خامنهای در تنگنای بحرانها خیز برداشته بود تا از سالمرگ پیشوای پلید ارتجاع نهایت استفاده را بکند و به سیاق اسلافش همچون هیتلر و چائوشسکو و قذافی با جمع کردن مزدور قدرتنمایی کند. او قصد داشت با هیاهو و دود و دم در گام اول بخشی از ضربات و سیلیهای خورده در قیام ۱۴۰۱ را جبران کند و نشان بدهد هنوز بخشی از نیروهای اجتماعی خواهان حفظ نظام هستند و در گام بعد پروژه «ارعاب» جامعه را به موازات «اعدام» های توقفناپذیر تکمیل کند و برای مردم ایران خط و نشان بکشد که قیام برای سرنگونی به نتیجه نمیرسد.
از چند روز قبل هم پروپاگاندای حکومتی راه انداخته بودند و پاسدار وحیدی لاف «آمادگی پذیرایی از ۲میلیون زائر» میزد و تازه مدعی بود که تعداد بیشتری «خواستار حضور در مراسم» هستند اما در نهایت کوه موش زایید و از «جمعیت میلیونی» که خبری نشد هیچ، بلکه عبارت فرمایشی «اجتماع پرشکوه، عظیم و پرشور مردم قدرشناس و وفادار» هم در برخی خبرگزاریهای حکومتی به «حضور پرشور مردم و مسئولان»! تبدیل شد و وضعیت طوری شد که پخش زنده مراسم هم قطع شد و «قدرت اول منطقه» با جمعآوری همه مزدوران لشکری و کشوری! از سراسر ایران تنها توانست مساحت زیر سقف قبر خمینی و تعدادی در بیرون محوطه را پر کند و مشخص شد از آن پایگاه ۴درصدی نظام هم که روزگاری قالیباف میگفت، چیزی باقی نمانده است.
اعتراف به شکست در همه زمینهها
یاوههای خامنهای اثبات بنبست و بیراهحلی نظامش بود. او بر خط انقباض و جنگافروزی تأکید کرد و علیه باندهای مغلوب که «عقیدهشان این بود باید در یک مواردی به طرف مقابل، به جبههٔ مقابل امتیاز بدهیم و یک مقدار عقبنشینی کنیم» تاخت و بر خط بیدنده و ترمز صدور بحران و تروریسم و گروگانگیری تأکید کرد. در ادامه بر قلب قضیه انگشت گذاشت و اصلیترین دغدغهٔ شبانهروزی خود را برملا کرد که «همین اغتشاشهای پاییز گذشته بود. توجه کنید!» همچنین کابوس خود از قیام و عملیات گسترشیابنده کانونهای شورشی بیان کرد و از آتش و شعله و عملیات گسترشیابنده کانونهای شورشی و «ساختن بمب دستی» و «حرکت مسلحانه داخل خیابانها» ابراز وحشت کرد.
ولیفقیه ارتجاع، در مجموع علاوه بر صحنهسازی، صحبتهای خود را طوری تنظیم کرده بود که وانمود کند از خطر سرنگونی جسته است. اما جمله به جمله صحبتهایش نشانگر وضعیت بحرانی و تنفر مردم و اعتراف به شکست در زمینههای مختلف بود:
- او بر منفوریت خمینی دجال نزد افکار عمومی اعتراف کرد و نشان داد جامعه و نسلهای جدید با شعار «مرگ بر خامنهای، لعنت بر خمینی» از نظام و بنیانگذار پلیدش عبور کردهاند: «هیچکس... نه امروز و نه در قرنهای آینده، و نمیتواند شخصیّت او را تحریف کند؛ چند صباحی ممکن است دروغپردازی بشود، تحریف شخصیّت بشود، اما»... .
- او به دردهای بیدرمان اقتصادی و گرانی و تورم افسارگسیختهای که گریبان دهها میلیون شهروند ایرانی را گرفته است، اعتراف کرد و گفت: «خب مشکلاتی در کشور وجود دارد؛ این مشکلات را مرتّب به رخ جوان ایرانی میکشند. مشکل معیشتی هست، مشکل گرانی هست، مشکل تورّم هست؛ این مشکلات وجود دارد»!
- به فاصله عظیم طبقاتی و «واقعیت» گسل بین مردم و رژیم اذعان کرد و نشان داد همه حرفهایش درباره «سادهزیستی و پرهیز از رفتار اشرافیمآبانه» ی نمایندگان مجلس و مقامات رژیمش مزخرف بوده است: «بعضی برای اینکه امید را در دلها بکشند، اشاره میکنند به اینکه در لایههای اجتماعی، کسانی هستند که دغدغهٔ دین و ایمان و انقلاب ندارند» و تنها جوابی که داشت ماستمالی قضیه بود که «خب بله، امّا مخصوص امروز نیست... دههٔ ۶۰... و زمان خود رسول اکرم هم یک عدهیی» اینطور بودند!
- خامنهای به شکست پروژه «وعدهدرمانی» و «امیدآفرینی» خود و رئیسجمهورش اعتراف کرد و نشان داد که مردم ایران «امید» و «واقعیت» و راهحل را در مسیر دیگری میدانند: «اگر شما از امید صحبت کنید، میگویند شما از واقعیّتها خبر ندارید. چطور ممکن است از واقعیّتها کسی خبر نداشته باشد؟ واقعیّتی که آنها میگویند، همین واقعیّتهای اقتصادی است، همین مشکلات معیشتی است؛ اینها را همه خبر دارند، همه از این رنج میبرند؛ در این شکّی نیست»!
- او به تعادلقوای بالای مردم در برخورد با نیروهای سرکوب و وضعیت تهاجمی جوانان علیه نیروهای وارفتهاش اذعان کرد و در حالی که مردم ایران را «دشمن» میخواند گفت: «در چنین شرایطی که دشمن شمشیر را از رو بسته، دانشجوی انقلابی در فلان دانشگاه فحش ناموسی میشنود، از میدان خارج نمیشود؛ طلبهٔ بسیجی زیر شکنجه بهشهادت میرسد، حاضر نیست حرفی را که دشمن میخواهد بر زبان جاری کند»
- او به تنفر «جوانان» از «مسئولان» نظام سرکوبگر ولایت فقیه اعتراف کرد و نشان داد که پروپاگاندای چند سالهٔ «جهاد تبیین» با همه هزینههای هنگفت آن شکستخورده است: «یکی از این شیوهها بدبین کردن جوانان به مسئولان کشور، به حرکت کشور، به حرکت سیاسی کشور، به حرکت اقتصادی کشور و بدبین کردن افراد به یکدیگر است؛ این از شیوههای دشمن است».
خامنهای خیز برداشته بود از نردبان پوسیده خمینی بالا برود و در مقابل قیام با عرض اندام و بسیج نیرو زمان بخرد ولی هیچ مسیر و راهی را نشان نداد و حتی برای «مشکلات معیشتی و اقتصادی» هم دوباره روضهٔ تکراری وعدهدرمانی و «توصیهی... تقویت ایمان و امید» را خواند. او یادش نبود چنگ و دندانی هم که درباره «هزاران هستهٔ مقاومت در مساجد و در هیئتها» نشان میدهد از مدتها قبل شکسته و ریخته است و نماینده رئیسی در امور روحانیت دو روز قبل، لو داده که «از بین حدود ۷۵هزار مسجد در کشور، درب تعداد ۵۰هزار مسجد بسته است که این فاجعهیی است که باید بر آن خون گریست» (آخوند دولابی، انتخاب، ۱۱خرداد).
این سخنرانی مفتضح شکست خورد چون نظام به آخر خط رسیده است. در قیام ۱۴۰۱، مبارزان انقلابی خانه خمینی دجال را به آتش کشیدند و دختران دانشآموز عکسهایش را در مدارس سوزاندند و با لگد کردن تصاویر منحوسش پایکوبی کردند. سالمرگ آن روح پلید هم نتوانست برای خامنهای آبی گرم کند. تاریخ انقضای نظام خمینی و دجالگری به پایان رسیده و موضوع، زمان و همت عمومی مردم ایران برای قیام نهایی است.