دغدغههای روزمرهی اتاق فکر نظام ملایان هرچه که باشد، در دلشورگیها و هشدارهای کارگزاران، کارشناسان و رسانههای حکومتی، بروز بیرونی خواهد یافت. این اما یک وجه از واقعیت است؛ وجهی انعکاسی که خود بازتاب یک وجه اصلی و تعیینکننده میباشد. پرسش اساسی اینجاست: آن وجه اصلی چیست؟ چه عاملی پشت صحنهی این اضطراب دائمی قرار دارد و اتاق فکر نظام را، با همهی محاسبهگریهای امنیتیاش، در وضعیت «هوشیاری عصبی» نگه میدارد؟
وجه اصلیِ واقعیت روزمره از منظر سیاسی و اجتماعی، موقعیت میان جامعه و حاکمیت است؛ نسبتی ناپایدار که مجموعهیی از تنشهای آشکار و پنهان را در خود ذخیره کرده است. شدت و حدت این موقعیت، تعیینکنندهی نوع و میزان دغدغهی اتاق فکر نظام است. هر اندازه که شکاف میان خواستهای جامعه و ساختار بستهی سیاسی افزایش یابد، میزان هشدار و اعلام خطر در گفتارهای رسمی نیز بالا میرود. رسانهها و کارشناسان حکومتی، خواه ناخواه، آیینهی همین تنشاند؛ حتی اگر مأمور سانسور و تحریف باشند، باز هم نمیتوانند لرزشهای زمین زیر پای حکومت را پنهان کنند.
این هفتهها و روزها، اصلیترین دغدغهی نظام، مهیا بودن تهدید بالفعل انفجار بغض و خشم اجتماعی است. این تهدید نه خیال و تصور است و نه پیشبینی دوردست؛ در قلب خود حاکمیت، در درون همان سازوکارهایی که وظیفهشان آرامسازی و انکار بحران است، آشکارا بیان میشود. نشانی روشن آن را محمدحسین عادلی، رئیس سابق بانک مرکزی، روز ۲۲ آبان ۱۴۰۴ در تلویزیون رژیم علناً بیان کرد؛ اعترافی که نهتنها عمق نگرانی نظام را برملا میکند، بلکه نشان میدهد ساختار قدرت، خود بیش از هر کس دیگری از آیندهاش بیمناک است:
«جوانها بالاخره بهخاطر نارضایتیهایی که از چیزهای دیگر هم دارند، اگر سر این مسأله شورش کنند حالا شما ۸۰ هزار نفر داشته باشید که هیچی، ۸۰۰ هزار نفر هم داشته باشید شورش اتفاق میافتد. اگر این اتفاق بیفتد، وسط این هم اگر دو سهتا عامل دیگر هم باشد، جنگ هم اتفاق بیفتد، آنوقت معلوم نیست که شما چطور بتوانید جمعش کنید.»
این عبارت، تنها یک هشدار فنی نیست، بلکه برآوردی استراتژیک از امکان فروپاشی کنترل است. عادلی بهصراحت میگوید ظرفیت سرکوب، در نقطهیی مشخص، بیاثر میشود. این گزاره، در ادبیات رسمیِ حاکمیت کمسابقه نیست، اما در این مقطع زمانی معنای دیگری مییابد: نظام میداند که جامعه به مرحلهی «پشتسرگذاشتن ترس» نزدیک شده است.
وقتی چنین مختصاتی میان جامعه و حاکمیت رقم خورده و ثبت شده است، تکامل آن چه چشماندازی خواهد داشت؟ نخست باید دانست که شکاف اجتماعی در ایران دیگر شکافی صرفاً اقتصادی نیست؛ به یک نارضایتی چندلایهی سیاسی، نسلی، فرهنگی و معیشتی تبدیل شده است. اعتراض، از صورتهای پراکنده و مقطعی، در حال حرکت بهسوی یک خودآگاهی جمعی است. افزایش مداوم اعترافهای درونحکومتی نیز خود نشانهی این است که تحول بزرگ در تقدیر، برای اتاق فکر نظام قابل انکار نیست.
چشمانداز چنین شرایطی، تشدید شکنندگی حاکمیت و تداوم انباشت نارضایتی در جامعه است؛ انباشتی که هر رویداد غیرمنتظره ــ از بحران اقتصادی تا درگیری خارجی ــ میتواند آن را به آستانهی انفجار برساند. نظام این را میداند و از همینرو، صدای اضطرابش از درون بلندتر از گذشته شنیده میشود. آینده، نه تابع ارادهی تبلیغات حکومتی، بلکه تابع نیروی اکثریت جامعه و قیامآفرینان و کانونهای شورشیست که دیگر نپذیرفتهاند در حاشیهی سرنوشت خویش بایستند.