چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نا دیدنیست، آن بینی!
برای شناخت هر پدیدهای، بهتر آنست که آن را از دید دشمنش ارزیابی کرد.
جهت روشن شدن مطلب، کمی به عقب میرویم تا روشنتر و راحتتر بتوانم هدفم را بیان بکنم.
از چگونگی رفتن شاه و غصب حاکمیت توسط خمینی، همگان آگاهند. چون در این باره مقالات و کتابهای زیادی نوشته و سخنرانیهای فراوانی شده که همه میتوانند با مطالعه آنها، به واقعیتها و مسایل آن واقف شوند، لذا از بیان آنها میگذرم.
توجه شما را به واقعهیی در روز آزادی آخرین دسته از زندانیان از زندان شاه جلب میکنم. در آن روز یعنی ۳۰دی۵۷ با توجه به فرار شاه از کشور و حضور مردم در برابر زندان قصر، نماینده زندانیان یعنی مسعود رجوی را برای صحبت با مردم به بالای سر در زندان آوردند. یکی از صحنهگردانان آن ماجرا میکروفون را گرفت و تلاش کرد از «عفو» زندانیان و آزادی زندانیان توسط «روحانیت» سخن بگوید. مسعود رجوی بلادرنگ میکروفون را از او گرفت و خطاب به انبوه جمعیتی که در برابر زندان قصر تجمع کرده بودند گفت: «ما همه این آزادی را مدیون شما ملت هستیم نه شخص دیگری یا گروهی خاص». مسعود افزود: «عفوی در کار نیست. اینجا کسی جرمی مرتکب نشده است که عفو و بخشش بطلبد. اگر کسی در این میان باید عفو و بخشودگی بدهد؛ این ما هستیم»
با این برخورد در حالیکه هنوز ساعاتی قبل از آزادی از زندان بود کاملاً روشن است که مسعود رجوی تا چه اندازه به خمینی و آخوندهای خمینیصفت شناخت عمیقی داشته است.
او بهدلیل شناخت درستش از خمینی کفتار به او لقب «دجال جماران» را داد. و در مقابل تنوره کشیدن او هرگز جا خالی نکرد و روشنترین برخوردها و مرز بندیها را، هم در مطبوعات آن روزها و هم در سخنرانیهایش مطرح کرد. البته متأسفانه خیلی از افراد که به تاریخ آن روزها مسلط نیستند و یا به شنیدههای مغرضانه دشمن گوش میسپارند، هرگز در جریان لحظه به لحظه برخورد و یا جنگ بین این دو جریان، قرار نگرفته و نسبت به این قضایا نا آگاهند. لذا بر اثر تبلیغات رژیم چنین میانگارند که سازمان و آقای رجوی بهدنبال سهمخواهی در حاکمیت بودند! در صورتیکه تمام زمینه برای سهم بیشتر یا مال خود کردن انقلاب، برایشان وجود داشت، (اگر چنانچه میخواستند محافظه کارانه برخورد کنند، و به رهبری و قوانین عهد حجری و مخصوصاً به اصل ولایت فقیه من در آوری او گردن بگذارند!).
ولی صاف و شفاف و صادق بودند و برخوردهای اصولی سازمان دشمنی بین این دو جریان را مضاعف کرد. و از همین جا دشمنی آشکار خمینی با مجاهدین، شروع شد که متأسفانه به کینهتوزانهترین شکل تا به امروز هم ادامه دارد!
واقعیت این است که او در سبعیت دست چنگیز و تیمور و اسکندر و اشرف افغان و رضا قلدر و پسرش را از پشت بست! و در ویرانی ایران، از قلدران تاریخ و حاکمان وابسته به اجانب، گوی سبقت را ربود، چنانکه گویی فقط بهخاطر این وظیفه او را راهی ایران کرده بودند تا کارهای ناکرده دیکتاتورها و حاکمان وابسته به خارج را که نتوانسته بودند مردم را بروز سیاه بنشانند و مملکت را به بیغولهای تبدیل نمایند، تکمیل نماید. و اسلاف بدتر از خودش نیز، راه کشتار و غارت و جنایت را ادامه دادند، تا جاییکه عمله و اکره ولایت، با صراحت اینجا و آنجا اعلام میکنند که شماها فکر میکنید که بتوانید ایران را از ما پس بگیرید، ولی اگر به اینکار موفق شدید، مطمئن باشید که یک کشور سوخته و ویران را تحویل خواهید گرفت.
بنابراین از همان ابتدای انقلاب و حتی قبل از آن در زندان شاه دو جریان انقلابی مجاهدین خلق با جریان راست ارتجاعی (آخوندها) کاملاً در دو سر طیف قرار داشتند. در این رویارویی آخوندها، مجاهدین و فداییها را را نجس اعلام کردند و عملاً در جبهه شاه و ساواک در برابر انقلابیون واقعی قرار گرفتند. مجاهدین هم در یک مرزبندی آشکار و قاطع با آنها که هم جبهه با دشمن شده بودند مرزبندی روشن و قاطعی را ترسیم کردند.
این جریان مرتجع که دشمنیشان با مجاهدین بالا گرفته بود دنبال این بودند که از زندان شاه آزاد شوند تا با مجاهدین بجنگند و با این توجیه عملاً با گفتن «سپاس اعلیحضرتا!» از زندان شاه آزاد شدند.
همین دشمنی، بهعلاوه مرزبندی سازمان با اقدامات و تفکرات خمینی، بهدلیل نبود آزادیها و تبعیض، در همان سالهای اول، باعث ایجاد کینه عمیقی در خمینی شد که از همان روزها با راهاندازی گروههای چماقدار، فضا را برای فعالیتهای آزاد سیاسی که دستاورد انقلاب ضدسلطنتی بود و رسمی و قانونی بود، هم برای سازمان و هم دیگر آزادیخواهان تنگ و محدود کرد، تا جاییکه قبل از۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که حدود دو سال و اندی از انقلاب میگذشت، چماقدارن او تعداد قابل توجهی از فعالان و هواداران سازمان مجاهدین را بهشهادت رساندند.
در متینگهای آقای رجوی در امجدیه یا در خزانه، چماقداری خمینی دیگر جواب نمیداد، و آنها از گاز و گلوله و تیراندازی، استفاده میکردند، و بهمین جهت آقای رجوی در امجدیه در سخنان چه باید کرد با خمینی و چماقدارانش اتمامحجت کرد، تا اینکه نیروهای سرکوب رژیم به دستور خمینی در ۳۰خرداد ۶۰ بروی تظاهرات مسالمتآمیز بیش از نیم میلیون نفر در تهران، رگبار باز کردند.
خمینی با فتوای که در سال۶۷ داد حکم قتلعام زندانیان سرموضع را صادر کرد. گروه مرگی که برای اینکار تشکیل داد و رئیسی جلاد هم جزو این گروه بود با قساوت تمام و در مدت چند هفته با قتلعام بیش از سی هزار از بهترین و فرهیختهترین فرزندان ایران زمین که اکثراً یا مدت زندانیشان تمام شده و ملی کشی میکردند (آزادشان نکرده بودند)، این جنایت را پیش برد. کسانی که اسیر بودند و حکمشان را میکشیدند و بعضاً در شرف آزادی بودند تنها به بهانه «سر موضع» بودنشان، قتلعام شدند.
بهقول اشرف شهیدان: «جهان خبردار نشد که بر مجاهدین چه گذشت!».
در این چند روز که شاهد اوضاع خانوادههای شهدا و جوانب کار محاکمه دژخیم حمید نوری از نزدیک هستم، به دلایلی که خودم مدت مدیدی در زندان بودم، شرایط شهدا و خانوادهها را بهخوبی میتوانم درک بکنم که کشتار و کتمان گور شهدا از منظر احساس و عاطفه، چه عوارض جبرانناپذیری روی خانوادهها میگذارد.
آری این جنگی است که خمینی به ما تحمیل کرده و ما باید بهدلیل این خونهای بهناحق ریخته شده آنرا تا نهایت در اشکال مختلف ادامه بدهیم تا بتوانیم دین خود را به مردم و جامعه و کشور ادا کنیم.
با توجه به خونهای ریخته شده توسط خمینی و دار و دسته جنایتکارش و چند نسلی را که به قربانگاه برده شدند، باید فرزندان خلف مردم ایران، جوانان و کانونهای شورشی قهرمان و ارتش آزادیبخش ملی ایران تحت فرماندهی آقا مسعود رجوی، تکلیف مردم ستمزده ایران را با این جرثومههای فساد و جنایت روشن کرده و با پیروزی در عرصههای مختلف، از جمله با پیروزی در دادگاهی که برای محاکمه دژخیم حمید نوری برپا شده است، یک به یک جنایتکاران دستاندکار قتلعام و کشتار مردم در قیامهای سالهای اخیر از جمله قیام آبان ۹۸ را به پای میز محاکمه بشکانیم.
در این صورت، عمله و اکره رژیم از جمله مزدوری که سابقا بخدمت رژیم در آمده تا برای سازمان در خارج، مشکل آفرین باشد، نیز در ادامه این دادگاه یقینا تعیینتکلیف خواهد شد، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! و این از ثمرات خون جوشان این شهدای قتلعام شده، جنبش دادخواهی با حمایت آتشین کانونهای شورشی و فعالیتها و افشاگری ۴۲ساله سازمان خونبار مجاهدین خلق است که به امید خدا به ثمر خواهد نشست!
البته شکست وزارت اطلاعات و مهرههای سیاسی و نظامی و اهرمهای تروریستی رژیم مقدمه پیروزی بزرگتر جنبش دادخواهی در داخل میهن است. دور نیست روزی که با پیروزی بر این اهریمنان، کشور از لوث وجود نجس و پلیدشان پاک و مردم ایرانزمین رها و آزاد شوند. الیس الصبح بقریب!
طاهر-۲۰ آگوست / استکهلم
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است