آبادان قهرمان روزهای حساسی را از سر میگذراند. خامنهای و سرجلاد بدنام او تمام روشها را برای سرکوب و خاموش کردن اعتراضات دامنهدار در این شهر مجروح آزمودند اما با شعارهای مردم عقب رانده شدند. گزارشی که در یک سایت حکومتی منتشر شده، حاکی است، خامنهای و کارگزاران او در نظام قتلعام، برای خفهکردن قیام در آبادان و سایر شهرهای پشتیبان آن، یک حکومت نظامی اعلام ناشده در شهر برقرار کردهاند. استقرار پاسدار احمد وحیدی، وزیر کشور رئیسی در مسجد قائم در نزدیکی متروپل و تبدیل آن به یک ستاد بحران، بیانگر آن است که حاکمیت نه برای عملیات آواربرداری، بلکه برای مقابله با قیام وی را به آبادان فرستاده است. روانه کردن یگانهای ضدشورش از نقاط مختلف به این شهر نیز با این هدف انجام شده است.
مسدود کردن مسیرهای منتهی به متروپل ابعاد دیگری از طرح و برنامهٔ حکومتی را برای مردم آبادان بارز میکند. در بخشی از این گزارش آمده است:
«از شنبه شب، عملاً فضای شهر بهحالت حکومت نظامی درآمده و در کنار ممنوعیت مطلق حضور ایستاده افراد در جمعهای دو و سه نفره، تردد شهروندان در همین تعداد نیز ممنوع شده و مأموران بهسرعت دستور حرکت به آنها میدهند. مسیرها در محدوده چهارراه امیری، خیابان زند، فلکه طوطیا، تهلنجیها به سمت خیابان شاپور، همگی بسته شده و نیروهای امنیتی لباس شخصی، نیروهای نظامی و موتوری، مسئول اجرای این فضای شبه حکومت نظامی هستند» (سایت حکومتی بهار نیوز. ۸خرداد ۱۴۰۱).
در ادامهٔ گزارش با سه موضوع دیگر مواجه میشویم:
۱ـ ایجاد اخلال در خطوط اینترنتی و قطع آن در خوزستان و بهخصوص آبادان و اهواز برای ممانعت از درز اخبار قیام به دیگر نقاط ایران.
۲ـ ممانعت از کمکهای مردمی و نزدیک شدن خانوادههای داغدار به ساختمان فرو ریختهٔ متروپل، بیاعتنا به پیچیدن بوی اجساد در گرمای نزدیک به ۵۰درجه در خیابانهای منتهی به محل حادثه.
۳ـ بازداشت روزانهٔ جوانان شورشی و حتی نوجوانان ۱۵ تا ۱۷ساله به اتهام شرکت در خیزشهای شبانه.
البته اینها تمامی اقدامات حکومت برای مهار و خفهکردن قیام نیست. سناریوی دیگر حکومت، تبدیل فضای اعتراضی و شورشی در آبادان به عزاداری، ماتمزدگی و زانوی غم در بغل گرفتن بود. برای این هدف بعد از ۶روز اعلام عزاداری کرد و اقدام به پخش مستقیم یک نمایش در تلویزیون حکومتی کرد. این نمایش با فریادهای «بیشرف، بیشرف» در هم ریخت.
یادآوری میشود که در جریان خیزش کشاورزان اصفهانی در بستر زایندهرود، نیز سناریوی مشابهی از سوی حکومت بهاجرا درآمد که هدف از آن مصادرهٔ خیزش و ایجاد انحراف در آن بود.
بهرغم ترفندهای طراحی شده در تاریکخانهٔ اشباح آخوندی، قیام در آبادان شب به شب استمرار پیدا کرد و مرحله به مرحله تعمیق شد. جوانان شورشی سد حکومت نظامی را شکستند و مغلوب فضای رعب نشدند. مردم عزاداری برای عزیزانشان را نیز با ماهیتی تهاجمی و بهگونهیی اعتراضآمیز برگزار کردند. شعارهای سرداده شده در این نوع سوگواریها، نظام قتلعام و دسیسههای کارگزاران آن را به رویارویی طلبید و رسوا ساخت. بهموازات غلبهٔ قیام در آبادان بر فضای شدید امنیتی، شهرهای دیگر به پشتیبانی از قیام برخاستند.
در اثر فشار افکار عمومی و استمرار خیزش و مقاومت، حکومت اکنون ناچار است به گوشهیی از فساد سازمانیافته و ساختار مافیایی نظام ولایت فقیه اعتراف کند اما آن را محدود به مهرههای دستچندم و عوامل میدانی مانند «سازندهٔ بنا، پیمانکار، ناظر و دستگاههای ارائهکنندهٔ مجوز»! میکند ولی کدام آبادانی و بهعبارت گویاتر کدام ایرانی است که نداند ساختار بنا شده بر اصل ولایت فقیه از اساس فاسد و جنایتکار است. سررشتهٔ تمام فساد و جنایت به بیت خامنهای راه میبرد. این روزها شعارهای اصلی مردم بهپاخاسته آبادان و شهرهای پشتیبان آن، «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر رئیسی»، «خامنهای قاتله، ولایتش باطله» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» است.
شکست حکومت نظامی اعلام ناشدهٔ خامنهای علیه مردم جریحهدار و شجاع آبادان، این پیام را با خود دارد که وضعیت انفجاری در ایران دیگر با بگیر و ببند، پلیس ضدشورش و گلوله و گاز اشکآور قابل مهار نیست. قیام با شیوههای ابتکاری شورشگران از تمام سدها و قرقها میگذرد و خود را تحمیل و تکثیر میکند.