سرچشمهٔ زاد و ولد بحرانها
بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیستی در جامعهٔ ایران به موازات هم امتداد یافتهاند. این بحرانها را باید کودکان زاد و ولد شدهٔ نظام ولایت فقیه نامید. برخی از این بحرانها آنقدر با زندگی روزمره عجین هستند که بلافاصله نمود سیاسی و اقتصادی و صنفی پیدا میکنند و پیرامونشان واکنشها و اعتراضها و حتی قیامها رخ میدهند. برخی بحرانها اما مثل زخمی باز ولی خاموش در پیکر جامعه جریان مییابند و آثار بهظاهر پنهانشان همواره در بحرانهای دیگر مثل سیاست، اقتصاد، علم، ورزش و فرهنگ تزریق میشود. یکی از این بحرانها یا زخمهای باز و جاری در ایران اشغال شده و آخوندزده، بحران فرار مغزها است.
فرار مغزها یا مهاجرت نخبهها از ایران، پس از صدارت خمینی، شتاب گرفت و هر سال بیشتر و بیشتر از سال قبل بر آمار آن افزوده شد؛ این شتاب و بالا رفتن تصاعدی آمار آن تا آنجا پیش رفته است که ایران آخوندزده از نظر فرار مغزها در صدر کشورهای جهان قرار دارد.
سرچشمهٔ زاد و ولد بحران مغزها در ایران به سال اول صدارت خمینی برمیگردد. خمینی در آبان ۱۳۵۸ که موضوع فرار مغزها و متخصصان در مطبوعات بالا گرفت، خودش وارد صحنه شد و ماهیت قرونوسطایی و ضدیتش با علم و فرهنگ و تخصص و تمدن را بروز داد و گفت:
«منافقین هی میگویند مغزها دارند فرار میکنند. به جهنم که فرار میکنند! این دانشگاه رفتهها، اینها که همهاش دم از علم و تمدن میزنند، بگذارید بروند»!
خمینی پیش از این سخنرانی، در تابستان ۵۸ خطاب به روشنفکران ایران و منتقدان انحصارطلبی دینی، با صراحت گفت: «شما نمیخواهید ما به ۱۴۰۰سال پیش برگردیم».
همین دو نمونه کافیست تا روشن سازد که سرچشمه و منشأ فرار مغزها یا مهاجرت نخبهها از ایران آخوندزده در کجاست.
بنیاد مولد مهاجرت
در موضوع فرار مغزها باید مستقیم به چگونگی و کیفیت جریان سیاسی حاکم بر یک جامعه مراجعه نمود. این دولتها و سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیشان هستند که موجب جذب یا طرد شهروندان و یا ماندن و رفتن از محیطزیستشان میشوند. ریشه و بنیاد فرار مغزها در همین عوامل است که بنیادهای مولد مهاجرت هستند. در همین رابطه در گزارش صندوق بینالمللی پول در سال۲۰۱۸میلادی / ۱۳۹۷ خورشیدی آمده است: «بیکاری، سطح پایین درآمد نخبگان، نارساییهای مالی و اداری، کمبود امکانات علمی و بیثباتی سیاسی و اجتماعی، مهمترین دلایل فرار مغزها از ایران هستند».
به عناوین چند خبر از فرار مغزها از ایران در ۳سال گذشته توجه کنید که گویای خونریزی مداوم این زخم و سال به سال بحرانیتر شدن آن است:
ـ سایت تابناک، ۲۱آذر۹۶: «خروج ۱۸۰هزار نفر از دانشآموختگان کشور در سال۱۳۹۴ و مهاجرت به دیگر کشورها برابر است با مجموع درآمد نفت که فاجعهیی برای کشور است».
ـ سایت اقتصاد آنلاین، ۸دی۹۷: «رتبه حیرتانگیز ایران در فرار مغزها: در سال۲۰۱۸ تعداد دانشجویان مهاجر از ایران ۱۲هزار و ۷۰۰نفر اعلام شده است / ۹۰درصد دانشجویان ایرانی پس از اتمام تحصیل در آمریکا میمانند».
ـ سایت دنیای اقتصاد، ۲۹فروردین۹۸ از قول محمدجواد رسایی مشاور قائممقام وزیر علوم: «ایران در میان کشورهای در حال توسعه، رتبهٔ اول فرار مغزها یا گردش نخبگان را دارد. خسارت فرار مغزها در سال، معادل ۶۰میلیارد دلار است».
ـ سایت تسنیم، ۱۲آذر۹۹ از قول محمد وحیدی نایبرئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس: «سالانه ۱۴۵هزار نفر مهاجرت میکنندکه ۱۰۵هزار نفر از آنها تحصیلات دانشگاهی دارند؛ در واقع روزانه حدود ۲۰ مهندس و نخبه از کارشناسی تا دکترا از کشور خارج میشوند».
رابطه فراز مغزها با سقوط سطح زندگی
همانطور که یادآوری شد، فراز مغزها یا مهاجرت نخبهگان، مثل زخمی باز ولی خاموش و مداوم در پیکر جامعه جریان دارد و آثار بهظاهر پنهان آن همواره در بحرانهای سیاسی، اقتصادی، علمی، ورزشی و فرهنگی و نیز در سقوط سطح زندگی روزانهٔ مردم بارز میشود. بنا بر اعتراف سایت حکومتی تابناک، «مهاجرت سالانهٔ مغزها با مجموع درآمد یک سال نفت برابری میکند». سایت دنیای اقتصاد هم اذعان نمود که «خسارت فرار مغزها در سال، معادل ۶۰میلیارد دلار است».
محصول تفکر ضدتمدن یک رهبری فاسد
حالا بار دیگر نتایج ویرانگر و حیرتانگیز فرار مغزها از ایران را کنار حرفهای خمینی در سال۱۳۵۸ بگذارید که سرمست از بادهٔ قدرتپرستیِ و فرعونصفتی بود و تنوره میکشید که «به جهنم که فرار میکنند! این دانشگاه رفتهها، اینها که همهاش دم از علم و تمدن میزنند، بگذارید بروند»!
این است حاصل تفکر ضدتمدن و سیاست عملی رهبری فاسد از خمینی تا خامنهای که پول یک سال نفت ایران و خسارت ۶۰میلیارد دلار فراز مغزها را از زندگی مردم ایران مکش میکنند و ایران را به بالاترین سطح فلاکت اقتصادی و معیشتی رساندهاند.
رسم و میراثی دیرین
اینها رسم نُخبهکشی در ایران هستند که سلسلهٔ دیکتاتورها این رسم را به همدیگر تحویل دادهاند؛ اکنون میراثدار آن جمهوری اسلامی آخوندی است. به آمارهایی که در این مقاله ارائه شد، باید قتلعام زندانیان سیاسی ایران را افزود که بهراستی مغزها و نخبههای ایرانزمین بودند که فقط با چند خط فتوای فقیه ابلیس، قتلعام شدند.
روزگاری شاعر آزادیخواه عصر مشروطیت ایران سید اشرفالدین حسینی [نسیم شمال] در وصف رسم مرتجعین نُخبهکش، ترجیعبندی بلند سرود. در اینجا فقط یک بند آن را یادآوری میکنیم که مصداق دقیق آن خمینی و خامنهای و همین نحله پلید آخوندها و «مجلس مسخرهشان» است:
«علم و هنر و فضل بزرگان، نپسندند
ادراک و کمالات به تهران نپسندند
جز مسخره در مجلس اعیان نپسندند»!