قیام ایران بسان درختی ریشهدار است که هر روز وجهی از آثار و شاخ و برگهایش را در پهنهٴ سیاسی و اجتماعی بارز میکند. بروز این آثار، بر دستگاه ولایت فقیه و نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگیاش اثر مستقیم گذاشته است. این اثرگذاری نیز تمام ادعاهای اولیة خامنهای مبنی بر نسبت دادن قیام به خارج از ایران و استکبار جهانی را زیر سؤال برده و بیاعتباریاش را در درون نظام هم هر دم بارزتر میکند. البته ناگفته نماند که به مصداق «پینه دوز داند که در انبان چیست»، خامنهای هم میداند که ریشهٴ قیام ایران بسا عمیقتر از آن است که با رطب و یابس دجالگری از پس آن برآید.
از این رو خامنهای و روحانی، همواره با آثار افرونشوندهٴ قیام ایران سر و کار دارند و از قضا مجبور به اعتراف به واقعیتهای عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن میشوند. منتها این اعتراف را با دور زدن علت آن، میخواهند بر معلول آن یعنی وضعیت نزار و در هم پیچدهٴ نظام تراز کنند؛ از همین رو مجبورند وجهی از واقعیتهای جنایتبار و چپاولگرانهشان را با زبان معکوس، بیان کنند تا شاید آتش خشم و تیغهٴ سرنگونیطلب قیام ایران را پایین آورده و نرم کنند.
روحانی فیل همهپرسی هوا میکند که حافظة هوشیار و آگاهی تاریخی جامعه ایران، نامشروع بودن نظرسنجی زیر سلطه نظام سراسر فاسد ولایت فقیه را افشا کرده و بساطش را جمع میکند. قیام ایران روحانی را لاجرم یاد علت سرنگونی پادشاهی پهلوی میاندازد که جوهر آن «آزادی» بود. لاجرم با یادآوری سرنوشت پادشاهی زیر سایهٴ خدایگان قدرت، مثل اسلاف همه دیکتاتوریها، خوشرقصی مدبرانه برای حقظ نظام میکند.
قیام ایران به خامنهای حالی میکند که «ببخشین ـ دیگه باید بلند شین»! و او را بلند میکند و روبهروی اختاپوس خودساختهٴ چهار دهه جنایت و چپاول مینشاند. خامنهای در آینة خودساختهٴ چهل سال تجاوز به جسم و جان و روح ایرانزمین، جز اشعهها و پرتوهای سرنگونی تمامیت دستگاه ولایت فقیه را نمیبیند. ادعاهای دجالگرانهٴ «مثلث»ش را ـ که نیروهای خودش هم برایش پشیزی ارزش قائل نشدند ـ کنار میگذارد و تلاش میکند به واقعیت آثار قیام نزدیک شود: «کاملاً در جریان گلهها و شکوههای مردم هستیم»!
کدام ایرانی و خارجی که در جریان واقعیتهای سیاسی و اجتماعی چهل سال ایران باشد، از خامنهای قبول میکند که مردم ایران فقط «گلایه و شکایت» دارند؟ نرمترین تظاهرات یا تجمعات و مطالبات مردم در قبال نظام جمهوری اسلامی آخوندی این است که: «اسلامو پله کردن ـ ملتو ذله کردن». این شعار نه گلایه است و نه شکایت؛ که یک حکم استنتاج شده از منطق ملتیست که ریشهها و بنیادهای دجالگرانهٴ یک ایدئولوژی در امر جنایت و چپاول را تعریف و بیان میکند. این شعار تعریف و شناخت ساختار یک دستگاه فاسد سیاسی و مذهبی است. این شعار، جوهر اصل ولایت فقیه را نشانه گرفته است. و هنگامی که این تجربه و شناخت مردم به امری سیاسی بالغ میشود که قیامی را در سراسر ایران با عشق به آزادی آتش میدمد، خامنهای ارتعاش گسترشیابندهاش را در ارکان نظام فاسد آخوندی بهتر از همه حس میکند. از آنجا که میداند طلسم ولایت فقیه هم شکسته شده و طشتش از بام عرش ولایت پایین افتاده؛ از آنجا که میداند خود و نظام ولایی چه به روز سفره و سمعه و بنیاد زندگی مردم آوردهاند، بدون ابراز عبارت «پیام انقلاب شما را شنیدم»، سعی میکند تیغهٴ سرنگونیخواه قیام ایران را نرم کند: «اشرافیگری، بیتوجهی به مستضعفان و اعتماد به بیگانه، آفت انقلاب است...نه فقط از دولت و قوه قضاییه و مجلس بلکه ممکن است فردی از شخص حقیر نیز انتقاد داشته باشد... اقرار میکنیم در زمینه عدالت عقب ماندهایم»!
به یاد بیاوریم که چند هفته قبل از قیام مشهد و گر گرفتن قیام در سراسر ایران، مالباختگان و غارتشدگان که طی یک سال ندا و فریادشان به گوش فلک رسید اما به گوش خامنهای نرسید، خواسته بودند نزد خامنهای بروند تا وضع مال و اموالشان را در این مملکت تعیین تکلیف کنند. اما دستگاه ولایت فقیه نگذاشت و جلوگیری کرد. این خبر و رویداد را بگذارید کنار حرفهای دو روز پیش خامنهای و ببینید قیام ایران چه تعادل قوایی را در دستگاه فراعنهٴ ولایت فقیه شکسته است که «انتقاد به شخص حقیر» را هم میپذیرد. بهراستی که:
آنچه گرگان را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج!
این را ریزهخواران و ملازمان نشسته بر سفرهٴ جنایت و چپاول نظام هم که سرنوشتشان با بود و نبود دستگاه ولایت فقیه عجین شده، بهخوبی دریافتهاند: «رهبر انقلاب با عذرخواهی از اجرا نشدن عدالت و برشمردن آفتهای انقلاب، درباره بازگشت اوضاع به قبل از انقلاب هشدار دادند». (جوان، ۳۰بهمن)
خامنهای مثل همه دیکتاتورها و اسلاف ریاکار سلسلهٴ زر و زور و تزویر، زمان را باخته و از کلاس درسهای تاریخ بشری، بیرون رانده شده است. خوب میداند که «زمان» برای نظامش بسا تنگ و شتابان گشته است. از طرفی قیام ایران و آثار آن مثل درختی گشته که ریشه در اعماق دارد و شاخه در آسمان. ریشهها و شاخههای این درخت، بسا تکانهای شدیدتری در جامعهٴ ایران خواهند داشت که زلزلههایش را هیچ «اعتراف و اقراری» هماورد نیست...