روحانی، شنبه شب ۲۱اردیبهشت ۹۸در دیدار با تعدادی از مهرههای دست چین شده نظام شکایت کرد اختیاراتی برای حل و فصل مسائل ندارد. بهدنبال آن بحث اختیارات ریاستجمهوری در رژیم و بین دو باند حاکم بالا گرفت و به زمزمه تغییر قانون اساسی که چندی پیش در رژیم مطرح شده بود دوباره دامن زد.
طرح بحث «اختیارات رئیس جمهور» در رژیم ولایت فقیه و زمزمههایی که هر از چند گاهی از جانب باندهای مختلف اندر ضرورت بازنگری در قانون اساسی ولایت فقیه مطرح میشود در اساس بازتابی است از بنبست رژیم در مواجهه با بحرانهای همهجانبه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که دیکتاتوری حاکم برای هیچکدام مطلقاً هیچ راهحلی ندارد. در شرایط کنونی اما، وحشت از تحرکات نظامی و تحولات منطقهیی که خواه و ناخواه برآیندشان در جهت تشدید جو انفجاری جامعه است باعث شده که یک بار دیگر آخوند روحانی به این ترفند پناه بیاورد تا فلج و درماندگی دولت خود را که در واقع گوشهیی از فلج و درماندگی کل نظام در باتلاق کنونی است، به بحث اختیارات مصادره کند. در حالی که هم باند رقیب، هم عناصری از باند خودش که همگی وخامت اوضاع را میبینند و میدانند که این ترفندها گرهی از کار رژیم نمیگشاید، ادعاهای او را زیر سؤال بردهاند.
مضحکه شدن روحانی
کیهان خامنهای خطاب به روحانی نوشت فرض کنیم که نمیدانستی رئیس جمهور در این نظام اختیارات ندارد؟ در دور دوم که فهمیدی چرا کاندیدا شدی؟
آخوند منتجبنیا که همسو با خود روحانی است نیز به صدا در آمد و گفت پس از ۶سال اکنون میگویی اختیارات نداری؟
و کواکبیان متحد دیگر آخوندی روحانی در مجلس ارتجاع به بیراهحلی روحانی اشاره کرد و گفت هماکنون انبوهی اختیارات داری، رئیس کلی شوراهای مختلف از جمله شورایعالی امنیت ملی، شورایعالی سران سه قوه و... هستی! چرا از همین اختیاراتت استفاده نمیکنی؟
کیهان خامنهای با کنایه به روحانی نوشت در کوران مذاکرات فکر میکرد برجام واقعاً «آوردهای» خواهد داشت، با صدای بلند میگفت همه مسئولیتاش با من است اما این روزها که فهمیده تقریباً هیچ خبری نیست و درست در بزنگاه پاسخگویی به مردم، جا زده و میگوید اختیارات نداشتیم!
اکنون روحانی با وجود اینکه دستش برای باندهای حاکم رو است ولی با این حرفها میخواهد از پذیرش سهم خود در شکستهای خردکننده همهجانبهای که در تمامی زمینههای سیاسی، منطقهای، اتمی، اقتصادی و اجتماعی بر سر رژیم آوار شده است شانه خالی کند و همه را به گردن ولیفقیه بیندازد.
هدف از طرح معضل اختیارات چیست؟
روحانی در همان سخنان شنبه شب گذشته اشارات روشنی داشت به هدفش از طرح بحث اختیارات. وی آنجا که گفت « دولت نه در سیاست خارجه اختیار دارد، نه میداند کجا باید مذاکره کند و مذاکره نکند، کجا ملاقات کند و کجا ملاقات نکند » در واقع تلاش میکرد به بحث اختیارات برای مذاکره اشاره کند.
روحانی خواهان گرفتن اختیارات در مورد مذاکره با آمریکاست. پیش از این هم عناصر باند روحانی در توجیه شکست مأموریت ظریف در آمریکا گفته بودند هیچکس در دنیا دولت روحانی و وزیر خارجهاش ظریف را جدی نمیگیرند و همه میگویند حرف اول و آخر را ولیفقیه نظام میزند.
برایان هوک هم در پاسخ به سؤال منتقدان که چرا ظریف را تحویل نگرفتید گفت اشتباه نکنید! وزیر خارجه واقعی ایران قاسم سلیمانی است و ما مواضع رژیم ایران را نه با سخنان ظریف بلکه با عملکردهای قاسم سلیمانی میسنجیم.
مشخص است که این خواسته روحانی هرگز اجابت نخواهد شد. یکی از عناصر باند خامنهای هم به روحانی گوشزد کرده بود اگه منظورت از اختیارات مبارزه با گرانی و امثالهم است مانعی ندارد اما اگر منظور خارج شدن از ذیل ولایت فقیه است هرگز!
اختیارات و پرسشهای بیپاسخ
در زمینه مذاکره هم سیاست روز نوشت: «۶سال از عمر دولت و کشور صرف مذاکره شد و نتیجه آن نه اکنون بلکه از همان ابتدا روشن بود که چیست. آیا اکنون دولت باز هم نیازمند اختیارات دیگری است تا بخواهد یا بتواند مسائل را حل کند؟»
به این ترتیب میتوان گفت حرف روحانی صرفاً یک بهانه برای توجیه بیراهحلی رژیم است. فرض کنیم تمام اختیاراتی که روحانی خواهان آن است که البته دقیقاً مشخص نیست چیست، به او تفویض شود آنگاه نوبت پاسخ دادن به این سؤال است که:
چه طرحی برای جلوگیری از سقوط آزاد ارزش ریال دارد؟
چه طرحی برای گسترش فقر سیاه در جامعه دارد؟
امری که به اعتراف خودشان ۸۰درصد مردم ایران را به زیر خط فقر رانده است.
چه طرح و برنامهای برای جبران ویرانیهای ناشی از سیل که ۲۰میلیون نفر را گرفتار کرده دارد؟
بنا براین مطرح شدن این بحثها صرفاً بازتاب بحران بیراهحلی و فلج مطلق رژیم در گرداب بحرانهایی است که از همه طرف احاطهاش کردهاند.
داستان تکراری بازنگری قانون اساسی
بحث بازنگری در قانون اساسی نیز در ادامهٔ دعوای اختیارات است. هدف از مطرح شدن آن از یکسو سرپوش گذاشتن بر واقعیت بنبست است و اینکه گویا باز هم راهحل به نوعی در درون رژیم است که مثلاً با بازنگری قانون اساسی و اصلاح ساختار آن ممکن است گشایشی ایجاد شود. در حالی که کل این نظام بهلحاظ تاریخی مهر باطل خورده است و با تغییر و اصلاح در برخی از اجزای آن هیچ تغییری در سرنوشت محتوم آن ایجاد نمیشود. کما اینکه آخوند ابطحی امروز در روزنامهها اذعان کرده بود زمان آخوند خاتمی هم که بحث تغییر قانون اساسی پیش آمد هنگامی که آخوند خاتمی متوجه شد در آن شرایط اگر قانون اساسی باز بینی گردد سهم قدرتی را هم که تا آن نقطه باندش داشت، از دست خواهند داد، ناگزیر آخوند خاتمی عنوان کرد که: طرح بحث باز بینی قانون اساسی خیانت است!
تلاش برای کاهش اختیارات ولیفقیه
از سوی دیگر بحث بازنگری قانون اساسی که منظور از آن کاهش اختیارات ولیفقیه است، بازتاب تضعیف شدید موقعیت خامنهای در رژیم میباشد. روشن است که مسئول اول همهٔ این شکستهای پیاپی و موقعیت فلج و بنبست کنونی شخص خامنهای است و او اولین کسی است که کشتی نظام را در این غرقاب انداخته است و طبیعی است که زبان عناصر درون رژیم یعنی سرنشینان این سفینه توفان زده به روی او دراز میشود. کما اینکه یکی از موضوعات ثابت نمایشهای جمعه رژیم، دفاع از ولیفقیه و آه و ناله از این موضوع است که کسی در نظام خط ولیفقیه را نمیخواند.
در نمایش جمعهٔ هفته قبل آخوند ماندگاری در مشهد گفت: « خیلی از دشمنان میخواهند همه مشکلات را بیندازند گردن ولایت فقیه! غلط کردند! بیخود کردند همچین کاری میکنند!».
مسأله اصلی جامعه ایران تغییر قانون اساسی نیست
اما فراتر از این حرفها بحث قانون اساسی یک بحث پوچ و انحرافی برای سرپوش گذاشتن بر مسأله اصلی جامعه ایران است.
صورت مسأله اصلی ایران، جنگ میان مردم و مقاومت ایران با کلیت این نظام بر سر حق حاکمیت ملی است که آخوندها به مدت ۴۰سال با دیکتاتوری دینی و با قانون اساسی ولایت فقیه آن را غصب کردهاند. در حال حاضر عموم ملت ایران نظام دیکتاتوری مطلقه ولایت فقیه را نفی میکنند و خواست سرنگونی این نظام را در هر فرصتی با شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه بیان میکنند، کمتر کسی در ایران ممکن است پیدا شود که نداند منشأء همهٔ مصیبتها و فجایعی که اکنون بر سر این مردم و این میهن آوار شده، همین دیکتاتوری حاکم است. کما اینکه کمتر کسی است که بنا به تجربه نداند این دیکتاتوری مطلقاً اصلاح ناپذیر است، واقعیتی که بعد از ۴۰سال جامعه بینالمللی هم به آن رسیده است.
واقعیت مسأله به بیان روشنتر
این واقعیت اکنون آنچنان بارز است که روز ۲۴اردیبهشت ۹۸نیز در جلسه مجلس ارتجاع پاسدار الیاس حضرتی به آن اذعان کرد و گفت: «۱۲۰۰نفر از مجاهدین نشستهاند و بر چهره حزباللهی، اصلاحطلب، اصولگرا، مدافع نظام و افراطی و تندرو دارند سمپاشی میکنند و در داخل هم ما بدون اینکه توجهی به این جنگ بزرگ داشته باشیم، همچنان داریم (به آن) دامن میزنیم».الیاس حضرتی به وضعیت انفجاری جامعه و فلج رژیم اعتراف کرد و گفت: «هیچگونه درکی از له شدن مردم در زیر چرخهای گرانی و تورم و بیکاری و هرج و مرج حاکم بر بازار و اقتصاد نداریم و همهمان سرگرم موضوعات پوچ اندر پوچیم».
یکی از همان بحثهای پوچ اندر پوچ که پاسدار الیاس حضرتی گفت همین بحث قانون اساسی است. نکته جالب و مضحک این است که خود او نیز یکی از علمداران همین مباحث پوشالی است. او در سرمقاله روز یکشنبه اعتماد نوشته بود: «اکنون ۳۰سال از آخرین بازنگری قانون اساسی ما در سال ۶۸گذشته و اقدامات صورت گرفته در این سالها بهروشنی آشکار ساخته که بخشی از کاستیها و مشکلات در اداره کشور ناشی از همین ایرادها و کمبودهای ساختاری و قانون اساسی است. بنا بر این بهنظر میرسد ضرورت اصلاح موادی از قانون اساسی بهویژه در بحث تنظیم حوزه فعالیت، اختیارات، وظایف، و مسئولیت دستگاههای مختلف اعم از قوای مجریه، مقننه و قضاییه، دستگاه رهبری، شورای نگهبان، تشخیص مصلحت نظام و دیگر دستگاهها احساس میشود».
صورت اصلی واقعیت مسأله ایران همان واقعیتی است که رژیم طی روزهای اخیر با شوها و نمایشهای مهوع تلویزیونی و آوردن جوانان و نوجوانان در تلویزیون رسوای آخوندی تلاش میکند آنرا مخدوش کند و خود را مسلط بر اوضاع نشان دهد اما همین تلاشهای مذبوحانه بیانگر قافیه باختگی رژیم است. رژیم خود را به هر در و دیواری بکوبد از سرنوشت محتومی که مردم ایران و در پیشاپیش آن کانونهای شورشی و ارتش آزادیبخش برایش رقم زدهاند گریزی ندارد.