یک سال از شروع جنگ در غزه میگذرد و تا این جا تبعات آن به لبنان و یمن و سوریه نیز گسترش یافته است. رژیم آخوندی نقشی اساسی در این بحران داشته و بارها مقامات ریز و درشت و رسانههای مختلف رژیم اعتراف کردهاند که در زمینهسازی، شروع جنگ، ارسال تجهیزات و موشکها، پشتیبانی و لجستیک، کندن تونلها و حتی آموزشها نیز دخالت و نظارت داشتهاند. یکی از بارزترین نمونهها اعتراف ضرغامی بود که گفت: «مدتی در تونلهای زیرزمینی فلسطینیها بودم و کلاسهای آموزش موشکی برای نیروهای مقاومت میگذاشتم» (مهر، اول آذر ۱۴۰۲)
اینک پس از سالی خونین و دردناک برای کشورهای منطقه، شایسته است که بهدلیل نقش همهجانبهٔ رژیم آخوندی در این بحران و تأثیری که بر سرنوشت خلق ما دارد نگاهی کوتاه به نتایج و پیامدهای این جنگ بیاندازیم.
خونی همچنان جاری...
هدف اصلی خامنهای از جنگافروزی در غزه، سد بستن در برابر قیام بود اما بهای این جنگ ویرانگر را ابتدا مردم غزه و سپس مردم لبنان پرداخت کردند و آنگاه فشار و سرکوب و گرانی و تورم و فشارهای خرد کننده اقتصادی و اجتماعی آن بر مردم میهنمان و دیگر کشورهای منطقه سرشکن گردید. آمار خسارتها بهراستی حیرتآور است:
حدود دو میلیون آواره در غزه (یعنی بیش از ۹۰درصد کل ساکنان غزه از شمال تا جنوب)
بیش از چهل هزار کشته شامل ۱۶هزار و ۵۰۰ کودک
نزدیک به ۱۰۰هزار مجروح (۹۶هزار و ۸۴۴نفر به گزارش آناتولی، ۱۵ مهر ۱۴۰۳)
تخریب نزدیک به ۹۰درصد زیرساختهای غزه و ویرانی بیش از ۷۵درصد ساختمانها، مدارس و بیمارستانها (همان منبع)
حدود یک میلیون آواره در داخل لبنان و بیش از دو هزار کشته تاکنون (الحره، ۱۳ مهر ۱۴۰۳)
یک نکتهٔ عجیب و البته دردآور درباره آوارگان این است که به گزارش رسانههای عربی بهدلیل دیکتاتوری بشار اسد حدود یک و نیم میلیون آواره سوری در لبنان زندگی میکنند که وضعیت آنها بسیار پیچیده شده است چرا که نه میتوانند به سوریه برگردند، جایی که با خطر دستگیری و زندان مواجهند و نه توان باقی ماندن در لبنان آشوبزده را دارند.
آشکار شدن «سر مار»
خامنهای اگر چه یک سال را با جنگافروزی کشید و از این ستون به آن ستون جهید اما خون خلقهای منطقه برای او حلقهٔ نجات نشده و در عرصههای مختلف شکستخورده است.
در زمینهٔ سیاسی، در همین یک سال اخیر بالاترین ثمرهٔ دستگاه خالصسازی خود را از دست داد. در چندین انتخابات سراسری با پتک تحریم مردم روبهرو شد. جناح خودش تکهتکه و هیمنه و هژمونیاش تضعیف گشت. در اجبار به پزشکیانی تن داد که باندهای رقیب برایش خط و نشان میکشند که شاید برف زمستان را نبیند. هنوز نه به دار است و نه به بار، خودشان میگویند: «انتقادات از رئیس دولت چهاردهم به تدریج در حال فزونی گرفتن است و انتظار میرود در ماههای آینده شیب تندتری پیدا کند» (اعتماد، ۱۴ مهر ۱۴۰۳)
در زمینهٔ اجتماعی، فضای انقلابی همچنان پابرجاست و اعتراضات اقشار بیشازپیش ادامه دارد. تجمعات و اعتصابهای پرستاران در همین ماههای گذشته رکوردها را شکست و گستردگی آن «در ۱۰۰سال تاریخ پرستاری ایران بیسابقه» بود. در همین روزها فریاد اقشار مختلف مثل کارگران، بازنشستگان، مالباختگان، دانشجویان، تاکسیداران و... در خیابانها شنیده میشود.
اما مهمترین پیآمد آتشافروزی خامنهای، در صحنهٔ منطقهیی و بارز شدن «سر مار» بود.
خامنهای بیش از سه دهه مزدوران نیابتی خود را در کشورهای منطقه پرورش میداد. او از یکطرف با آنها قدرتنمایی میکرد؛ مدعی میشد که در ۴پایتخت بزرگ عربی نفوذ و قدرت دارد و از جامعهٔ جهانی باج میگرفت و از طرف دیگر خود را در پشتپرده مخفی میکرد و پیشبرد خط مماشات را – چه برای خودش و چه برای طرفحسابهای غربی – تسهیل میکرد.
در سالی که گذشت، رژیم در هر دو زمینه شکست خورد.
هم پردهٔ این توهم پاره شد که گویا اگر به یکی از نیابتیهای رژیم دست بخورد رژیم همهٔ دنیا را به خاک و خون میکشد. معلوم شد رژیم پوسیدهتر از این حرفهاست؛ در حدی که شاخص اقتدارش، برگزاری نماز جمعه در تهران شده است! و هم «سر مار» پدیدار شد و جهان فهمید که برای فیصله دادن به منازعات منطقه باید در ابتدا نظام ولایت فقیه را تعیینتکلیف کند.
به این ترتیب، برخلاف دود و دم اولیه و برخی سودهای تاکتیکی و زودگذر رژیم، در پایان یک سال از شروع این جنگ میتوان درهم شکستن پروژهٔ نیابتیسازی و باخت استراتژیک خامنهای را دید.