728 x 90

اقرار دیرهنگام به شکست و ورشکستگی نظام ولایت فقیه

ناتوانی نظام آخوندی در مهار قیام ایران
ناتوانی نظام آخوندی در مهار قیام ایران

اعتراف به ورشکستگی ایدئولوژی منحط خمینی و در گل ماندگی و شکست فاشیسم دینی حاکم موضوع جدیدی نیست، اما این‌که این واقعیت در رسانه‌های حکومتی علناً بیان می‌شود و بحرانهای کنونی گریبان‌گیر حاکمیت آخوندها را ناشی از ساختار فاسد و تاریخ‌گذشته ولایت فقیه اعلام می‌کنند، پدیده جدیدی است. به‌خصوص این‌که شخص خامنه‌ای را به زیر سؤال می‌کشند و او را مستقیم یا غیرمستقیم مسئول اصلی فضیحت‌های کنونی آن معرفی می‌کنند، این صدایی است که هر چه می‌گذرد، بلندتر می‌شود.

ابوالفضل قدیانی، از اعضای سابق باند فاشیستی موسوم به مجاهدین انقلاب اسلامی و یکی از مهره‌های باند اصلاح‌طلب موسوم به علیرضا رجایی، طی بیانیهٔ مشترکی استبداد سیاه دینی حاکم و مشخصاً شخص ولی‌فقیه را زیر سؤال برده‌اند.

این بیانیه که روز ۸مهر ۹۷ در برخی رسانه‌های باند اصلاح‌طلب درج شده است، با اشاره به بحرانهای علاج‌ناپذیری که سراپای آن‌را فراگرفته چنین آغاز می‌شود: «جمهوری‌ اسلامی اکنون در غرقابه‌های بحران دست‌وپا می‌زند و امواج بحران هر روز از سویی به آن حمله‌ور می‌شود. تظاهر به خونسردی و اعتماد به‌نفس ظاهری نیز دردی از دردهای بی‌شمار این موجودیت بیمار را درمان نمی‌کند. هم‌چنان‌که حبس‌ها و حصرها و گیر و دارها نیز».

بیانیهٔ‌ مزبور سپس با اعتراف به این‌که خشت اول این بنای کج با مجلس خبرگان و قانون اساسی ولایت فقیه گذاشته شد، به مخالفت پدر طالقانی با این خبرگان آخوندی و آنچه در دستورکار داشت اشاره می‌کند و می‌نویسد: «تصویر نمادین مجاهد نستوه آیت‌الله طالقانی که از نشستن بر صندلی‌های آن مجلس خطاکار سرباز زد و نشستن بر زمین را به مشارکت در این صحنه‌آرایی ترجیح داد، گویای همان فاجعه‌‌یی است که در راه بود».

بیانیهٔ مشترک ابوالفضل قدیانی و علیرضا رجایی با اشاره به این‌که به گمان آنها افزودن قید اسلامی به جمهوری در سال ۵۷، قرار دادن یک تضمین اخلاقی برای دموکراسی بود، اما این به شکل‌گیری حکومتی که از آغاز جمهوریت را به صلیب کشید می‌افزاید: «الیگارشی قدرت نوپدید پس از انقلاب، نهاد از پی نهاد تأسیس کرد تا شاید بر هر لحظه بحرانی خویش غلبه کند و باز نمی‌توانست. در درون همین الیگارشی بود که حلقه‌ها و کانونهای قدرت با ثروتهای مولتی‌میلیاردی شکل گرفتند که دولت و حکومت را به‌عنوان زمین بازی اقتصادی خود می‌بینند و به‌طور مشخص در تعارض با هنجارهای دموکراتیک، اقلیت‌های قومی و مذهبی و رسانه‌های آزاد هستند».

بیانیه در پایان تعریف جدیدی از نقش اسلام در حکومت به دست داده و خواستار آن شده که اسلام «همچون یک منبع اخلاقی و اعتقادی غنی، بر ضرورت حاکمیت بی‌چون و چرای مردم صحه گذارد».

زیر سؤال بردن ساختار حاکمیت فاشیسم دینی، تنها به این ۲نفر که به حاشیه رانده شده‌اند محدود نمی‌شود. یک روز پیش از آنها، حدود ۳۰۰نفر از کسانی که رسانه‌های باند اصلاح‌طلب از آنها به‌عنوان اندیشمندان، صاحب‌نظران و دانشگاهیان» نام برده‌اند طی بیانیه‌یی با ایما و اشاره ریشه مشکلات را ساختار نظام ولایت فقیه دانسته و نوشته‌اند: «پذیرش نظری و عملی چیدمان ارکان حاکمیت در انجام وظایف به‌صورت کارآمد و اثربخش در چارچوب قانون اساسی بر اساس الزام به رعایت توازن در مسئولیت‌ها، اختیارها و پاسخگویی‌ها».(روزنامه اعتماد ۷مهر ۹۷)

در واکنش به این موج گسترده به چالش کشیدن استبداد دینی، گماشته‌های خامنه‌ای نیز اینجا و آنجا فریاد و فغان برداشته‌اند. در همین رابطه آخوند صدیقی، امام‌جمعه موقت خامنه‌ای در تهران طی سخنانی در یکی از مراسم عزاداری محرم گفته است:‌ «در برابر فتنه‌ها باید اقدامات لازم را انجام دهیم، چرا باید سخنان رهبرمان که امام حق است بر روی زمین بماند».(سایت شبستان ۹مهر ۹۷)

همان‌طور که ملاحظه می‌شود این اظهارات در زمینه ورشکستگی رژیم پلید ولایت فقیه، توسط کسانی ابراز می‌شود که خودشان(قدیانی و رجایی) از سرسپاران آن و از کسانی بوده‌اند که از روز اول در جاانداختن آن نقش داشته‌اند و حتی با ارگانهای امنیتی آن در زمینه سرکوب‌های فاشیستی در دهه ۶۰ دست داشته است.

همچنین این اظهارات توسط کسانی ابراز می‌شود که در طول این حاکمیت منحوس اگر به فرض این‌که مانند آن ۲نفر عمیقاً و قلباً به آن معتقد نبوده‌اند، اما از ملتزمین و سرسپاران بوده‌اند و به آن خدمتها کرده‌اند.

واقعیت این است که شکست و به بن‌بست رسیدن نظام ولایت فقیه و اعتلای قیام و جنبش اعتراضی و انقلابی مردم است که اکنون آن دو نفر و این سیصد نفر را وادار کرده است، که نه تنها به شکست آن اذعان کنند،‌بلکه از اساس زیرآب آن‌را هم بزنند و حتی مانند قدیانی و رجایی به مواضع انقلابی آیت‌الله طالقانی علیه آن نیز که دقیقاً رو در روی مواضع ارتجاعی خمینی دجال بود استناد کنند.

سؤال این است که چرا این افراد هم خودشان به آخر خط حمایت از رژیم رسیده‌اند و هم این‌گونه اعتراف می‌کنند که نه تنها در شرایط کنونی نامشروع است بلکه از بنای آن هم توسط خمینی بر عدم‌مشروعیت گذاشته شده است؟

جواب را باید در خیزش و خروش مردم در جریان اعتراضاتشان و قیام‌های دیماه ۹۷ جستجو کرد که این مردم به کمک کانونهای شورشی و مقاومت سازمان‌یافته آن‌ را در تله سرنگونی انداختند.

واضح است که اگر غیر این بود، محال بود که عناصر وابسته و یا وابسته قبلی و بریده فعلی از آن، این چنین مایه‌ای می‌داشتند که این‌طور بی‌محابا آن‌ را شلاق‌کش کنند و بر نامشروع بودن آن از ابتدا اعتراف کنند.

این قیام‌آفرینان و کانونهای شورشی بودند که بی‌اعتنا به سرکوب و هارت‌وپورت‌های سردمداران و عناصر سرکوب آن، راه قیام و اعتراض را گشودند، آن‌چنان که برای این عناصر هم راه باز شده است که به عدم‌مشروعیت یعنی ارتجاعی بودن، سرکوبگر بودن و ضدمردمی بودن آن اذعان کنند.

این اعترافات در عداد اعترافات مهر‌ه‌ها و سردمداران حکومت شاه است که در جریان قیام و اعتراضات مردم در سال ۵۷ ناگزیر شدند به حقایق زیادی در زمینه ضدمردمی آن حکومت و به‌ویژ‌ه شخص شاه اعتراف می‌کردند.

همان‌طور که آن زمان آب سرنگونی از سر آن رژیم گذشته بود، اکنون نیز نظام آخوندی آن‌چنان در تله سرنگونی افتاده است که تنها راه و چاره این است که به‌قول مردم قیام‌کننده علی خامنه‌ای بی‌زحمت از جایش بلند شود و رژیم نیز بی‌زحمت گورش را گم کند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/47f24c87-e0d9-41b5-ae3b-c23040a39db4"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات