هیچ تعبیری بهتر از این ضربالمثل، گویای حال و روز بسامتناقض میان تبلیغات و واقعیت ارکان نظام آخوندها نیست: «قابلمه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچچی»!
موضوع این است که تبعات پساجنگ، گریبان نظام را سخت گرفته و هر روز بیشتر میپیچاند. رسانههای حکومتی جملگی از وحدت و «انسجام ملی» در پی جنگ اخیر مینویسند، میگویند، آن را حلوا حلوا میکنند و نیز هشدار میدهند که ای وای اگر این انسجام از دست برود! از آنطرف درون رسانهها پر است از دعواهای جدید که حسرت قبل از جنگاش آرزوست.
مرور مواضع باندهای حکومتی در این روزها، جابهجا نشانی میدهد که چشمانداز تبعات پساجنگ با نظام چهها که نخواهد کرد. هر روز آشکارتر میشود که از یکطرف تضاد جامعه با حاکمیت نسبت به قبل از جنگ عمق بیشتری یافته است و از طرف دیگر، باندهای قدرت و ثروت یک روز را هم برای حذف دیگری از دست نمیدهند.
این یادآوری بهجاست که زخمهای کهنهی میان مردم و حاکمیت را هیچ جنگ خارجی نمیتواند التیام بخشد. جنگ میتواند پردهی سکوت بر فریادها و مطالبات بکشد، اما نمیتواند بین آزادیخواهی، حق رفاه و حق شهروندی با دیکتاتوری، چپاول و نقض حقوقبشر، پیوند برقرار کند. مشکل بنیادین حکومت در قبل و بعد جنگ، همین عامل زیربنایی است. رسانههای حکومتی عمد دارند این عامل را با هیاهوی پردهی جنگ، مختوم جلوه دهند ولی هم دعواهای بیشتر شدهی درون نظام پس از جنگ و هم زخم عمیق میان مردم و حاکمیت، بیش از گذشته گریبان حاکمیت را میفشارد.
بههمین دلیل است که مأموریت رسانههای حکومتی در این روزها فضاسازی پیرامون بهترین فرصت وحدت است، ولی واقعیت بر طبق همان ضربالمثل، ۱۸۰درجه خلاف آن.
سایت خبرآنلاین در روز ۲۷ تیر ۱۴۰۴ در زیر عنوان «استیضاح یا کودتا؛ تندروها در کدام تهدید پزشکیان موفق میشوند؟»، نوشته است: «اولین اقدام طیف تندرو پس از جنگ، صحبت کردن از استیضاح مسعود پزشکیان است. یک نماینده مجلس میگوید حالا باید یک کودتا علیه کودتا اتفاق بیفتد.»
این قدم نخست است که میشود تداعی نمود یک ادعا یا تمایل است، ولی معلوم میشود که نهخیر، دامنه و عقبه دارد و خبر از یک سازماندهی و هماهنگی در پشت پرده میدهد:
«مدت زیادی از آتشبس بین تهران و اسراییل نمیگذرد که کاربرانی از طیف تندروها کلیدواژهٔ عدم کفایت سیاسی را در فضای سایبری برای رئیس دولت چهاردهم بهکار میبرند. این تحرکات تندروها تا جایی ادامه داشت که در هفته گذشته در یزد، مخالفان پزشکیان با امضای طوماری خواستار استیضاح رئیس دولت شدهاند.»(همان)
به موازات این بسیج میدانی در شبکههای مجازی، کاشف بهعمل میآید که در مجلس هم فکرهایی شده و یک نماینده را جلودار معرفی یک خط و برنامه کرده و چشم به تأیید خامنهای دوختهاند:
«ابوالفضل ظهرهوند، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس که در انتخابات یک سال قبل از طرفداران سعید جلیلی بود، ادعا کرده است که پزشکیان در حال براندازی از درون و کودتا است. من به این نتیجه رسیدهام که کار این دولت بستن پرونده جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران است. حالا باید یک کودتا علیه کودتا اتفاق ببیفتد. این الآن واقعا کار مجلس نیست؛ فقط در سطح رهبری است.»(همان)
برای این طرح و برنامه هم عقبهیی سازمانیافته قبل از جنگ وجود داشته که از قضا آثار پساجنگ در درون نظام، آن را تشدید نموده است:
«قبل از جنگ ایران و اسراییل هم به دنبال استیضاح رئیس دولت مستقر بودند. چند روز پیش از آغاز جنگ ایران و اسراییل، حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس اسبق کمیسیون امنیت ملی از ارسال پیامکهایی برای استیضاح مسعود پزشکیان توسط افراطیون روایت کرده. حتی در سالگرد انتخابات ریاستجمهوری، یک سری پیامکهایی با این عنوان مطرح میشود که باید پزشکیان کنار برود.»(همان)
آیا خامنهای از این جلوداریها و عقبهها در امر کودتا که یک سرش در مجلس آخوندهاست، بیاطلاع است؟ آنچه از همین حد اعترافشده در رسانهها برمیآید، اثبات هزارانبارهی بند بودن انقباض به بند ناف نظام است و هیچ تحول بیرونی ــ حتی در حد جنگ ــ نمیتواند این ذات بدگهر و نهاد بدکیش را تغییر دهد.
بهراستی بلاهت چقدر باید عمیق و صلب باشد که تصور شود یک نظام جنگافروز و بحرانزی، دست از تمامیتخواهی و سلطهگریِ مطلق بردارد. چقدر خامخیالی و کودکانهاندیشیست دل سپردن به پذیرش هرگونه تغییر و تن دادن به خواستههای مردم، توسط کیش تمامخواه و تمامخوار که رأس ولاییِ متکی بر اصل قانون اساسیِ آن، فرعونصفتیِ قدرتپرستانه را تضمین عمر نظام میداند.
دعواهای درونی هر ساختار تمامیتخواه، اگرچه فقط برای تضمین عمر بیشتر آن است، ولی از جانب مردم تجربهکردهی این ساختار، اطمینان بیشتر و قاطعتر در یقین به ضرورت بیش از پیش نفی تمامیت آن است.