سر برآوردن اتحاد چالشها
بند آمدن نفس اقتصاد در ایران و اثرگذاری مستقیم آن بر سیاست، معیشت، محیطزیست، آموزش، مهاجرت، فساد و ایجاد بحرانیترین وضعیت زیستی، در بسیاری گفتارها و نوشتارها نشر یافته و نقد شده است. اما سرجمع این عناصر بحرانزا که گریبان مردم را گرفته و نفس زندگی و معیشتشان را بند آورده، کمتر در ارتباط با هم و در یک قاب اینفوگرافی مورد بررسی واقع شده است.
قابل توجه اینکه این عناصر بحرانزا که مولد همهشان یک حاکمیت با مجموع مدیران و کارگزارانش است، تبدیل به بزرگترین چالش سیاسیِ رژیم ملایان در آستانهٔ نمایش انتخابات ۱۴۰۰ شدهاند.
محصولات و مشخصات این عناصر بحرانزا که معرف شرایط کنونی نظام آخوندی و جامعه ایران هستند، دستمایهٔ یک گفتگو توسط روزنامهٔ حکومتی مستقل با یک روزنامهنگار و فعال سیاسی حکومتی بهنام فؤاد شمس شده است. محورهای این گفتگو و اعترافاتی که شده است را از شمارهٔ ۲اسفند۹۹ این روزنامه مورد بررسی قرار میدهیم.
در این بررسی، بحرانهای بههم پیوستهٔ ایران در طی چهار دهه تصویر میشوند. تصویری با اجزایی مرتبط با هم بر روی یک تابلو. تابلویی که معرف یک اینفوگرافی از ایران آخوندزده و اشغالشده است.
ایران؛ سفرهٔ یک فرصت نادر برای اشغالگر
مسألهٔ اصلی در ایران آخوندزده از همان آغاز این بوده که این قوم اشغالگر، ایران را یک خوان گسترده پیش پای روحانیت سلطهگر به حساب آورده است. آخوندها این فرصت نادر را، هم در سیاست برای حداکثر تمامیتخواهی و هم در اقتصاد برای بیشترین چپاولگری مغتنم شمردهاند. بنابراین معادن سرمایه، مخازن دارایی و مصادر تولیدی ایران را به مایملک دولتی و خصوصیِ کارگزاران و آقازادههایشان درآوردهاند. این روند اشغال منابع اقتصاد و دارایی ایران را به موازات سرکوبگری سیاسی، با خصوصیسازی محقق کردهاند. رفسنجانی پس از مرگ خمینی، چنین روندی را شروع کرد و سپس دست به دست بین دولتهای ادواری نظام آخوندی چرخیده و اکنون به کانون فساد حکومتی و تباهسازی زندگی مردم تبدیل شده است:
«در دوران احمدینژاد خصوصیسازی لجام گسیختهتر شد. شاهد حراج ثروت عمومی و ملیِ مردم ایران به اسم خصوصیسازی بودیم. در دوران حسن روحانی هم خصوصیسازیِ لجامگسیخته و در کنارش پروژه شوکدرمانی به اقتصاد را شاهد بودیم که یک نمونه آن سهبرابر شدن قیمت بنزین بود که در آبان۹۸ طبقات فرودست نه تنها از لحاظ اقتصادی شدیداً تحت فشار قرار گرفتند که حتی بهصورت علنی در شهرها و خیابانها سرکوب هم شدند».
همانطور که اشاره شد، پیشبرد چنین سیاست اقتصادی، بدون دست یازیدن به حداکثر سرکوب سیاسی غیرممکن بوده است:
«سیاستهای تعدیل اقتصادی را به ضرب نیروی نظامی و امنیتی اجرا میکنند».
خصوصیسازی با قلع و قمع علم!
ولع و حرص چنگ انداختن به تمام منابع ملی در پروژهٔ خصوصیسازی اقتصاد، بهداشت و آموزش در ایران، موجب زیر پا گذاشتن تمام موازین و معیارهای علمی شده است. از این رو همچون سرکوبگری افسارگسیخته در پهنهٔ سیاسی، در زمینة خصوصیسازی نیر با حداکثر یورش برای غارتگری و خیمه زدن بر نهادهای بهداشتی و آموزشی، تطاولگری را حتی در زمان کرونا هم با شدت بیشتری ادامه دادهاند:
«بهجرأت میتوان گفت حتی در سرمایهدارترین کشورهای غربی از جمله خود آمریکا و انگلستان هم به این راحتی شاهد خصوصیسازی بهداشت و آموزش نیستیم. آنجا دولتهایشان میفهمند برخی از موارد همچون بهداشت و آموزش نیازهای اساسی و زیربنایی کشور هستند و نباید بهراحتی آن را خصوصیسازی کرد. اما در ایران در اجرای سیاستهای اقتصادی راستگرایانه، افراطیترین را اجرا میکنیم».
کرونا در خدمت سود کلان خصوصیسازی
همانطور که بارها تأکید شده و در کمپینهای ایرانیان در شبکههای مجازی نیز افشاگری و روشنگری شده است، رژیم آخوندی با کرونا دنبال فرصتجویی سیاسی و اقتصادی بوده و میباشد. خیانت و رذالت در این پهنه، مورد بیشترین ابراز نفرت از جانب مردم ایران واقع شده است؛ ولی برای این نظام و کارگزارانش محلی برای شرم و حیا باقی نمانده است. بههمین خاطر در بحبوبهٔ کرونا هم دنبال چپاول و سودبری حداکثر از جان مردم ایران است. در این پهنه هم با حربهٔ خصوصیسازی دنبال مکش مایملک و تتمهٔ دارایی مردم است. دقت کنید:
«خصوصیسازی بهداشت و آموزش نتایجش را بهروشنی نشان داد. در همین بحران کرونا دیدیم که چه فشاری به بخش درمانی کشور آمد. چون در منطق بخش خصوصی، مسأله فقط کسب سود بیشتر است. در حالی که برای حوزه بهداشت، مسأله باید حفظ سلامت جامعه و مردم باشد نه کسب سود».
دانشآموز و معلم؛ قربانی خط مقدم
یکی از پهنههایی که طی چند سال اخیر رژیم آخوندی بختک خصوصیسازی را بر آن مستولی کرده و کلان کلان هزینه از مردم ایران مکش میکند و به جیب متولیان متمول نظام سرازیر میشود، عرصهٔ آموزش و پرورش است. در این پروژهٔ ضد آموزشی و تشدید طبقاتی، هزاران دانشآموز ایرانی وادار به ترکتحصیل شدند. این سیاست که کودکان را از مدرسه بیرون کشیده و به کودکان کار تبدیل کرده، طبق اعتراف رسانه حکومتی «میلیونها معلم و کادر آموزشی نیز گرفتار مشکلات شدید معیشتی» شدهاند:
«در حوزه آموزش هم شکاف آموزشی شدیدی که بین دانشآموزان و دانشجویان میبینیم، نتیجه خصوصیسازی است. کلاسهای کنکور و تمام مشکلات مرتبط با این موارد محصول سیستم خصوصی شده آموزش و رقابتی کردن شدید آموزش است. بحث ناتوانی مالی خانوارها جای خودش، میلیونها معلم و کادر آموزشی هم گرفتار مشکلات شدید معیشتی شدند؛ چون دولت دیگر وظیفه خودش نمیداند در بخش آموزش سرمایهگذاری کند».
و هدف از خصوصیسازی توسط دولتهای ادواری جمهوری اسلامی که رفسنجانی بنیاد آن را گذاشت، این عبارت کوتاه است که:
«در یککلام خصوصیسازی حراج اموال عمومی مردم ایران بود».
ساماندهی بورس با هدف مکش دولتی
در سه ماه گذشته، بورس هم به یک معما تبدیل شده بود و هم کش و واکشی میان دولت و مردم. بر همین سیاق خصوصیسازی، باید حکایت اخیر بورس را مد نظر داشت که در دست روکنی حکومتیان از همدیگر، اعتراف میشود مکش و غارت سهم مردم، توسط دولت و کارگزارانش سازماندهی شده است:
«در تجربه بورسی در سال اخیر ایران نیز شاهد این بودیم که میلیونها نفر از سهامداران خرده پا ضرر کردند. در این بین تعداد معدودی سهامدار بزرگ نزدیک به ارگانهای حکومتی و دولتی سودهای نجومی بردند. برخی بر این اعتقاد هستند که این سیاست بورسی برای تأمین کسری بودجه دولت بود و برخی هم سوداگری ارگانها و نهادهای حکومتی را دخیل میدانند».
مکافات پارادوکس ماهیت و نمود
در تحلیل ماهیت و نمود نظام آخوندی همواره گفتهایم که ماهیت (قلب و سر این نظام) از تراوشات افکار عفن قرون وسطا تغذیه میکند؛ اما تمام تلاشش را میکند که بدنهاش را با آخرین تکنولوژی روز و حداکثر استثمار سر پا نگه دارد. از این رو شاهد بودهایم که سرکوب سیاسی را با عناوین و سرپوش حکومت الهی و دجالگری دینی پیش برده و در امر اقتصاد، سرداران چپاولگر و رانتخوار و کلانسرمایهدار پس انداخته است. در این پارادوکسِ ماهیت ضدتاریخی و استفاده از تکنولوژی برای سرکوب و استثمار، هر دو جناح حکومت سر در یک انبان داشته و دارند. این هم گواهیِ نتیجهٔ ۴۲سالهٔ چنین روندی از زبان خودیها و درونیهای رژیم آخوندی:
«در شرایط فعلی هم اصولگرایان هم اصلاحطلبان تنها نماینده یک طبقه رانتی حاکم هستند. طبقهای که از قِبل رانتهای حکومتی در سالهای گذشته به موقعیت بالای اقتصادی دست یافته است. ابتدا مدیر حکومتی بوده بعدها به اسم خصوصیسازی، همان اموال عمومی را هم تحت مالکیت خودش درآورده و هماکنون تبدیل به یک سرمایهدار شده است».
فرجام بیبتهگیِ تاریخی و سیاسی
اکنون در آستانهٔ نمایش انتخابات ۱۴۰۰ که هر دو جناح حکومتی از منظر مردم ایران تعیینتکلیف شدهاند، خوب است نگاهی داشته باشیم به سرنوشت آن طیفی از قسم خوردگان به اصل ولایت فقیه که میخواستند در یک رمالی سیاسی، شعبدهٔ زادن کبوتر از افعی را بازی کنند. بیبتهگی سیاسی و گوسالهٔ سامرینمایی اینان از همان سال۱۳۷۶ برای هر کسی که ماهیت و نمود نظام آخوندی را میشناخت، روشن بود؛ ولی اینک زمان گواهی این بیبتهگی و سر داشتن در آبشخور چپاولگری را بیشتر بارز کرده که کارشناس حکومتی چنین وصفشان میکند:
«کلاً این اصلاحطلبان از خودشان تئوری ندارند؛ بلکه عموماً تحت تأثیر فضا و جو هستند. باید جابهجایی طبقاتی اشخاص اصلاحطلب را مدنظر داشت. این افراد به مرور زمان با توجه به رانتی که داشتند، سرمایهدارتر شدند و در نتیجه مواضع سیاسیشان هم به تبع موقعیت اقتصادیشان تغییر کرد».
امضای خمینی علیه زحمتکشان
مابهازای چهار دهه کارنامهٔ دو جناح متحد برای سرکوب و استثمار مردم ایران، سد بستن مقابل زحمتکشان و رنجبرانی میباشد که اکنون تمام زندگی و هستیشان قربانی چنین سرکوب و استثماری است. این روند را از همان آغاز، خمینی برای کارگران ایران رقم زد تا هیچ پشتوانه، نماینده و سخنگویی برای بیان خواستهها و مشکلاتشان نداشته باشند. خمینی در پیشبرد تمامیتخواهی ایدئولوژیک و سیاسی برای اینکه همه را به متابعت ولیفقیهیِ خودش وادارد، از شکلگیری اتحادیهها و سندیکاهای مستقل اقشار مختلف جلوگیری کرد. از آن پس، هر بار که درد تأمین مایحتاج اولیهٔ زندگی به استخوان کارگران رسیده و صدای اعتراض و مطالباتشان بلند شده است، با محرومیتی همهجانبه شامل سرکوب و اخراج و زندان مواجه شدهاند و میشوند:
«کارگران حتی یک سندیکا و اتحادیه کارگری واقعی ندارند. یک رسانه هم ندارند. صدایشان به جایی نمیرسد. سریعاً سرکوب میشوند».
مفر بحران کجاست؟
تمام عناصری را که در این بررسی برشمردیم، هم اجزای مختصات نظام آخوندی هستند و هم محورهای تابلو سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعیِ جامعه ایران. تلفیق این دو منجر به بحرانی بیسابقه در عمر رژیم ولایت فقیه شده است. بحرانی که هم ساختار نظام را فراگرفته و هم به گفتهٔ رسانهٔ حکومتی «مناسبات اجتماعی در جامعه» را. این بحران به کجا خواهد انجامید؟ خصلت هر بحرانی این است که همچون کوبش آب بر دیوارههای مانع عبورش، باید راه مفری بیابد. آنچه مفر بحرانهای گریبانگیر نظام آخوندی است، اکنون در آینهٔ نظام عیان شده است و به آن معترفاند:
«بحران هم فقط در شکل اعتراضات خیابانی خودش را نشان نمیدهد. جدیترین خطری که جامعه ما را از این زاویه تهدید میکند احتمال فروپاشی کامل مناسبات اجتماعی (بخوانید قیام) در جامعه است».