آخوند احمد خاتمی در یک سخنرانی هراسآلود و پرالتهاب در پانزدهم خرداد ۱۴۰۴ در ورامین، بهصراحت از «اغتشاشاتی» سخن گفت که «برای براندازی سریع» سازماندهی شده بودند.
«فتنه اغتشاشات ۱۴۰۰ اغتشاشات ۱۴۰۰ اغتشاش براندازی سریع بود دیگه بیپرده. شعارهایی که تو کوچه و خیابانها به بدبختها گفته بودند اگر تو کوچه پس کوچهها فلان شعار رو نوشتید عکس بگیرید برای ما بفرستید».
این اعتراف، ولو ناخواسته، نشانگر نفوذ و تأثیر کانونهای شورشی و مقاومت سازمانیافته در لایههای شهری و حتی حاشیهای است.
در بستر تحولات اخیر، چنین اظهاراتی فقط بازتاب وضعیت امنیتی نیست، بلکه اعتراف به بحران مشروعیت نظام است. همانگونه که آخوند خاتمی اذعان کرد، این تحرکات از دل جامعه برخاستهاند و از طریق شیوههای خلاقانه و ناشناخته نظیر نوشتن شعار در کوچهپسکوچهها و مستندسازی آن، سعی در برهم زدن فضای سرکوب داشتهاند. او با صراحت این اقدامات را به مجاهدین نسبت داد و با غیظ تمام آنها را «منافقین ضدخلق!» نامید؛ برچسبی آشنا که در گفتمان رسمی و پروپاگاندای این رژیم علیه سازمان مجاهدین خلق به کار میرود.
چرخش گفتمانی: از انکار به اعتراف
یکی از عناصر کلیدی سخنان احمد خاتمی، تغییر لحن و گفتمان نظام از انکار کانونهای شورشی و مقاومت سازمانیافته به اعتراف به تهدید واقعی است. او میگوید: «آمریکا بودجه یک سال کشور رو خرج این اغتشاشات کرد... عامل و ایادی اینها هم منافقین بودند». این جمله، فراتر از تئوری توطئهٔ رایج، یک اعتراف ضمنی به این واقعیت است که دیکتاتوری فرتوت خامنهای اکنون یک مقاومت سازمانیافته را با ظرفیت براندازی واقعی در برابر خود میبیند، که در عین فقدان ابزارهای کلاسیک جنگی، از انسجام ایدئولوژیک، قدرت شبکهسازی و حضور میدانی برخوردار است.
کانونهای شورشی: تجلی نیروی مقاوم در تاروپود جامعه
در اعتراف احمد خاتمی، میتوان جایگاه کانونهای شورشی بهمثابه پدیدهیی نوین در مبارزات ضدحکومتی را مشاهده کرد. استفاده از واژگانی مانند «براندازی سریع»، «شعارنویسی خیابانی» و «عکس گرفتن» نشان میدهد که نظام با الگویی سیال و نامتمرکز از مقاومت مواجه است. این الگو برخلاف شورشهای کلاسیک، تکیهاش بر زمینهسازی قیام و سرنگونی است.
آنگونه که در تحلیلهای نهادهای امنیتی نظام نیز مشاهده شده، این کانونها نه گروههایی پراکنده، بلکه حلقههایی از نیروی هدفمند و سازمانیافته هستند که با راهبردی مشخص، در فضای سرکوب حرکت میکنند و عنصر «امید به پیروزی» را در لایههای اجتماعی تزریق میکنند.
ولایت فقیه: مرز حیات و ممات رژیم
بخش قابل توجهی از سخنان خاتمی به «ولایت فقیه» اختصاص داشت. او با مقایسهای معنادار بین اخوانالمسلمین در مصر و جمهوری اسلامی در ایران گفت:
«اخوان المسلمین حزب ۸۰ساله عرب بود در مصر و در جهان اسلام اینها یک سال حکومت رو در مصر به دست گرفتند نتونستند یک سال نگه دارند بهسرعت کودتا شد سرنگون شدند ما ۴۷سال است ولایت فقیه در کشورمانده و خواهد ماند.
راز ماندگاری این نهضت ۴۷سال همین ولایت فقیه بود که امام عزیز فرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشور آسیب نبیند».
تأکید مکرر بر ولایت فقیه، نه نشانه قدرت، که خود علامتی از بحران است. هر چه تکرار بر «ماندگاری» بیشتر میشود، هراس از فروپاشی عیانتر میگردد. در زبانشناسی سیاسی، وقتی یک نهاد حاکم ناچار است موجودیت خود را بهکرات و با تأکید تصریح کند، این خود نشانهای از آسیبپذیری آن است.
خط قرمزهای لرزان
خاتمی در بخش دیگری از سخنانش با فریاد گفت: «غنیسازی خط قرمز ماست. اگر غنیسازی نه، مذاکره بیمذاکره!» این موضعگیری تند، زمانی معنادارتر میشود که آن را در کنار هراس از سقوط درونی بررسی کنیم. هنگامی که رژیمی در برابر مردم خود به لرزه میافتد، در سیاست خارجی به مانور تهاجمی روی میآورد تا تصویر اقتدار را در داخل حفظ کند.
آنچه از لحن و محتوای سخنان احمد خاتمی برداشت میشود، ترس از براندازی است که با واژگانی چون «اغتشاش براندازی سریع» بیان میشود و منشأ آن نه دولتهای خارجی بلکه مقاومت سازمانیافته داخلی است. این اعترافات را باید در چارچوب زهواردررفتگی و به انتها رسیدن ذخایر استراتژیک این رژیم و شکافهای فاحش آن تحلیل کرد؛ شکافهایی که نیروهای سرنگونکننده با چالاکی از آن بهره میگیرند تا پروژه براندازی را از «امکان» به «ضرورت» تبدیل کند.