گرامیباد یادوارهٔ تولد عیسی مسیح و کریسمس سال میلادی ۲۰۲۶
پنجرهٔ ورود به درک و فهم عیسی مسیح چیست؟
آیا او و رسالتش فقط از جنبهٔ مذهب و قداست قابل فهم هستند؟
تاریخ میگوید این دریچهها برای درک اندیشه و رسالت او، قابل توجه هستند اما تمامیت عیسی مسیح را نمینمایانند. گذار تاریخ و زمان میگوید مسیح را باید از دریچهٔ «عشق» شناخت.
مسیح بهگونهیی تأملبرانگیز با «عشق» آمیخته و تنیده شده است. پیامآوری که برای گسترش پیام و آرمانش نه از جنگ کمک گرفت، نه از توسعهطلبی، نه از اجبار و تحمیل و نه از جهل و خرافه. هیچکدام این ابزارهای انباشتهشده در متن زمین و زوایای تاریخ، در منظر مسیح، دارای ارزش توجه نبودهاند. از اینجاست که تفکر پیرامون مسیح، هم فلسفه را به میان میکشد، هم تاریخ را، هم روانشناسی، هم خودشناسی و نیز تعلیم و تربیت قرنهای پشت سر را به چالش میکشد.
مسیح موفق شد دو نیروی بازآفرینیِ انسانیت و تخریب آن را در اعصار بدویت بشری، نشانی بدهد. او گمشدهٔ قرنهای حیات و حضور انسان را کشف کرد. او علت همهٔ رنجهای تکراری بهدست خود بشر را کشف کرد. او قدرت محجوب و غریب آدمی را در درون و خلوت وی کشف نمود. او هجرت غریبانهٔ «عشق» از زندگی اجتماعیِ انسان را دریافت. او غلبهٔ جهل، خرافه، قدرتپرستی و زرپرستی بر هویت آدمی را نشان داد؛ تأکید هم کرد که «تعداد کمتری به این فهم دست مییابند و این راه را میروند».
بیشک مسیح را هرگز نمیتوان با معیار تنوع برداشتها از مسیحیت شناخت. برداشتهایی که گاه در دو سر طیف به معرفی او میپردازند؛ ولی با کنکاش و دقت در محصول سیاسی، اجتماعی و انسانیِ آنها، درمییابیم که نمونههایی از این برداشتها هیچ سنخیتی با پیام انسانی و آرمانیِ مسیح ندارند. این معیار را میتوان دربارهٔ دیگر عقاید، باورها و مکتبها نیز ملاک شناخت قرار داد.
دیگر با وفور اسناد و تجربههای تاریخی، عجیب نیست که سرکوبکنندگان و قاتلان مسیح ــ که تمام ابزار قدرت و سیطرهٔ سیاسی و نظامی را داشتند ــ در لابهلای جرزهای زمین و زمان پوسیدند، ولی مسیحِ مصلوب ــ بیهیچ قدرت سیاسی و نظامی ــ با تولد پیاپی نسلهای بشری، بر قلهٔ عواطف یک جهان میدرخشد و گرامیتر میشود.
این است قدرت بیشکست و لایزال عشق و پرتو روشنگرش در شناخت انسان. این است فاتح حقیقی سرنوشت زمین و زمان.