در این واقعیت که حکومت توتالییتر ـ استبدادی ولایت فقیه با کارنامهٔ ۴۰واندی سال فساد و جنایت، ضدایران و ایرانی است، کمتر کسی تردید دارد. بههمین منوال کمتر کسی را میتوان یافت که دستکم یکبار به سرنگونی این ساختار اهریمنی نیندیشیده و آرزوی ایرانی بدون پاسدار و آخوند را در سر نپرورانده باشد. بهعبارت دیگر بهندرت میتوان کسی را یافت که از وضع موجود راضی باشد. لشگر عظیم ناراضیان بهاعتراف جامعهشناسان حکوتی اینک از طبقهٔ فرو ریختهٔ متوسط بر گذشته، به «طبقهٔ فرودست عصیانی» رسیده و در این نقطه نیز متوقف نمانده است.
«از سال۸۸ تاکنون بارها و بارها اعتراضاتی شکل گرفته که آرام یا توأم با خشونت بوده است. طبقه اجتماعی معترض در هر کدام از آنها اما فرق داشته است. از طبقه متوسط و دنبال حقرأی در سال۸۸ رسیدیم به طبقه فرودست عصبانی از گرانی بنزین در آبان ۹۸ حالا هم با تجمع و تحصن و اعتراض کشاورزان اصفهانی شاهد به میدان آمدن طبقه سنتیتری بودیم که پیشتر از این کارها نمیکردند» (روزنامه حکومتی جهان صنعت. ۷آذر ۱۴۰۰).
کوتاهتر شدن بازههای زمانی خیزش در ایران
واضحتر از این اگر بخواهیم بگوییم یعنی کارد ستم این رژیم به استخوان ملت رسیده و وضعیت بهقول این جامعهشناسان «خطرناک»! است.
بهموازات این تحول، اینک شاهد کوتاهترشدن هر چه بیشتر بازههای زمانی قیام و خیزش هستیم. از قیام ۸۸ تا ۹۶ با یک بازهٔ زمانی ۸ساله مواجه هستیم، بعد از آن سال به سال یک قیام سراسری داشتهایم. با شکست خوردن کرونای ولایت در مهار خیزشهای اجتماعی با سوارشدن بر پاندمی کرونا، در سال۱۴۰۰ خیزش زنجیرهوار استانهای شورشی عرصه را بر دیکتاتوری دینی تنگ کرده است. بلوچستان، بعد خوزستان و سلسلهای از شهرها و اینک اصفهان و چهار محال بختیاری.
این رشد تصاعدی چه پیامی دارد؟
پیام روشن آن بیگمان جز این نمیتواند باشد که باید در آینده نزدیک یک جهش کیفی را انتظار داشت.
زایندهرود سخن میگوید
تجربه قیام زایندهرود به ما میگوید برای اثرگذار بودن خیزشهای اجتماعی باید از مدل کانونهای شورشی پیروی کرد و این استراتژی را به شهرهای ایران گسترش داد. سخن درست این است که بگوییم استراتژی کانونهای شورشی بعد از قیام آبان ۹۸ و خیزش استانهای مختلف، بار دیگر صحت و کارآیی خود را در خیابانهای ایران نشان داد. این استراتژی در پراتیک روزانهٔ کانونهای شورشی خود را به مردم جویای تغییر مینمایاند و راه نشان میدهد. کوتاهشدن بازههای زمانی خیزشها میوهٔ این استراتژی پیروزمند است.
اکنون جوانان شورشی با کشاندن اعتراضات به خیابانها و ایجاد جنگ و گریز، نیروهای سرکوبگر حکومت را به چالش میکشند. آنها با کشاندن و گسترش شورش به نقاط مختلف شهر، سگان دستآموز خامنهای را خسته، فرسوده و زمینگیر میکنند.
ایستادگی در برابر مزدوران اعزامی خامنهای و شکستن هیمنهٔ پوشالی آنها باعث آزادشدن انرژیهای بیشتری از خلق ستمدیده میشود. در نقطهٔ مقابل، وقتی قوای سرکوبگر بدانند که بهمحض شلیک به سمت مردم یا ضرب و شتم قیامآفرینان، بیدرنگ شناسایی شده و در شبکههای مجازی معرفی و انگشتنما میشوند، در اقدام بعدی دستشان میلرزد و دچار تزلزل میشوند.
شلیک به سمت مردم بزرگترین اشتباه استبداد خونریز دینی است و کفهٴ براندازی را سنگینتر خواهد کرد.
استراتژی کانونهای شورشی با هر کلان اشتباه حاکمیت، به جلو جهش خواهد کرد. این است بنبست حکومت در اقدام به سرکوب و پرهیز از آن.
آدرسدهی مجاهدین به مردم
روزگارانی دراز، راهبرد حاکمیت در مورد مجاهدین این بود که باید از درج هر خبری از آنان در داخل و خارج ایران جلوگیری کرد تا این تلقی بهوجود بیاید که دیگر وجود ندارند. روزهٔ صمت آخوندها و وزارت بدنام در مورد مجاهدین با استراتژی کانونهای شورشی در هم شکست. اکنون در هر قیام و خیزش، پروپاگاندای حکومتی نمیتواند بیآدرسدهی مجاهدین خبری را منتشر نماید؛ زیرا بهخوبی میداند هر حرکتی که رنگ و بوی براندازی داشته باشد از آنان منشاء گرفته و در نهایت در خدمت استراتژی کانونهای شورشی است.
این همان واقعیتی است که روزنامهٔ حکومتی رسالت. ۸آذر ۱۴۰۰ را بر آن داشته که با تشر زدن به خودیهای نظام بنویسد که نسبت دادن هر حرکت اعتراضی به مجاهدین بیش از اینکه آنها را بیاعتبار کند، «برایشان وجههیی خلق میکند که گاهی با صرف سالها وقت و میلیاردها دلار هزینه نمیتوانستند انجام دهند». ! و میافزاید:
«در این سالها بهدلیل انتساب بیشتر معترضان و منتقدان به این گروه، بیشتر از نمود کین و خشونت آنها، تأیید و اعتراف به توان و تشکیلات آنها کردهایم که هر زمانی اراده کردهاند توانستهاند این همه نیرو به خیابان بفرستند»!
پیام واضح این اعتراف آن است که استراتژی کانونهای شورشی اینک به راهنمای عمل هر کسی تبدیل شده که در مسیر براندازی این حکومت گام برمیدارد. این استراتژی اینک در کف خیابانهای ایران راه میرود.