تضادها و تخاصمات جناحها یا باندهای حکومتی به نقطهی بازگشتناپذیر رسیدهاند. بیشک این رویکردها بر تحولات سیاسی ایران تأثیر میگذارند. این تأثیر از آنروی قابل توجه است که اینان تشکیلدهندهی ساختار یک حاکمیت هستند. بنابراین تحولات درون حاکمیت و نتایج حاصل از آن، با تحولات جامعهی ایران برای عبور از حاکمیت و نفی کامل آن، رابطهی مستقیم دارند.
بههمین دلیل رصد زدوخوردهای اوجگرفتهی درون نظام را باید در راستای تعمیق شناخت مؤلفهها صحنهی سیاسی ایران مورد توجه قرار داد. بی شک خروجیِ این زدوخوردها بخشی از یاریرسانی به آزادسازی انرژی جامعه برای پیشبرد مبارزه با حاکمیت خواهد بود؛ مبارزهیی که سالیان است چشم دوختن به هر دو جناح حاکمیت را تعیین تکلیف کرده و از آن عبور نموده است.
نکتهی مهم این است که تشدید تضادها و تخاصمات درون حاکمیت، هرگز خودبهخودی صورت نگرفتهاند. محصول طی شدن چند مرحله هستند.
بیشتر عناصر این دو باند، همانهایی هستند که از دههی ۶۰ تا قیامهای چهارگانهی ایران در دو دههی گذشته، در تمام جنایتها و تباهسازیهای اقتصادیِ نظام و نیز تروریسم برونمرزی آن همدست و متحد بودهاند. آنچه اینان را الآن بسیار بیش از گذشته به جان هم انداخته بازتاب مقاومت، پایداری، مبارزه و قیام در مقابل حاکمیت از دههی ۶۰ تا کنون بوده است. ضربات مبارزه و مقاومت و قیام بر پیکر حاکمیت و نیز حاصل چپاولها و سرکوبگریهای اجتماعی علیه کل جامعه بوده که چنین آثاری را در درون حاکمیت پدید آورده است. یعنی هرچه مبارزه و مقاومت در مقابل تضاد اصلی یک جامعه بالاتر برود، تنشها و چالشهای درون آن هم بالاتر خواهد رفت. و این منجر به آزادسازی انرژی و تسریع زمان برای تعیین تکلیف نهایی خواهد شد.
آنچه هرگز نباید فراموش نمود، این است که تضادها و تخاصمات کنونیِ درون حاکمیت ملایان، برای اتخاذ روش بهتر نگهداری نظام است و نه باهدف خدمت به مردم.
در هر مرحله از پیشرفت مبارزه با حاکمیت، شناخت موقعیت تضادها و تخاصمات درون آن، بخشی از پیشبرد امر روشنگری و مقاومت در راستای سهولت امر سرنگونی است. از همین منظر، لازم است به مطلبی از روزنامهی آرمان ملی که در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۴ درج شده است، توجه کنیم. عنوان مطلب، «تندروها اقلیتی که فقط تحمل میشوند» است.
ویژگیِ سیاسیِ «تندروها» در مدارهای قدرت حاکمیت چیست؟ اینان بیرون از دایرهی دولت، بخشی از ساختار حاکمیت را با زعامت ولی فقیه در دست دارند. با اینحال در درون حاکمیت نگاه به اینان، «تحمل یک اقلیت» است. یعنی حاکمیت حتی در نگاه درون خود: نامشروع است.
در بندی دیگر از یادداشت همین رسانهی حکومتی، بنگریم که رشد تضادهای درون آن تا به کجاها رفته است:
«تندروها اگر تا دیروز دولت و دولتمردان را مورد حمله، تخریب و هتاکی قرار میدادند، اما امروز دیگر طرف حساب خود را نه دولت یا جریان مخالف که نهادهای حاکمیتی میدانند.»
بخش عمدهی این تخاصمات در درون مجلس جریان دارد. جایی که خامنهای در چیدن عناصر آن، بیشترین دخالت و سعی را داشته است. او حتی برخی از کارگزاران قسمخورده به ولایت فقیه را از طریق شورای نگهبان، از ورود به مجلس محروم کرد تا مجلسی با حداکثر حزباللهیها و دستآموز مطلق ولی فقیه باشد.
حالا آشتیناپذیری میان باندهای قدرت و ثروت بهحدی بالا گرفته که از مجلس علیه مصوبهی مجمع تشخیص مصلحت نظام، پرچم سه فوریتی برای کنار زدن آن و جلوگیری از اجرایی شدنش برافراشته میشود:
«لایحه CFT از طرف مجمع تشخیص مصلحت نظام که نهادی بالادست مجلس است تصویب شده و نوعی فصلالخطاب در این موضوع است. لذا تندروهای مجلس نمیتوانند حتی با طرح سهفوریتی نیز مصوبهای را که در مجمع به تصویب رسیده، کنار زده و از اجرای آن جلوگیری کنند.» (همان)
این وضعیت، یعنی چشموچراغهای خامنهای، اکنون بر اثر بالا گرفتن شعلهی سهمخواهی، وبال گردن کل حاکمیت و بنبست لاعلاج آن شدهاند. این وضعیت درون نظام را به اثرپذیریِ رژیم از سرنوشت بحران غزه، به مسألهی ضربههای کلان بر نیروهای نبابتی، به موضوع فشار و انزوای بینالمللی، به بحران سرسامآور اقتصاد و معیشت در داخل و به بالا و بالاتر رفتن ضریب انفجار اجتماعی تعمیم دهید تا بر روی یک تابلو، روشن باشد که سمتوسوی تخاصمات درون نظام، چه نشانهیی میدهند. آشکارترین نشانه این است که چنین بحرانیهایی علیه حاکمیت، در خدمت جنگ اصلیِ یک جامعه با آن است که همهچیز را تعیین تکلیف نهایی خواهد کرد.