در طول ۴۷ سال گذشته، جامعهی ایران مسیری تاریخی و اجتماعی را پیموده است که نتیجهی گریزناپذیر آن، فرسودگی ساختاری و استیصال مزمن حاکمیت ملایان بوده است. این استیصال نه پدیدهیی مقطعی، بلکه برآیند انباشت تضادهایی است که از نخستین روزهای استقرار حاکمیت دینی، میان جامعهی در حال تحول ایران و ساختار بستهی تمامیتخواه شکل گرفت. امروز، یکی از بارزترین نشانههای این بنبست، توسل آگاهانه و هدفمند حاکمیت به صحنهگردانی سلطنتطلبان برای مخدوشسازی چهرهی اپوزیسیون، بهویژه جلوگیری از دیدهشدن جایگزین واقعی، اصولی و در دسترس است.
ویژگیِ پایدار جامعهی ایران در این دههها، مطالبهی آزادی در برابر استبداد مطلق بوده است. این مطالبه، نه محصول تحریک بیرونی و نه نتیجهی بحرانهای زودگذر اقتصادی، بلکه ریشهدار در تجربهی زیستهی نسلهایی است که طعم حذف، سرکوب، تبعیض و انسداد سیاسی را بهطور مستمر چشیدهاند. جامعهی ایران، بهویژه پس از دههی هفتاد، وارد مرحلهای شد که در آن خواست آزادی، از سطح اصلاح درونساختاری عبور کرد و به نفی بنیادین هر شکل از دیکتاتوری ـ با هر پوشش ایدئولوژیک ـ رسید.
این روند بهطور خاص پس از قیام سراسری ۱۴۰۱ شتاب و عمق تازهای یافت. آنچه در این قیام برجسته شد، نهفقط اعتراض به یک سیاست یا یک جناح، بلکه تعمیق مرزبندی روشن و آگاهانه با کلیت حاکمیت و هرگونه بازتولید استبداد بود. جامعه، تجربهی تاریخی خود را به سرمایهی سیاسی تبدیل کرد و نشان داد که نه به گذشته بازمیگردد و نه فریب نسخههای بازسازیشدهی دیکتاتورگرایی را میخورد.
در چنین فضایی، اکسیژنی که در آسمان سیاسی ایران تنفس میشود، نشانهی ورود به مرحلهی تغییر ناگزیر است؛ تغییری که هم در درون حاکمیت و هم در بیرون آن جریان دارد. توفانهای متراکمشدهی دهههای گذشته، اکنون به گردنهی وزیدن رسیدهاند. آنچه سالها سرکوب و به تعویق افتاده بود، امروز بهصورت فشرده و همزمان در حال بروز است و توازن قوا را بهطور بنیادین دگرگون کرده است.
در این مرحله، غبارهایی که حاکمیت با هدف نفی جایگزین(آلترناتیو) واقعی بر فضا پاشیده بود، بهتدریج کنار رفتهاند. همین شفافشدن مرزبندیها است که وحشت حاکمیت را دوچندان کرده است. توسل به برجستهسازی سلطنتطلبی توسل کارگزاران میدانیِ حاکمیت، بیش از آنکه نشانهی قدرت باشد، اعترافی نانوشته به ترس از جایگزینی است که ریشه در واقعیت جامعه دارد، نه در نوستالژی گذشته یا پروژههای مصرفی رسانهیی.
این وضعیت، داراییهای ارزشمند اکثریت جامعهی ایران را برای استفاده از فرصت تاریخیِ پیشِ رو شکل داده است. اما این داراییها تنها در صورتی به نیروی تغییر بدل میشوند که مسئولیت ملی، ایرانی و تاریخیِ این مرحله جدی گرفته شود. مسئولیتی که در کانون آن، شناساندن همهجانبهی آلترناتیو اصولی، دموکراتیک و در دسترس، به جامعه قرار دارد.
اکنون، فصل آزادسازی انرژی اجتماعی است؛ فصلی برای تمرکز بر هدف اصلی، عبور از دیکتاتوری در هر شکل آن و گشودن افق آزادی، حاکمیت مردم و آیندهای مبتنی بر کرامت انسانی. این فرصت، نه تکرارشدنی است و نه بیهزینه؛ اما بیتردید بیش از همیشه و بهعنوان فرصتی نادر و تاریخی، ممکن و در دسترس است.