ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
دیوان شمس
معجزهسازی با رنگینک و شنگینک
از پدیدههای آخرالزمانی در نظام مقدس، ظهور معجزهگرنماهایی است که گویی در خواب به آنها الهام شده که میتوانند نظامی با کارنامهٔ ۴۰سال فساد سیستمیزه و رکورددار جنایت را یکشبه به قدیسی دامنپاک و کودکی طیب و طاهر تبدیل سازند. آنها در مقام مقایسه و تمثیل، چیزی بسا کمتر از زیراکس یک هشتم سحره و جادوگرانی هستند که بهفرمودهٔ فرعون در مقام محاجه و مقابله با موسی کلیم، با توسل به رنگینکها و شنگینکها و بازیچههای خویش، میخواستند ید بیضا و عصای حضرتش را خنثی کنند؛ اما وقتی او عصای خویش را افکند، عصا به اژدهایی آتش در کام بدل گشت و در یک چشم بههم زدن آن بافتهها و ساختهها را فرو بلعید.
بختآزمایان نورسیده
به نظر میرسد بعد از سوختن تاریخی اصلاحاتچیان قلابی، در شعلههای سرکش قیام دی۹۶ کفگیر به ته دیگ خورده است؛ تا جایی که بهجای سیاستمدارانی مانند «مرد بحران»، «سردار سازندگی»، «عالیجناب سرخپوش»، «آیتالله صبور»، «سید خندان»، «شیخ دیپلمات»، «مرد عبا شکلاتی»، «شیخ اصلاحات» و «شیخ بنفش»، برخی کارشناسان حکومتی نیز برای نجات نظام و مقام عظمای ولایت از غرقاب بحرانها شانس خود را میآزمایند. یکی از این شانساللهیها، محسن رنانی است که در چند نوشتهٔ تحلیلی برای افقگشایی [بخوانید بزککردن و مشاطه کالبد مرده و قالبکردن آن بهجای جسم زنده] پیشنهادهایی را به مخاطب مفروض خود که در حقیقت کسی جز علی خامنهای نمیتواند باشد ارائه داده است.
قطار خلأ پیما
«جناب افقگشا»! در مطلبی با عنوان «سوزنبان مذاکره و زلزله» مینویسد:
«قطار اقتصاد و سیاست در ایران به انتهای ریل خود رسیده است و سوزنبان هرکس میخواهد باشد «باید» دسته سوزن را بچرخاند وگرنه قطار از ریل خارج خواهد شد و پس از آن نمیدانیم چه رخ خواهد داد».(شرق. ۸تیر۹۹)
در این نوشته جای تردید برای مخاطب باقی نمیماند که حاکمیت به خط پایان رسیدهٔ ولایی، قطاری است که لاجرم از ریل خارج خواهد شد. بگذریم از اینکه یک شارلاتانیسم در این تلقی نهفته است. این قطار دیر سالی است که از ریل خارج شده است. سقوط شتابان آغاز شده است. این را هم سوزنبان میداند و هم قطارنشینان هراسان. با یک حرکت اسلوموشن میتوان منحنی آن را نیز رسم کرد. در هر حال نکتهٔ مهم در این نوشته آن است که نگارنده مینویسد:
«پس هر کس بیاید سوزن را میچرخاند یعنی «جرات نمیکند نچرخاند» چون میداند با نچرخاندن سوزن چه سرانجامی برای قطار رقم میزند. این سوزن میچرخد و این قطار مسیرش را عوض میکند خواه یک نظامی بیاید، خواه یک روشنفکر، خواه یک ولایتمدار»(همان منبع)
اگر سوزنبان، سوزن عوض نکند ...
کارشناس افقگشا، جواب را از پیش در آستین دارد:
«بعد از افقگشایی چیزی نیست و جایی نیست که برویم، درهمریزی و انهدام است. پس وقتی یک سیستم وارد مرحله افقگشایی شد، گزینه دیگری ندارد فقط یک گزینه دارد و آن هم تکمیل و تکامل افقگشایی است وگرنه باید تن به درهمریزی و ویرانی بدهد».
«درهم ریزی و انهدام» و «ویرانی» اسامی مستعار سقوط دیکتاتوری آخوندی به دست مردم بهستوه آمدهٔ ایران است. آنها که حاضرند هر قیمتی را بپردازند ولی آینده «مرز پرگهر» و فرزندانش را با به زیر کشیدن شیطان عمامهدار، تضمین نمایند.
این نوشتار با نشان دادن برق شمشیر داموکلس قیام بر بالای سر خامنهای و نظام، به او یادآور میشود که گزینهٔ دیگری ندارد؛ اگر به این تنها گزینه تمکین نکند، باید بهزودی غزل خداحافظی را بخواند.
«باید اولویتهای زندگیات و دغدغههایت را تغییر دهی، الگوی تغذیه و تحرک و گفتار و شغلت را تغییر بدهی و تغییرات دیگری را نیز اگر به آن تن ندهی دیگر قلب و کلیه و کبدت همراهی نخواهند کرد و ناگهان روزی در یک فشار جسمی یا روحی که قرار خواهی گرفت، بدنت تشنج میکند و تمام».(همان)
خود مذاکره کردن!
طبیب افقگشا برای جسم کرونازده و در حال موت خامنهای و نظامش نسخهٔ «خود مذاکره کردن» را میپیچاند و او را به آن فرامیخواند.
شارلاتانیسم بعدی این نوشتار آن است که آگاهانه یا به خطا، وضعیت کنونی نظام ولایی را به مقطع فتح خرمشهر در جنگ ایران و عراق تشبیه میکند. این یک کلان کلاشی آشکار است. خامنهای بهتر از هر کس دیگری در نظامش میداند که مذاکره با آمریکا بهمعنای رفتن به سوی میز تسلیم با زانوان خونین است. هر روز که از این اتفاق میگذرد، هم میز دورتر میشود و هم دیکتاتوری آخوندی مجبور است بیشتر روی زانوانش بخزد تا به میز برسد.
«تا آمریکای ترامپ درگیر مشکلات کرونا و اعتراضات رنگینپوستان است و اکنون که ترامپ از هر نظر تحت فشار است، بهترین فرصت برای مذاکره است. مبادا گمان کنیم ترامپ در انتخابات بعدی شکست خواهد خورد و مذاکره را به بعد از انتخابات آمریکا موکول کنیم و سرنوشت یک جامعه را به یک احتمال موهوم گره بزنیم. شک نکنیم که مذاکره با ترامپ تضعیفشده امروز، بهتر از مذاکره با جو بایدن پیروز خواهد بود». (همان)
جمعیت عظیم جوانان بیکار و در حال انفجار
دوختن رنگینک و شنگینک «خود مذاکره کردن» و «فرصت طلایی»! برتر از عبای پاره و پوره و از دور خارجشدهٔ مقام عظمای ولایت، دردی از این کالبد کرونازده دوا نخواهد کرد. اگر «نرمش قهرمانانه»! میتوانست گرهی از کار فروبستهٔ ولایت بگشاید، خود مقام عظما به انجام آن حریصتر از سایر نسخهپیچان بود و درنگ نمیکرد.
این نصیحتها به گوش سوزنبان بدمست لایعقل و فرومانده در کار خود، کمتر از باد است، قطار ترمزبریده با بار دینامیت، سوت و نفیرکشان در خلأ پیش از آن که محتاج سوزنبان مردد باشد، نیازمند دستاویزی است تا به آن بیاویزد و زمان را برای سقوط دهشتناک به اعماق دره دهانگشادهٔ مرگ کمی طولانیتر نماید.
اگر میشد «جمعیت عظیم و در حال انفجار جوانان بیکار» را با موعظه و فدایت شوم و دستبهسر کردن و چربزبانی و وعدهٔ امروز را به فردا انداختن بر سر جا نشاند و از خیال قیام و شورش منصرف کرد، آخوندهای پاچهورمالیده و حراف به آن تواناتر از سایرین بودند تا جناب افقگشا.
قیام کمین کرده در تار و پود اعصاب بیدار جامعه، همان عصای موسی است و وقتی فرو افکنده شود با هیبت آتشیناش تمام این چارهاندیشیها و نسخهپیچیهای ولایی را یک جا با هم خواهد بلعید.