منتهای نکبت در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستادههای سفارت انگلیس بغداد و ایادی جیرهخوار اجنبی همان راه نکبتبار و ملعنتآمیز را از نو میپیمایید؟».(سرمقاله باختر امروز به امضای حسین فاطمی – این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد - ۲۵مرداد ۱۳۳۲)
فرار شاه به رم پس از فرار به بغداد!
شاه در این زمان یعنی بعد از فرار به بغداد، در ۲۶مرداد به رم رفت. در رم غلامعلی خواجهنوری بهعنوان سفیر ایران باید یک مراسم استقبال رسمی ترتیب میداد. اما به دستور دکتر فاطمی بهعنوان وزیر خارجه، به ورود شاه اعتنایی نکرد و از استقبال از شاه خودداری کرد.
دکتر فاطمی تا شب قبل از کودتای ۲۸مرداد، ۲سرمقاله دیگر در روزنامه باختر امروز نوشت و در آنها با شدیدترین کلمات به دربار فاسد پهلوی و شخص شاه و دولت انگلستان که حامی دربار بود، حمله کرد.
آخرین سرمقاله دکتر فاطمی
دکتر فاطمی در قسمتی از آخرین مقاله خود این چنین مینویسد:
«...برای انگلیسیها رژیم پارلمانی(در ایران) یعنی رژیمی که یک لیست صد و بیست سی نفری را کلنل «ویلر» و دکتر اقبال بنشینند و به تصویب شاه برسانند و بهوسیله پادگانهای نظامی صورت مجلس انتخابات آنها را تهیه و بهمنظور تصویب قرارداد الحاقی یا عهدنامه اسارت نظیر آن به پیمان به وکلای فرمایشی عرضه نمایند... مردم قهرمان تهران که از نزدیک جنایات دربار را به چشم خود دیدند و دخالتهای علنی شاه و اشرف و ملکه مادر هر دقیقه چون خار در چشم آنها فرو میرفت به پاخاستند».(شرکت سابق و روزنامههای محافظهکار لندن دیروز عزادار بودند» - سرمقاله باختر امروز ۲۷مرداد۱۳۳۲)
دکتر فاطمی در ایام پس از کودتا
اما با تمام این روشنگریها در روز ۲۸مرداد کودتای سیاه در همدستی کامل استعمار و ارتجاع در حمایت از سلطنت در ایران انجام شد. کودتاگران موفق شدند دولت ملی و قانونی دکتر مصدق را از سر راه برداشته و دوباره زمام امور این مملکت به نوکران و گماشتگان بیگانه که در راسشان شاه بود، برگردانده شد.
دکتر حسین فاطمی پس از خروج از خانه ۱۰۹(منزل مصدق و مقر دفتر نخست وزیر) به خانه یکی از دوستانش رفت. او بهمدت ۲۰۴روز در نقاط مختلف شهر تهران و حومه بهصورت مخفی زندگی میکرد. در همین دوران فصلی از خاطرات دوران زمامداری و همکاریش با دولت و نهضت ملی را نوشت که بعد از سرنگونی شاه بهصورت کتاب منتشر شد.
روز ۲۲اسفند محل اختفای دکتر فاطمی توسط خبرچینان شهربانی لو رفت و دکتر فاطمی در یکی از خانههای کوچه فردوسی در تجریش دستگیر و به فرمانداری نظامی در ساختمان شهربانی منتقل شد.
توطئه قتل دکتر فاطمی بهدست اراذل حکومتی شاه
شاه و دستگاه امنیتیاش که بهعلت افشاگریها و مواضع قاطع و ملی دکتر فاطمی کینه بسیار از او داشتند، در توطئهای میخواستند در حین انتقال او از ساختمان شهربانی به زندان لشگر ۲ زرهی بهوسیله ۱۱تن اراذل و اوباش بهسرکردگی شعبان جعفری(شعبان بیمخ) او را با ضربات دشنه و چاقو بهقتل برسانند و اینطور وانمود کنند که مردم او را بهدلیل نفرت و خشم کشتهاند! همان تاکتیکی که از شاه به خمینی ارث رسید و دستجات چماقدار که متشکل از عناصر پاسدار و کمیتهچی بودند با نام امت همیشه در صحنه به گردهماییهای گروههای مخالف خمینی حمله میکردند. اما این توطئه بهعلت حضور بستگان دکتر فاطمی در محل به شکست انجامید و شاه نتوانست دکتر فاطمی را بهقتل رسانده و این جنایت را منتسب به مردم کند.
دکتر فاطمی قبل از بهبود کامل، از بیمارستان ارتش مرخص و به زندان پادگان لشگر ۲ز رهی ـ زندان سیاسی فرمانداری نظامی ـ منتقل شد. اما بعداً با معاینهای که پزشکان ارتش از او بهعمل آوردند او را به بیمارستان ارتش بازگرداندند.
وجود دکتر فاطمی در بیمارستان برای انجام تحقیقات و بازپرسی مشکل ایجاد میکرد، اما شاه خائن به پزشک مخصوص خود دکتر ایادی مأموریت داد که او را معاینه کند و این دکتر مزدور هم پس از معاینه در یک جنایت آشکار اعلام کرد «وضع مزاجی نامبرده مانع تحقیقات بازپرسی نظامی نیست»! بر اساس این تشخیص خیانتبار که توسط این پزشک خودفروخته انجام شد، شاه هم در یک نامه دستور تحقیقات از دکتر فاطمی را شخصاً صادر کرد.
دکتر فاطمی را با برانکارد به دادگاه میبردند!
دکتر فاطمی خوابیده بر روی برانکار توسط چند سرباز با همان جراحتها به دادگاه آورده شد. در دادگاه دکتر فاطمی چشمهایش را روی هم گذاشته بود و ناله میکرد. او در دادگاه گفت:
«من بیمارم و از ریاست دادگاه تقاضا دارم، نسبت به بیماری من توجه نمایند».
اما منشی دادگاه با استناد به صورتجلسه پزشکی که توسط پزشکان نظامی و مزدور شاه نوشته شده بود، اعلام کرد که «وضعیت مزاجی و روحی زندانی نامبرده رضایتبخش میباشد و حضورش در دادگاه برای دفاع از خود هیچگونه مانعی ندارد».
همسیرتی شاه و شیخ در کینهکشی و کشتار مخالفانشان
دادگاه و قتل دکتر فاطمی نمونهای از جنایتهای سازمانیافته شاه است که بر اثر کینه حیوانی خود به شخص دکتر فاطمی حتی به کسی که اسیر بود، فرصت نداد تا با بازیابی سلامتیاش در دادگاه از خویش دفاع کند. این نمونهای از قوه قضاییه دوران شاهنشاهی بود که در روند ضدتکاملی خویش به قوه سراپا فاسد و آدمکش قضاییه ولایت فقیه بالغ شد که حاکم شرعش(محمدی گیلانی جنایتکار) علناً در رادیوی دولتی، کف به لب آورده، فریاد میکشید:
«مجاهدین زخمی شان را هم اگر گرفتید بیشتر زخمی کنید تا کشته شود! زخمیها را همان کنار خیابان تمامکش کنید!».
در آن دادگاه فرمایشی، تنها متهمی که به اعدام محکوم شد، دکتر فاطمی بود که آن هم مشخص بود این حکم ناشی از کینه دربار و شخص شاه خائن است. حکمی که او از ابتدای شروع فعالیت سیاسیاش در اولین مقالهای که نوشت خود را برایش آماده کرده بود و تصریح کرده بود که برای رسیدن به هدف که آزادی و استقلال ایران است از دادن جان خویش هم ابایی ندارد. در حالیکه به استناد قوانین همان دیکتاتوری سلطنتی حتی اهانت به شخص شاه نیز در شمار جرایم جنحه بود و نه جنایی که مستوجب قتل و اعدام باشد.
دکتر فاطمی به سوی اعدام
بدین ترتیب، در سحرگاه ۱۹آبان ۱۳۳۳ حکم اعدام دکتر حسین فاطمی در لشگر ۲ زرهی تهران اجرا شد.
برحسب گواهی شاهدان و پزشکان معالج، دکتر فاطمی در آن لحظات ۲درجه تب داشت.
دکتر فاطمی در هنگام اعدام ۳۵ساله بود. او وصیت کرد که جسدش را در جوار شهدای ۳۰تیر در قبرستان ابنبابویه به خاک بسپارند که همان روز توسط بستگانش انجام شد.
هنگامی که او را در میدان تیر به چوبه تیرباران میبستند ۳بار فریاد برآورد:
زنده باد آزادی! زنده باد مصدق! زنده باد ایران!
فریاد آن بزرگمرد تاریخ نهضت ملی ایران با صدای ۸گلوله دشمنان آزادی و استقلال ایران در درازنای تاریخ ایران طنینانداز شد.
آخرین صحنههای حیات دکتر فاطمی
ساعت ۴ و ۷دقیقه بامداد صبح روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه ۱۳۳۳، تیمور بختیار، فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده، دادستان ارتش و عده دیگر به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را در لشکر ۲ زرهی به وی ابلاغ کردند.
آزموده به طعنه به دکتر فاطمی گفت: «اگر وصیتی دارید بفرمایید شما که مکرّر میگفتید من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است».
دکتر فاطمی نگذاشت حرفش تمام شود و پاسخ داد:
«آری آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من میروم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند».
تا دربار شاه هست، انگلستان به سفارت در ایران نیاز ندارد!
دکتر فاطمی همانجا ادامه داده و گفت:
«من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از آ نکه تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد»!
هنگامی که او را برای اعدام میبردند آزموده از وی خواست اگر خواستهای دارد بگوید، دکتر فاطمی گفت:
«خواستههای من، دیدن خانواده، ملاقات دکتر مصدق و صحبتی با افسران میباشد».
تیمسار آزموده گفت: «هنوز هم دست از این مرد برنمیداری»!؟
دکتر فاطمی و آرزوی «سربازان مجاهد نهضت»
قبل از اجرای حکم، دکتر فاطمی به آزموده گفت:
«آقای آزموده! مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز... مرگی در راه شرف و افتخار، و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم، خدای را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملّت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند».
روحیه دکتر فاطمی قبل از تیرباران
مقامات نظامی در مورد روحیه وی به خبرنگاران گفتند:
به گفته مقامات نظامی که دستاندرکار بردن دکتر فاطمی برای مراسم تیرباران بودند، در آن لحظات، روحیه دکتر فاطمی بهقدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمیکرد این شخص، کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیتنامهاش را هم نوشته است!
یکی از افسران گروه اعدام در خاطراتش نقل کرده است:
«وقتی او را سوار آمبولانس کردند، سیگار خواست و آن را با وضعی خاص گوشه لب نهاد و ثابت کرد که از مرگ واقعاً نمیهراسد و ابایی ندارد».
لحظه تیرباران قهرمان بزرگ ملت ایران
یکی از افسران هیات اعدام دکتر فاطمی در خاطرات آن واقعه نقل کرده است:
«هنگام اجرای حکم، در حالیکه هوا بهشدت سرد بود، روی همان پیراهنی که بر تن داشت یک پیژامه پشمی پوشیده و با همان پیراهن و پیژامه و کفش سرپایی که پارچه روی آن مخمل قهوهای بود، آماده ایستاد... ۸گلوله تیر از دهانه لوله تفنگهای ۴مأمور(۲نفر ایستاده، ۲نفر نشسته)... و ۶تیر دیگر به سینه او شلیک شد. ۲تیر درست بهروی هم به قلب!
زنده باد مصدق!
جاوید باد ایران!
این، آخرین کلام دکتر فاطمی بود.