آیا گرانی بنزین یک بلاهت آشکار از جانب خامنهای و دولتش بود یا اجباری از روی استیصال و بنبست؟
پاسخ هر چه که باشد و واقعیت درون رژیم هر چه که بوده، کیفیت واکنش مردم ایران چه معنا و چشماندازی دارد؟
وضعیتی پیش آمد که تعادلقوای بین مردم و حاکمیت را از حالت قبلی خارج کرد. در وضعیت جدید پیش آمده، تابلوهای خامنهای چیست؟
رژیم هر راهحلی ارائه دهد، مثل عقبنشینی یا پاسخ ندادن و یا ادامه سرکوب، بنزینی که بر آتش جامعهٔ ایران ریخته شد، به کجا خواهد انجامید؟
تب و تاب داغ گرانی بنزین و واکنش برقآسای مردم و پیوستن پشت سر هم شهرها به یکدیگر، بلافاصله این پرسشها را مطرح میکند و پاسخ آنها نیز گویای مختصاتی است که باید آن را شناخت.
گران شدن ناگهانی بنزین بر زمینهای از حرفهای روحانی در دو سه روز قبل بنا شده است. روحانی شمایلی رو به ویرانی را از اقتصاد و پول ارائه داد. در حرفهایش پیشدرآمد اضافه کردن مالیات را سراند تا بهزعم خودش گوشی دست مردم ایران بیاید و خود را مهیای بار سنگینتری از مالیات و گرانی و سختی بیشتر کنند.
در توضیح و توجیه گرانشدن بنزین و قانونی بودن آن، به تصمیمگیری سران سهقوه استناد میشود. همین گویای بحران لاعلاجی است که هیچ راهی برای نظام باقی نمیماند جز تصمیمگیری گرانکردن بنزین. طبعاً عواقب و پیامدهای این تصمیم هم باید مدنظر بوده باشد که هیچ راهی جز افزودن بر بحرانهای موجود باقی نمیماند. بنابراین این تصمیم و اجرای آن، هم بلاهتبار است و هم گویای بنبست مطلق نظام و شدت بحران موجودیت آن برای ادامه دادن گردش کار مملکت.
پاسخ برقآسای مردم ایران به این تصمیم رژیم، بار دیگر خشمی سراسری و پتانسیل جوشان یک جامعه را علیه دیکتاتوری عیان نمود. اگر چه گران شدن بنزین یک موضوع صنفی و ترابری و معیشتی است، ولی به همهٔ ارکان زندگی ربط دارد و همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. رژیم خواست با این کار سیاست ورشکستهٔ خود را سامان دهد، مردم هم بیمهابا پاسخ سیاسی دادند. این پاسخ درخور توجه است که همهچیز در ایران کنونی سیاسی شده است. این سیاسی شدن که همواره ناشی از سلطهٔ دیکتاتوری بر همهچیز مردم میباشد، با جزئیات زندگی مردم عجین شده است.
پاسخ یکپارچه، سراسری، برقآسا و خشمآگین بیش از ۶۰شهر در روز اول پس از گران شدن بنزین، پتانسیل همواره مهیای انفجار یک جامعه را نشان میدهد که مترصد بروز و ظهور یکپارچه علیه رژیم است. این پاسخ از سویی بلوغ راهحل مردم ایران را برای گرفتن حقوق صنفی و معیشتیشان را بارز میکند و از سویی تعیینتکلیف شدن دو جبهه در حال نبرد را در ایران آشکار مینماید. در پاسخ مردم ایران به گران شدن بنزین، باز هم نقش برجستهٔ جوانان بهمثابه پتانسیل بالنده در مقابل حاکمیت ولایت فقیه برجسته شد. جوانانی که تن به سلطهٔ ارتجاع فرهنگی و تاریخیِ آخوندیسم نداده و نمیدهند. همان جوانانی که خامنهای برای آنکه اصالت ایرانی و مردمی و ترقیخواهی و سرنگونیطلب بودنشان را بهرسمیت نشناسد، در هر قیامی، هم آنان را میکشد و هم مدعی میشود که تعدادی فریبخوردهٔ تبلیغات آمریکا و اسراییل و پول گرفته از عربستان و دستپروردهٔ تروریستها هستند!
اکنون وضعیتی پیش آمده که تعادلقوای بین مردم و حاکمیت را از حالت قبلی که آتشی همواره زیر خاکستر بود، به بنزینی پاشیده بر سراسر شهرها تبدیل کرده است. در وضعیت جدید پیش آمده، تابلوهای خامنهای چیست؟ همانطور که اشاره شد، خامنهای و سران سهقوهاش تصمیمی بلاهتبار ولی از روی بنبست و ناچاری اتخاذ کردهاند؛ اما بادی را کاشتند که باید توفانش را درو کنند. بنابراین خامنهای دو راه بیشتر ندارد: عقبنشینی خفتبار، پاسخ ندادن و ادامهٔ وضعیت موجود.
سرکوب شورش علیه گران شدن بنزین برای رژیم خیلی گران تمام خواهد شد؛ خیلی سنگینتر از عواقب گران شدن بنزین! پیداست که بعد از این سرکوب، آنچه که میماند و ادامه دارد، باز هم خون شهیدانی که در رگان جامعهٔ ایران جریان خواهند یافت و باز هم همان گران بودن بنزین و تبعات و آثار دومینووار آن بر ارکان و جزئیات زندگی و کار مردمان است. علت آن هم این است که بنزینی بر آتش خشم جامعهٔ ایران ریخته شده است. بنابراین خامنهای و نظامش باید با بحران دو بنزین دست و پنجه نرم کند؛ بنزینی که معیشت و کار مردم را به ناکجاآباد میکشاند و بنزینی که بر سطح شهرها ریخته شده و کبریتش در خشم بالفعل جامعه، مهیای کشیدن و انفجار است.
در شورش کنونی ایران علیه حاکمیت ولایت فقیه باید بحران لبنان و عراق را هم بهموازات آن در نظر داشت. خامنهای میتوانست از بودجههای میلیونی و میلیاردیِ اختصاص یافته به حوزوههای آخوندی، حزبالله لبنان، فاطمیون افغان و حشدالشعبی عراق و... بزند و بنزین را گران نکند تا وسط بحران لبنان و عراق دچار مخمصهای نشود؛ اما شیشهٔ طلسم نظام در سرکوب و نگهداشتن سرپنجههای آن سرپا است. بنابراین با وجود بحران لبنان و عراق، دست به چنین کاری میزند که گویای به اوج رسیدن بحران موجودیت نظام در پی بروز آثار تحریمها و انزوای شدید بینالمللی و بنبست در مقابل طرد اجتماعی از جانب مردم ایران است.