با بسازبفروشیِ عوامل وابسته به حکومت، با برجسازی غیراستاندارد با هدف سرکیسه کردن مردم، برجی در آبادان فرو ریخت که جنایتی هولناک را علیه جان و مال مردمی بیپناه و عابران و ساکنان رقم زد.
در نگاه اول، فرو ریختن ساختمانی است که گویی حادثهیی بوده در عداد حوادث و واقعههایی که گاهگاهی در این ور و آن ور دنیا رخ میدهند.
هنوز ۲ساعت نگذشته که شاهدان این جنایت، اسناد پیشینهٔ هشدارها و پیشبینیها را علنی کرده و یک روشنگری ملی نیز، این هشدارها و پیشبینیها را تکمیل مینماید. اینها زمینههای وقوع حادثهیی هولناک و دلخراش بودهاند که سخنگویانش،
اسناد انکارناپذیر و فریاد دادخواهی مردم آبادان هستند.
در طرف حاکمیت اما ولیفقیه در سکوت مطلق رفته و دنبال نمایش مضحک «سلام فرمانده» برای چزاندن مردم و نمکپاشی بر زخم جانکاه مردم آبادان است. دستگاه تبلیغات نظام آخوندی هم تاکنون تا توانسته بازی موش و گربه را برای رد گم کردن عامل اصلی جنایت ـ که رابطههای گسترده با کارگزاران رژیم داشته ــ پیشه کرده است. رژیم آخوندی مثل همیشه در چنین فجایعی، نخستین اقدامی که تمام و کمال انجام داد، گسیل مشتی سرکوبگر به اطراف متروپل و سطح شهر آبادان بود.
بنابراین هم در جبهه مردم ــ با نقش اصلی مردم آبادان ـ و هم در جبهه رژیم ـ با سکوت ولیفقیه و لاپوشانی تبلیغاتی ـ امر محرز این است که جنایتی بزرگ تدارک دیده شده و صورت گرفته است.
از اینجا به بعد پا به شرایطی جدید میگذاریم. شرایطی که جنایت در متروپل و قربانی شدن جانهای گرامی هموطنان، آبادان را در نوک ستون خشم و نفرت و مطالبهٔ دادخواهی ایرانزمین قرار داده است. طنین این دادخواهی را میلیونها کاربر به اشتراک گذاشتهاند: «میکشم، میکشم ــ آنکه برادرم کشت».
مردم ایران طی سالیان در تمامی قیامها و اعتراضات، نشانیِ دقیق کانون تباهیساز، دزدی، دروغگویی، دجالگری و جنایت را دادهاند. مردم، این ویژگیهای حاکمیت آخوندی را با واژهٔ «بیشرف» و عبارت «مسؤلین بیغیرت»، آماج خشم و تنفرشان قرار دادهاند. اکنون در تمامی اعتراضات و قیامها، این واژه و عبارت به حداکثر رأی و بزرگترین خشم یک ملت بالغ شدهاند. این واژه و عبارت، بانگ رسای ایرانزمیناند که شهر به شهر بههم میرسند و نهایت نفرت و مطالبهٔ یک ملت را برای نفی تمامیت نظام ولایت فقیهی طنین میدهند: «مرگ بر خامنهای»، «خامنهای قاتله ولایتش باطله» و «بیشرف، بیشرف، بیشرف»!
حالا سوگ آبادان از جنایت در متروپل، نشانی دقیق کانون آن را فریاد میزند:
«دولت بیکفایت ـ نمیخوایم نمیخوایم.
باقی جنایت میکند ـ مسؤل حمایت میکند».
جامعهٔ مستعد تعیینتکلیف با دیکتاتور، مسیرش را با طبقهٔ حاکم، باریک و تیز و روشن میکند و از حواشی و پراکندگی میپرهیزد. حاشیههای شاهد و ساکت، همیشه مطلوب دیکتاتور و ذخیرههای بیهزینهٔ طبقهٔ حاکم هستند. این ویژگی هم از پس فاجعهٔ دلخراش و هولناک متروپل در آبادان، برجسته شد. به شعارهای مردم دقت کنید:
«خرمشهر، آبادان ـــ تماشاچی نمیخواد».
مردم آبادان در میان انبوه آه و سوگ و زخم و درد، اصلیترین عامل تحقق دادخواهی بزرگ و سراسری ایرانزمین ــ همبستگی ــ را خطاب به همشهریشان فریاد میزنند:
«آبادانی بهپاخیز
برادرت کشته شد»!
جامعهای که با دیکتاتور مسلط تعیینتکلیف کرده است، هوشیار است تا مغلوب مانورها و ترفندهای دیکتاتور نشود. در واقعهٔ آبادان و حضور گستردهٔ مردم ـ و نیز همبستگی سریع دیگر شهرهای خوزستان با آبادان ـ شاهدیم که بساط مبتذل و مضحک خامنهای تحت عنوان «سلام فرمانده»، بلافاصله در همان روز نمایش آن، توسط مردم آبادان و خرمشهر پاسخ قاطع داده میشود:
«فرمانده، فرمانده!
شهر زیر آوار مانده».
وجهی دیگر از هوشیاری در رویدادهای این چند روز آبادان، خواندن دست وزارت اطلاعات و تحتامرهای آن در مواقع اعتراضات و قیامها و خروشها است. در حالی که مردمی سوگین و خشمگین از خیانت و جنایت عوامل حکومتی هستند، عدهیی از عوامل وزارتی و رژیمی به سیاق این دو سه ساله، اقدام به سر دادن شعار ضدمردمیِ «رضا شاه روحت شاد» میکنند که بلافاصله مردم با حجم پرطنین شعارشان، پاسخ رژیمیها و عناصر وزارت اطلاعات را داده و بساط صحنهگردانی مفتضح وزارتی را درهم میکوبند:
«بسیجی برو گمشو! بسیحی برو گمشو! بسیجی برو گمشو!».
همهٔ نکات و وجوه برشمرده در این مقاله، درسهای این روزهای آبادان از پس تجارب قیامهای سالیان اخیر هستند. در آبادان جریان دادخواهی جان و خون و مال عزیزانشان، تبدیل به سرمشقی برای تمام ایران شد.