بهمن ماه برای هر مجاهد یادآور حماسهها و رشادتهای قابل تحسین و ماندگار است. از انقلاب بهمن 57گرفته، که خود نقطه عطف و سرآغازی در مسیر مبارزه انقلابی و رشد جنبش اجتماعی مردم ایران بود و هر چند نتیجه آن رنج و خون مردم و فرزندان مجاهد و مبارزشان توسط خمینی دجال سرقت شد، اما آن انقلاب نه مرد و نه خاکستر شد، بلکه جنبش و مبارزه مردم ما را به مداری بسا بالاتر و برتر منتقل کرد و به این باور و یقین رسیدیم که مبارزه علیه دیکتاتوری شاه بسا سهلتر و آسانتر از جنگ و رودرویی با مرتجعانی است که در پس نقاب مذهب و دیانت دشمنترین دشمنان اسلام و مردم ایران هستند. تا بهمن ماه 1360که یادآور حماسه عاشورای مجاهدین و فدای حداکثر آنان بود، این حماسه سرآغاز و سرفصلی هم برای سازمان پیشتاز انقلابی مجاهدین و رزم آوران آن شد که بر سر هر کوی و برزن در میدانهای رزم و نبرد رایت سرخ شرف را برافراشتند و سرود سردار خلق سر دادند که میگفت آینده مال ماست، آینده... ... وه چه روزها و ساعتهایی بود تعبیری زیباتر از عاشورای مجاهدین نمیتوان برای آن پیدا کرد و اینجا بود که سازمان ما در همه عرصهها به مداری بساجلوتر جهش نمود، چرا که بهایی و فدایی بسا بسا گران بود، که شرح آن حماسه در این مجمل نمیگنجد... ..
اما بهمن هر سال بیاختیار برایم تداعی کننده حماسهای دیگر است، حماسه و رشادت و مجاهدت همرزم و برادرم حجت که یاد و نام خویش را از میدانهای نبرد واز درون سلولهای زندان جلادان و دژخیمان تا جاودان در قلب تاریخ ایران پرواز داد و در تاریخ به الگو و نمونهای از صدق و فدای عنصر مجاهد خلق به تاریخ جنبشهای رهایی بخش هدیه داد، وه چه جایگاه پرافتخاری.
آری، ای مجاهد والامقام تو بودی که در مخوفترین زندانهای قرن حاضر، چشم در چشم هیولا تمامیت رژیم و حاکمیت ارتجاع را به سخره گرفتی و فریاد زدی، من مجاهد خلق هستم، مرعوب تهدیدها و شکنجهها و حتی تطمیع ها نشدی، تو بودی که در جواب دژخیم که گفت سازمانت از بین رفته، گفتی تا من زندهام و تا یک مجاهد زنده است سازمان از بین رفتنی نیست و اینچنین خواب از چشم حرامیان ربودی و احکام اعدام و تیرباران را به سخره گرفتی و به همه آزمایشها و ابتلائات بیابیا گفتی و راستی ای قهرمان ایستادگی و فدا، آن کوه صلابت و نجابت و صداقت را از کجا بهدست آورده بودی؟ مگر نه این است که در این مسیر حجت و شاخص و راهنمای هر مجاهد و مبارزی شدی. برتو مبارکباد فتح قلههای شرف و ایستادگی در اوج صداقت و فدای بیکران.
راستی مگر تو نبودی که با خون خزئل و فلاح و عباد هدایت و... ... .. پیمان بسته بودی و به الگو و فای به پیمان تبدیل شدی؟ این درس را روز اول، مولایمان و سردارمان ابوالفضل عباس به تمام رزم آوران و مجاهدان و رهپویان آزادی و آزادگی آموخت و تو نمونه و الگویی از همان مکتب و همان آرمان هستی، راستی چقدر به تو و راه و مرام تو افتخار میکنم در طی سالیان بعد از شهادت تو اکثر نقشه مسیرهایم به یاد و نام تو مزین گشته و ترا یکی از گواهان و شاهدان برای خویش انتخاب کردهام و با خون تو و دیگر شهیدان قسم یاد کرده و میکنم که رهرو صادقی در میسر راه و آرمان شما باشم و ترا حاضر و ناظر بر تمام اعمال و لحظههای خویش میدانم. و شما هستید که در گردنههای پرپیچ و خم مبازره کتاب استقامت و سلحشوری و پایداری بهروی دریچه قلب هرمجاهد باز میکنید و درس مشق مجاهدت و وفای به پیمان میآموزید و خندان پیروز حاضر و ناظر هستید.
برادرم نام و یاد تو در بین ما به سنتی برای سوگند و وفا تبدیل شده است میگوییم به خون حجت قسم... ... . بعد از این جمله دیگر حجت بر همه تمام است و قطعیت و قاطعیت است یقین دارم که تو در بین ما همیشه زنده و حاضر هستی و از یاد نامت قوت قلب میگیرم و هنوز آن لحظات و صدای خندههایت و سرحالی و لطیفههایت و نجابت نگاهت، وقتی که از درد مردم و... .. سخن میگفتی را بیاد دارم. مرا عهدی است با تو که بر سر آن تا زندهام به پیمانم.
ع. نادر ـ بهمن 1395.
اما بهمن هر سال بیاختیار برایم تداعی کننده حماسهای دیگر است، حماسه و رشادت و مجاهدت همرزم و برادرم حجت که یاد و نام خویش را از میدانهای نبرد واز درون سلولهای زندان جلادان و دژخیمان تا جاودان در قلب تاریخ ایران پرواز داد و در تاریخ به الگو و نمونهای از صدق و فدای عنصر مجاهد خلق به تاریخ جنبشهای رهایی بخش هدیه داد، وه چه جایگاه پرافتخاری.
آری، ای مجاهد والامقام تو بودی که در مخوفترین زندانهای قرن حاضر، چشم در چشم هیولا تمامیت رژیم و حاکمیت ارتجاع را به سخره گرفتی و فریاد زدی، من مجاهد خلق هستم، مرعوب تهدیدها و شکنجهها و حتی تطمیع ها نشدی، تو بودی که در جواب دژخیم که گفت سازمانت از بین رفته، گفتی تا من زندهام و تا یک مجاهد زنده است سازمان از بین رفتنی نیست و اینچنین خواب از چشم حرامیان ربودی و احکام اعدام و تیرباران را به سخره گرفتی و به همه آزمایشها و ابتلائات بیابیا گفتی و راستی ای قهرمان ایستادگی و فدا، آن کوه صلابت و نجابت و صداقت را از کجا بهدست آورده بودی؟ مگر نه این است که در این مسیر حجت و شاخص و راهنمای هر مجاهد و مبارزی شدی. برتو مبارکباد فتح قلههای شرف و ایستادگی در اوج صداقت و فدای بیکران.
راستی مگر تو نبودی که با خون خزئل و فلاح و عباد هدایت و... ... .. پیمان بسته بودی و به الگو و فای به پیمان تبدیل شدی؟ این درس را روز اول، مولایمان و سردارمان ابوالفضل عباس به تمام رزم آوران و مجاهدان و رهپویان آزادی و آزادگی آموخت و تو نمونه و الگویی از همان مکتب و همان آرمان هستی، راستی چقدر به تو و راه و مرام تو افتخار میکنم در طی سالیان بعد از شهادت تو اکثر نقشه مسیرهایم به یاد و نام تو مزین گشته و ترا یکی از گواهان و شاهدان برای خویش انتخاب کردهام و با خون تو و دیگر شهیدان قسم یاد کرده و میکنم که رهرو صادقی در میسر راه و آرمان شما باشم و ترا حاضر و ناظر بر تمام اعمال و لحظههای خویش میدانم. و شما هستید که در گردنههای پرپیچ و خم مبازره کتاب استقامت و سلحشوری و پایداری بهروی دریچه قلب هرمجاهد باز میکنید و درس مشق مجاهدت و وفای به پیمان میآموزید و خندان پیروز حاضر و ناظر هستید.
برادرم نام و یاد تو در بین ما به سنتی برای سوگند و وفا تبدیل شده است میگوییم به خون حجت قسم... ... . بعد از این جمله دیگر حجت بر همه تمام است و قطعیت و قاطعیت است یقین دارم که تو در بین ما همیشه زنده و حاضر هستی و از یاد نامت قوت قلب میگیرم و هنوز آن لحظات و صدای خندههایت و سرحالی و لطیفههایت و نجابت نگاهت، وقتی که از درد مردم و... .. سخن میگفتی را بیاد دارم. مرا عهدی است با تو که بر سر آن تا زندهام به پیمانم.
ع. نادر ـ بهمن 1395.