دگردیسی محمدرضا شاه در پیچ و خم روزگار
محمدرضا شاه هنگامی به تخت سلطنت نشست که انگلیسیها چند ساعت پیش از آن پدرش را از همان تخت به زیر کشیده و به مفتضحترین شکل از مملکت اخراج کرده بودند!
جوانی با چنان روحیهای، جز سوگند به قرآن مجید و ملتزم شدن به سلطنت مشروطه، چاره دیگری برای دستیابی به تاج و تخت در برابر خود نمییافت.
اما همین جوان بیپناه و سرشکسته از بدنامی و درهمشکستگی پدر دیکتاتورش، طی چند مرحله به یکی از جرارترین دیکتاتورهای تاریخ معاصر تبدیل شد که وحشت از پلیس مخفیاش تا عمق خانههای مردم نیز نفوذ کرده بود.
این قسمت، نگاهی است به مراحل استحاله آن شاه جوانبخت! به دیکتاتوری سرسخت و نهایتاً سیاستمداری ساقطشده و نگونبخت در پیچ و خم روزگار!
آغاز پادشاهی محمدرضا شاه به شرط «مشروطیت»
متن سوگند محمدرضا شاه ۲۶شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی - ۲۳روز پس از اخراج پدرش از ایران توسط انگلیسیها
محمدرضا شاه روز ۲۶شهریور سال ۱۳۲۰ در مجلس، سوگند پادشاهی یاد کرد. به استناد اسناد مجلس شورای ملی، او به قرآن مجید سوگند یاد کرد که: «تمام هم(کوشش) خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده... قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نماید».
محمدرضا شاه سپس در سخنانی جداگانه پس از ادای سوگند، باز هم با بیان التزام خود به مشروطیت تلاش کرد به مردم ثابت کند با پدر دیکتاتورش تفاوت دارد. وی گفت:
«لازم میدانم با توجه وافی به اصول مشروطیت و تفکیک قوا... از رعایت کامل قوانین فروگذار نکنیم و... کشتی کشور را به سلامت به ساحل برسانیم».
محمدرضا شاه بعداً در کتابهایی که به اسم خود منتشر کرد، نکات مهمتری گفت و التزامات سنگینتری بر خود حمل نمود.
وی همچنین با دیکتاتور خواندن پدرش در واقع چشم به کسب نوعی محبوبیت اجتماعی داشت بهویژه که تنفر اجتماعی عظیمی متوجه پدرش بود. اما همین اعتراف را نیز با پیچیدگی هر چه تمامتر بیان میکرد، محمدرضا شاه با اذعان به دیکتاتوری پدرش، در کتاب «مأموریت برای وطنم» نوشت:
«اشغال ایران بهوسیله متفقین و قطع ناگهانی رژیم دیکتاتوری پدرم، مخاطرات و تشنجات جدیدی در اجتماع ایران ایجاد کرده بود».
اعتراف محمدرضا شاه به دیکتاتور بودن پدرش (کتاب مأموریت برای وطنم نسخه الکترونیکی از انتشارات سایت رسمی بازماندگان خانواده پهلوی)
محمدرضا شاه در نقد دیکتاتوری پدرش، البته آوانگاردتر از پسرش بود که اینک از پذیرش اعترافهای مستند پدر تاجدارش هم طفره میرود! محمدرضا شاه در همان کتاب «مأموریت برای وطنم» بدون اسم بردن از پدرش، به نابودی مشروطیت و دموکراسی توسط پدرش اعتراف کرد و نوشت:
«یکی از نخستین کارهای من در آغاز سلطنت این بود که مشروطه دموکراسی را دوباره احیا کنم».
محمدرضا شاه اولین کارش را بازسازی دموکراسیای میدانست که پدرش نابود کرده بود!
استحاله «شاه مشروطه» به «دیکتاتور مطلقه»
روش بالارفتن ولیعهد جوان از پلههای «تختطاووس» و قبضه قدرت، بسیار حسابشده و گام به گام بود.(تخت طاووس اسم تخت پادشاهی است که فتحعلیشاه قاجار ساخت)
محمدرضا شاه از سال ۱۳۲۰ که سلطنت را انگلیسیها از پدرش گرفته و به او واگذار کردند، پیوسته تلاش میکرد در پوستین یک پادشاه مشروطه، فرورفته و وارد کارهای اجرایی مملکت نشود یا بهندرت وارد شود! به همین علت، گام به گام و طی مراحل متعددی آن «روی دیگر» خود را به مردم نشان داد چرا که در غیر این صورت مردم در همان شهریور ۲۰ که وی جوانی تازهسال بیش نبود و هنوز آب زیر پوستش نگشته بود، بهراحتی او را کنار میزدند. بهویژه که از پدر دیکتاتورش نیز دلی پرخون داشتند.(نگاهی به مطبوعات فردای اخراج رضاشاه از ایران، میزان نفرت مردم از رضاشاه را نشان میدهد)
مراحل دگردیسی محمدرضا شاه
دوره اول، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸
این دوره از شهریور سال ۱۳۲۰ تا حدود دهه ۳۰ خورشیدی(۱۳۳۰) و روی کار آمدن دکتر محمد مصدق ادامه داشت. در آن دوره، عموماً این نخستوزیران بودند که طبق قانون، مسئولیت اجرایی مملکت را به عهده داشتند و محمدرضا شاه قدرت چندانی نداشت گرچه که در برخی موارد مانند ماجرای آذربایجان دخالت میکرد، خودی نشان میداد و پیامیمیفرستاد اما همین جلوهگریهای شاهانه، مدخلی شد تا در سال ۱۳۲۸با تشکیل یک مجلس مؤسسان، اختبارات بیشتری گرفته، قدرت انحلال مجلس و انتخابات را به دستآورد و خود را مافوق مجلس شورای ملی و نمایندگان ملت که میراث مشروطه محسوب میشد، بنشاند. آن مؤسسان در واقع مهمترین کودتای محمدرضا شاه بر ضد مردم ایران بود. او با همین اختیارات بود که بعدها توانست در مقابل مصدق بهایستد و چوب لای چرخ نهضت ملی شدن نفت ایران بگذارد.
دوره دوم، از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲
این دوره گرچه به نسبت سایر دورهها کوتاهتر است اما اهمیت بالایی در استحاله محمدرضا شاه داشت از کسی که خودش را یک پادشاه بیآزار مشروطه وانمود میکرد به یک دیکتاتور وابسته. در آن دوره تک و پاتکهای شاه و مردم به یکدیگر شدتی بیسابقه یافت، مهمترین وقایع آن دوره عبارت بودند از:
- مؤسسان ننگین ۱۳۲۸ که به نفع شاه تمام شد
- انتخاب دولت ملی دکتر مصدق، پاسخ مردم به دیکتاتور جدید بود
- کودتای اول شاه بر ضد مصدق(۲۵مرداد ۳۲)
- شکست کودتای اول و پیروزی مردم و مصدق
- کودتای دوم بر ضد مصدق و بازگشت محمدرضا(۲۸مرداد ۳۲)
محمدرضا شاه در روزهای پایانی این دوره، هنگامی که نقاب از چهرهاش برافتاد، ابتدا اقدام به کودتا بر ضد دولت ملی وقت(مصدق) کرد و چون شکست خورد از کشور گریخت.
اما به فاصله چند روز، بهوسیله آمریکاییها و سرویسهای انگلیسی و با یک کودتای استعماری ارتجاعی که توسط روحانیان و مشخصاً آخوند کاشانی حمایت میشد، به مسند قدرت بازگشت.
شرح عملیات کودتا موسوم به «عملیات آژاکس» را اینک همگان میتوانند در هرکجا که هستند در اینترنت بخوانند، یک پروژه عملیاتی استعماری که به سقوط دولت ملی دکتر مصدق، قتل دکتر فاطمی وزیر خارجه وقت و نابودی نهضتملی کردن نفت ایران منتهی گردید.
دوره سوم، از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲
سومین دوره دیکتاتوری محمدرضا شاه، از فردای کودتای ۳۲ آغاز شد و تا سال ۱۳۴۲ و بهاصطلاح انقلاب سفید وی ادامه یافت.
محمدرضا شاه طی این دوره، برای مقابله با موج جهانی انقلابهای دموکراتیک و اوجگیری نهضتهای آزادیبخش که سراسر جهان را فراگرفته بود و عنقریب به ایران نیز میرسید، پیرو طرح آمریکاییها در پروژه «اتحاد برای پیشرفت»، اقدام به چند تغییر اساسی کرد:
- با اصلاحات ارضی دوم، از آزاد شدن نیروهای خلقی در آن مقطع و تبدیل روستا به پایگاه انقلاب جلوگیری کرد.
- بافت اجتماعی اقتصادی دوگانهای که بر کشور حاکم بود، (یعنی فورماسیون بورژوا ـ ملاک) را یکسویه به نفع عنصر بورژوایی حل کرد بدون اینکه هیچیک از طبقات محکوم(بورژوازی ملی، خردهبورژوازی دهقانی و کارگران) در حاکمیت سهیم شوند.
- با تغییر ساختار قدرت، عنصر بورژوایی در بافت دوگانه قبلی، عنصر فئودالی را از حاکمیت خلع کرد و خود یکهتاز قدرت شد.
- با روی آوردن به حامی قدرتمند جدید(پشت کردن به انگلیس و روی آوردن به آمریکا) خود را با نظم جدید جهانی منطبق کرد.
یکبار در همان دوره رئیسجمهور وقت آمریکا به شاه گفته بود: «ما شما را برای روز مبادا حفظ کردهایم تا اگر امینی نتوانست برنامه را اجرا کند، شما کشور را حفظ کنید» و شاه نیز در پاسخ گفته بود: «از قضا من میتوانم این برنامه را پیاده کنم».
در پایان این دوره، شاه خود را از «دم برق» امواج جهانی انقلاب کنار نگهداشت و ضمنا با برقراری یک دیکتاتوری تمامعیار وابسته به استعمار نو، پایانی بر دوران رفرمیسم و مبارزات پارلمانتاریستی در کشور گذاشت.
در پایان این مرحله، ایجاد هر گونه تغییری در جامعه ایران مستلزم رویارویی با قهری بود که شاه بر صحنه سیاسی اجتماعی ایران حاکم کرده بود و خود نیز به یک دیکتاتور تمامعیار تبدیل شد که دیگر نیازی به فریبکاریهای روز آغاز حکومت و دم زدن از مشروطیت و نقد دیکتاتوری پدرش نداشت!
در پایان این دوره همه چیز دوباره در جای خود قرار گرفت:
یکسو شاه دیکتاتور و نیروهای سرکوبگرش
سوی دیگر مردم و نیروهای انقلابیشان(سازمان مجاهدین خلق ایران و چریکهای فدایی خلق)
دوره چهارم، از۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۶
آخرین دوره حاکمیت محمدرضا شاه از اوایل دهه ۴۰ خورشیدی تا سالهای پایانی حکومتش به درازا کشید. دورهای که نمایش تمامعیار و بیپرده یک دیکتاتوری مطلقه تکحزبی مبتنی بر ظلم و فساد سیاسی و فساد اقتصادی و اختناق و فشار و... بود.(این توصیفات و این کلمات تماماً از آخرین نطق رادیو تلویزیونی شاه خطاب به مردم ایران در آبان ۱۳۵۷ به امانت گرفته شدهاند و ساخته اپوزیسیون شاه و صرفاً مجاهدین نیستند. برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به پیام شاه «صدای انقلاب شما را شنیدم» در اینترنت) این دوره شاهد یکی از خونینترین ادوار دیکتاتوری محمدرضا شاه بود که طی آن، یک مقاومت مسلحانه شهری در برابر وی شکل گرفت.
سایر مخالفان شاه یا به او پیوستند، یا خانهنشینی اختیار کردند.
دوره پنجم، از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷
در این دوره تقریباً ۲ساله، محمدرضا شاه که توسط سیاست حقوقبشر کارتر، شکنجه را در زندانها متوقف کرده و ناگزیر از عقبنشینی در برابر حقوقبشر شده بود، مانند شکارچیای بود که بیتفنگ و بیفشنگ، در برابر شکارهای سابقش ایستاده بود و نه امکان دفاع داشت و نه توان تهاجم. به این ترتیب بود که وقتی عامل داخلی یعنی مبارزه انقلابی پیشتازان خلق بنبست مبارزاتی را گشود و افسانه ضربهناپذیری و قدرقدرتی دیکتاتوری را در اذهان تودهها درهمشکست، عامل خارجی یعنی سیاست حقوقبشر کارتر به تحولات شتاب داد و زمینه برای سقوط شاه فراهم شد. آنچنان که حتی خودش هم بهتزده شده بود!
محمدرضا شاه روز آغاز و سوگند به مشروطیت و...
محمدرضا شاه روزی که ایران را تکحزبی کرد
محمدرضا شاه در روز پایان
محمدرضا شاه در آیینه ۳روز
تصویر فرار محمدرضا شاه از ایران با چشمانی گریان و چهرهای درهمشکسته در ۲۶دی ۵۷ هیچ شباهتی به خودش در روز آغاز سلطنت نداشت.
همانطور که هیچ شباهتی هم به خودش در آن روزی که مملکت را تکحزبی اعلام کرد، نداشت! روزی که خطاب به ساکنان هزاران ساله ایران و صاحبان واقعی مملکت ضمن شرط و شروطی گفت هر کس که مخالف تکحزبی شدن ایران است، بیاید پاسپورتش را بگیرد و از ایران برود!
البته مخالفان ماندند و او رفت!
راستی که تاریخ، آموزگار بیگذشتی است.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: