(درگذشتی که منشأ خاطرات سالهای دور شد)
مدتی پیش پای سیمای آزادی بودم که بهناگاه خبر درگذشت زنی مجاهد و وارسته به نام مرضیه رضایی در آلبانی را شنیدم. بدون اینکه خودم متوجه باشم و بر ذهنم کنترل داشته باشم، خاطرات دوره جوانی و اینکه در اثر شکلگیری انقلاب ۵۷ تازه وارد دنیای سیاست و مبارزه شده بودم برایم زنده شد. در همان اولین موج گستردهٔ قیام و اعتراضات، که صاعقهوار تمامی خاک وطنمان را درنوردیده و سفیر صدایش حتی از آسمان زادگاهم شمال هم عبور کرده بود، نام رضاییهای قهرمان را شنیده بودم که برجستهترین آنها جوانی ۱۹ساله به نام مهدی رضایی بود. جوانی که با جثه نحیف و لاغر ولی با قامتی استوار و مصمم در بیدادگاه شاه و جلوی ژنرالهای چندستاره از منافع خلق دفاع میکرد و بابت اینکه سرنوشت و آیندهاش در اوج جوانی چه خواهد شد و با چه چالشی سهمگینی مواجه خواهد شد، ذرهیی درنگ نمیکرد. تحت تأثیر چنین ایستادگی بود که نسل جوان با الگوبرداری از او و دیگر رضاییهای قهرمان چون رضا و احمد، که گُردهای عرصه نبرد و پیکار زمان شان بودند،گامبهگام زنجیرها و تورهای بهاصطلاح ”مْد روز“ را پاره کرده، وارد عرصه سیاست و مبارزه شده و با نام و آوازه سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شدند. همانها که بعدها به یک پیکرهٔ عظیم میلیشیایی تبدیل شدند و به شکل حلقههای پیوسته چون رنگینکمان، محیطهای دانشگاهی و روشنفکری را درنوردیده، آنرا تبدیل به صحنه تبادل افکار و ایدههای نوین کردند. آن هم در روزهایی که آخوندها که مثل ریزگردهای امروزی، فضای جامعه را با برداشتهای ارتجاعی خمینیگونه مسموم میکردند و آری همینها بودند که آن را پالودند و طرحی نو درانداختند. همان موقع خمینی با تمام یدوبیضایش گفته بود که: ”دشمن نه در آمریکا و نه در شوروی بلکه دشمن همینجا و بیخ گوشمان یعنی همین مجاهدین هستند“، او با همین تفکر دجالانه و به همین دلیل هم بود که دست به کشتار و سلاخیشان زد. سالها بعد آقای منتظری که جانشین و قائممقام شخص خمینی بود در مقابل چنین ایستادگی مجاهدین آنها را یک ”سنخ تفکر“ توصیف کرد که ”نمیشود با کشتن از بینشان برد“.
آری! و اکنون مجاهدین در آلبانی از سلاله چنین نسلی هستند. نسلی که آیتالله طالقانی، این بزرگترین مفسر قرآن در بین روحانیان وقت، آنها را ”گوهرهای بیبدیلی“ خواند ”که در تاریکی شب درخشیدند“.
در ادامه و تکامل و تکوین چنین عصارههایی است که مردان و زنانی همچون مرضیه یافت میشوند که بعد از هجرتی بزرگ به آلبانی بدون هیچ صبغهیی از رنگ و لعاب زندگیطلبی و بدون غرق شدن در زرق و برقهای دنیای غرب، بر سر اصول مبارزاتی و سوگندهای مجاهدیشان میایستند، زرق و برقهایی که همچون ماسههای روان در زیر پای انقلابیون عمل میکند تا به سمت ناامیدی سوقشان دهد. با این همه آنها امیدوارند. بر سر اصول انقلابی و ایمان خود به تغییر میایستند تا همگام با خلق بهپاخاستهمان در اقصی نقاط میهن و در کسوت کانونهای شورشی، جلادان خونریز و شیادان شرور را به زبالهدان تاریخ بریزند.
باشد که با توجه بهسرعت شهابوار تحولات بینالمللی و منطقهیی و وارفتگی نظام ولایتمدار و فرسودگی دستگاه سرکوبگرش در مقابل خشم و خروش تمامی لایههای اجتماعی، شاهد و ناظر روز پیروزی باشیم و جشن آزادی و رهایی در میهن ماتمزدهمان برپا کنیم.
به قلم الف. بازمانده